سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۱
شوخی با فردوسی؛ طنز انتقادی یا تخریب نقد؟

طنز انتقادی وقتی شکل می‌گیرد که همیشه در عین باوری که به حرف خودمان داریم، ته دلمان بلرزد که شاید هم اشتباه می‌کنیم؛ طنز انتقادی واقعی از همین‌جا راهش را از طنزی که قصدش صرفاً ملوث کردن است جدا می‌کند؛ طنز انتقادی از ریشخند خود نیز ابایی ندارد. در طنز انتقادی همیشه تردیدی هول‌انگیز نهفته است؛ چیزی که طنزهایی از جنس طنز امپراتور کوزکو در شاهنامه‌خوانی‌اش نشانی از آن دیده نمی‌شود.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – علی شروقی: شل سیلور استاین کتابی دارد به نام «هملت به‌روایت مردم کوچه و بازار» که در آن، در عین شوخی با نمایشنامه «هملت»، این شاهکار شکسپیر را به زبانی خودمانی و جذاب بازگو کرده است. نمی‌دانم آیا وقتی متن اصلی این اثر اولین بار منتشر شده کسی در جهان انگلیسی‌زبان، به سیلور استاین بابت شوخی با شکسپیر خُرده گرفته است یا نه؟ چندان دور از ذهن نیست این‌که در کشورهایی که میراث فرهنگی در وضعیتی متزلزل قرار ندارد و اجرش بیش‌وکم محفوظ است و در معرض برخوردهای رسمی سلیقه‌ای هم نیست که یک روز بر عرش بنشیند و روزی دیگر بر فرش سقوط کند، شوخی با شکسپیر و «هملت» هم حساسیت و نگرانی چندانی برنیانگیزد و حتی بشود با خیال راحت به بچه‌ها پیشنهاد داد که برای خواندن نسخۀ به زبان سادۀ «هملت» سراغ کتاب سیلور استاین بروند. جدا از این، روایت سیلور استاین از «هملت» را می‌توان به‌عنوان یک اثر طنزآمیز هنرمندانه هم خواند و از طنز و شوخ‌طبعی ظریف آن لذت برد.

نکتۀ دیگر اما جنس شوخی است و اینکه بلد باشی چطور و با کجای متن شوخی کنی. اگر بپذیریم که شوخی نوعی از نقد است، فرق است میان آن‌که پس پشت چیزی را نمی‌داند و با یک مواجهۀ سطحی آن را نقد می‌کند با کسی که به قول معروف، تهِ چیزی را درآورده و می‌داند ارزش‌هایش در کجاست اما لازم می‌بیند به مخاطب یادآوری کند که هیچ متنی را نباید از گزند نقد دور نگه داشت و با هر متنی می‌شود شوخی کرد و آن را زیر شلاق پرسش‌های انتقادی گرفت.

شوخی زینب موسوی، معروف به «امپراتور کوزکو»، با فردوسی و «شاهنامه» اما از جنسی دیگر است. این شوخی، که در فضای مجازی پخش شده و واکنش‌های زیادی برانگیخته، هیچ نسبتی با طنازی ظریف سیلور استاین ندارد و طنزی بی‌مایه است که حرفی برای گفتن، حتی به‌قصد نقد، باقی نمی‌گذارد. زینب موسوی خوب معلوم است که پس پشت ماجرای «شاهنامه» را نمی‌داند و مثل خیلی‌ها که ته چیزی را درنیاورده‌اند و حتی به عمق آن نزدیک هم نشده‌اند و از چندوچونش خبر ندارند، چند صفحه‌ای از «شاهنامه» را خوانده و ذوق‌زده سوژه‌ای برای خوش‌طبعی پیدا کرده و آمده با آن لایک بگیرد. در واکنش به این شوخی خنک، عده‌ای خشمگین شده‌اند و عده‌ای هم گفته‌اند این هم بخشی از آزادی بیان است و باید به آن احترام گذاشت. در نقد چنین پدیده‌هایی باید در عین اتخاذ موضع انتقادی، از هم‌صدا شدن با مدافعان هیجان‌زده و سانتی‌مانتال که نقد نمی‌کنند و فقط متعصبانه دفاع می‌کنند پرهیز کرد چون این‌جور دفاع‌ها ضرری اگر برای فرهنگی که مورد بی‌حرمتی قرار گرفته (در اینجا فردوسی و شاهنامه) نداشته باشد، سودی هم به حال آن ندارد و چه‌بسا گروهی از این دست مخالفان خشمگین، در میزان آشنایی با آن‌چه موضوع بحث است (باز هم در اینجا فردوسی و شاهنامه) با شوخ‌طبعِ بی‌ذوقی که چم و خمِ شوخی را نمی‌داند، شباهتی هم داشته باشند. پس در نقد چنین پدیده‌هایی باید حسابت را از مدافعان احساساتی که یکباره برانگیخته می‌شوند و دو روز بعد هم ماجرا را فراموش می‌کنند، سوا کنی.

اما درباب آزادی بیان؛ به گمانم همیشه بهتر است به‌جای بستن یک دهان، راه برای باز شدن دهان‌های دیگر، چه موافقان، چه مخالفان افراطی و سانتی‌مانتال و چه منتقدان منطقی، گشوده باشد. اصلاً فرق منتقدانه به امور نگریستن با حکم‌های قطعی راجع به هرچیز صادر کردن همین است؛ منتقد، شکاک است و همین شک است که نقد را به روی دیگر سکه طنز، البته از نوع ظریف و رندانه و نقادانه آن، بدل می‌کند و باز همین شک است که حساب طنز انتقادی را از طنزی از جنس شوخی زینب موسوی با شاهنامه جدا می‌کند. این نوع دوم طنز، نه انتقادی بلکه دقیقاً نقطه مقابل نقد است و دست‌به‌کار تخریب نقد و تفکر نقادانه. تخریب طنز نقادانه، پشت نقاب چیزی که ادای طنز است و به واقع طنز نیست، روشی به‌غایت فریبکارانه‌تر از حمله صریح است.

طنز انتقادی وقتی شکل می‌گیرد که همیشه در عین باوری که به حرف خودمان داریم، ته دلمان بلرزد که شاید هم اشتباه می‌کنیم؛ طنز انتقادی واقعی از همین‌جا راهش را از طنزی که قصدش صرفاً ملوث کردن است جدا می‌کند؛ طنز انتقادی از ریشخند خود نیز ابایی ندارد. در طنز انتقادی همیشه تردیدی هول‌انگیز نهفته است؛ چیزی که طنزهایی از جنس طنز امپراتور کوزکو در شاهنامه‌خوانی‌اش نشانی از آن دیده نمی‌شود.

همچنین فرسنگ‌ها فاصله است بین طنزی از جنس شاهنامه‌خوانی امپراتور کوزکو و نقد کسی که چه‌بسا ته متنی کهن را هم در نیاورده باشد اما ضروری ببیند برای طرح مسأله‌ای در زمانه‌اش یقۀ آن متن را بگیرد، مثل احمد شاملو که در سخنرانی معروف و جنجالی دانشگاه برکلی، یقۀ فردوسی را گرفت و داستان ضحاک را نقد کرد و آن را، متأثر از دیدگاه علی حصوری، از منظری متفاوت تحلیل کرد. البته که شاملو خود نیز بابت آن سخنرانی، سخت مورد نقد قرار گرفت از این بابت که اسطوره و تاریخ را خلط کرده است. شاملو دنبال طرح بحثی طبقاتی در نقد داستان ضحاک بود؛ گیریم، از سر وقت‌شناسی‌ای که همیشه برای جنجال‌آفرینی داشت، خواسته بود در فرصتی که گیر آورده بود سوژه‌ای ناب را برای جنجال رو کند و ضمناً آبی هم در خوابگه مورچگانی بریزد که ملی‌گرایی را با سلطنت‌طلبی یکی می‌انگاشتند.

سال‌ها پیش از شاملو، بهرام بیضایی در برخوانی «اژدهاک» داستان ضحاک را به‌نحوی از منظر خود ضحاک بازنویسی کرد که حاصلش روایتی انتقادی شد که ضحاک آن چندان بی‌شباهت به ضحاک شاملو نبود. بیضایی اولین نسخۀ اژدهاک را در حوالی بیست‌سالگی نوشت. چنان نثری از یک جوان نوزده یا بیست‌وخُرده‌ای ساله نشان می‌دهد که به نسبت سن‌اش اِشرافی شگرف بر ادبیات کلاسیک داشته و خوب توانسته از پس کار برآید. بیضایی بیش و پیش از شاملو ته شاهنامه را درآورده بود و این از شکل عمیق مواجهۀ نقادانه‌اش با اسطوره‌ها پیداست. او چند نمونه از مدرن‌ترین روایت‌ها از اسطوره را نوشته و نگاه اسطوره‌باور را هوشمندانه نقد کرده است. در برابر کار بیضایی، نقد شاملو سطحی می‌نماید اگرچه به هر حال نقد است نه لودگی و فحش صرفاً برای لایک‌گرفتن. ناگفته نماند که در دوران پیشالایک هم بوده‌اند کسانی که برای لایک‌گرفتن به سبک و سیاق زمانه خودشان دست به هر کاری می‌زدند و در مقابل آن‌ها، کسانی که در جنجال‌آفرینی، پخته‌تر و به‌قاعده‌تر پیش می‌رفتند، جوری که اگر هم لغزشی در کارشان پدیدار می‌شد، آن‌قدر اعتبار داشتند که یکسره با آن لغزش به باد نروند و رسوای خلایق نشوند. شاملو از دستۀ دوم بود. قضیۀ فردوسی‌اش البته فراموش نشد اما دستاوردهای دیگرش، خصوصاً در شعر، چنان بود که هرکس امروزه می‌خواهد ماجرای فردوسی را رو بیاورد و به‌بهانه‌اش به شاملو بتازد، مجبور است این را هم قبلش بگوید که «البته شاعر خوبی بود» اگر هم نخواهد لقب «بزرگ» را به کار ببرد، چون شخصاً معتقدم آن‌ها که هنوز حرف شاملو که می‌شود قضیۀ فردوسی را عَلَم می‌کنند، نیمچه‌ریگی به کفش دارند.

محمد قائد در جُستارش درباره شاملو می‌گوید که شوخی‌های شاملو با «شاهنامه» در جمع‌های خودمانی برایش مفرح بوده اما برای کشاندن همان شوخی‌ها به عرصه عمومی و طرح بحثی جدی براساس آن‌ها باید اول موضوع را قدری سبک‌سنگین کرد و بی‌گدار به آب نزد. واقعیتش هم این است که بعضی حرفها در حد شوخی و بگوبخند محفلی، خوشمزه‌اند و اسباب تفریح اما وقتی بی‌محابا عمومی شوند، کار بیخ پیدا می‌کند.

شخص دیگری که فردوسی را می‌کوبید اما چون بعدتر از شاملو در مرکز توجه قرار گرفت، حمله‌اش به فردوسی هم دیر کشف شد، ابراهیم گلستان بود. گلستان، هم در کتاب «نامه به سیمین» و هم در نامه‌ای به نادر ابراهیمی، به فردوسی حمله‌هایی سخت کرده است. حسن کامشاد هم در خاطراتش نقل می‌کند که شبی گلستان شروع کرده بوده به حمله به فردوسی و «شاهنامه» که شاهرخ مسکوب عصبانی می‌شود و با جمله‌ای کوبنده جوابش را می‌دهد.

اما بسیار قبل‌تر از همۀ این‌ها طنزپرداز بزرگ قرن هشتم، عبید زاکانی، در رساله معروف «اخلاق‌الاشراف» نقیضه‌ای بر «شاهنامه» نوشت که اخوانِ شیفتۀ «شاهنامه» هم آن را در کتاب «نقیضه و نقیضه‌سازان» آورده است. ناگفته نماند که مواجهۀ عبید با «شاهنامه» شاید در نگاه اول، بیش از همۀ مواجهه‌های نقادانه با شاهکار فردوسی به کارِ زینب موسوی شبیه باشد، البته اگر فقط به ظاهر بسنده کنیم و ورطۀ عمیق میان این دو را نبینیم که اگر ببینیم در خواهیم یافت که فرق‌شان زمین تا آسمان است و هیچ ربطی به هم ندارند. نبوغ در جزئیات پنهان است وگرنه دو اثر سطحی و عمیق در کلیات می‌توانند به هم شبیه باشند. عبید در «اخلاق‌الاشراف»، در آن چند بیتی که به طنز در وصف رستم می‌آورد و نیز بخشی که به نثر همراه آن می‌کند، دارد رسم زمانه یا به‌قول خودش «مذهب مختار» را نقد می‌کند و به شیوه‌ای کنایی و آیرونیک بر آن‌چه «مذهب منسوخ» می‌نامد و منظورش رسوم کهن است، افسوس می‌خورد و اخلاقیات مرسوم و حاکم زمانه‌اش را مورد هجوی گزنده قرار می‌دهد؛ در این نقطه است که «مثلاً طنز» امپراتور کوزکو نه هم‌سنگ طنز انتقادی عبید، که به موضوع این طنز انتقادی بدل می‌شود. اگر نقد عبید را به امروز بیاوریم و از ورای آن در زمانه‌ای باریک شویم که همه‌چیز در آن وارونه و شوخی به ابزاری برای لوث‌کردن طنز و به محاق بردن طنز انتقادی بدل شده است، می‌بینیم که طنز عبید می‌تواند به‌مثابه نقدی بر «مثلاً طنز» امپراتور کوزکو باشد؛ یعنی طنز تیز انتقادی علیه طنز رقیقی که دست به کار بازتولید رسم رایج است نه مشغول نقد آن. عبید در «اخلاق‌الاشراف» تکرار کُمیک اسطوره را در عصری که رستم‌صولتان خود را رستم جا می‌زنند روایت کرده است. طنز امپراتور کوزکوز اما نه نقدِ عیبِ زمانه که خودِ عیب است و نمود روزگاری که نقد به فحاشی تبدیل شده و به قول محمد مختاری، دریده‌گویی جای روشن‌گویی را گرفته است. از همین رو من جنس شوخی امپراتور کوزکو را از جنس جوابی می‌بینم که سلطنت‌طلبان در پاسخ به نقدهای ساعدی بر دوران پهلوی با قبر او کردند. البته زینب موسوی خود مدعی‌ست که قصد داشته شاهنامه را با شوخی و به زبان امروزی برای نسل جدید تعریف کند. کار او اما کوچکترین شباهتی به روایت خلاقانه و طنزآمیز سیلور استاین از «هملت» ندارد و حتی خنده‌دار هم نیست اگر سلیقه مخاطب با طنز ظریف و نقادانه و هنرمندانه پرورش یافته باشد.

تقصیر البته آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسد با شبکه‌های اجتماعی نیست. میانمایگی و کسب شهرت به هر قیمتی در همۀ اعصار، از عصر عبید و پیش از عبید تا این زمانه، همیشه رواج داشته و فقط شکلش فرق می‌کرده است.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 43
  • نظرات در صف انتشار: 17
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آرمان IR ۱۷:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۴
    بیمزه بود خاک تو سر کسی که اینو نوشت
  • سودابه مبشر US ۰۹:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    کار این دختر بیمار خود گم کرده حماقت و بی شعوری محض است.
  • احمد IR ۱۲:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    مگه فردوسی کیه ؟ مقدسه!؟!؟
  • ******* IR ۱۲:۴۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    درکل نبایدبامقدسات،اخلاقیات،فرهنگ،تاریخ ومواردی ازاین دست شوخی کرد.
  • ناشناس IR ۱۴:۴۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    دیگه بی شعور تراز اون تو هستی که در قالب نقد طنز این اراجیف نوشتی پس بگو فردا تو ایران هر کی دلش خواست به اسم طنز به مقدسات ما هم توهین کند این راهی است که این فریب خوردگان رابه نا کجا اباد می‌کشاند، کشور اسلامی ما بشه مثل ف....
  • علیرضا رئیسی IR ۱۵:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    خدا شاهده حالم بده. حالم بده نه فقط بخاطر توهین به فردوسی، به خاطر این درجه از انحطاط و سخافت! شوخی رکیک جنسی در این حد را خدا میداند در تمام عمرم از یک جنس مونث نشنیده ام. تشبیه تلویحی مار به آلت تناسلی مرد و سپس ذکر کلمه بی ناموس، همه نشان از اوج سقوط یک زن است. کل ایران باید و باید شاکی این آدم باشند بخصوص مردم قم. بله گذشت در شرایطی ممکن است که ایشان نادم باشد و به خود بیاید نه اینکه عمل زشت و هنجارشکنانه اش را توجیه کند.
  • هادی IR ۱۶:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    شاید ازاتباع بیگانه ویا ایل وتبارش از اتباع باشند تحقیق کنید شاید نتیجه مثبت بود
  • ناشناس RU ۱۷:۲۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    اگر امروز جلوی این رو نرگفتید اقایون مذهبی فردا با امامان شما هم شوخی کردن به دل نگیرید ها
  • الهام IR ۱۷:۳۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    اصلا این دو قابل مقایسه نیستند گویا نویسنده متن با دنیای طنز آشنایی نداشته طنز ظرافت هایی دارد آقای شروقی هیچ وقت توهین را طنز برداشت نکنید طنازی با کاراکترهای اثر خیلی فرق دارد به نقد نادرست اثر بزرگی مثل شاهنامه و حتی زیر سوال بردن فردوسی توصیه میکنم یکبار دیگر فیلم خانم موسوی را ببینید البته اینجور متن ها معمولا برای دیده شدن است
  • ه IR ۱۸:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    این نقد یا طنز نبود، توهین و فحش بود
  • هادی IR ۲۰:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    باید محاکمه بشود تاکسی جرئت نکند به ایران توهین کند این زنه دیگه داشت خیلی پاشوازگلیمش درازترمیکرد
  • م IR ۲۱:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    مملکت آب و برق نداره شما دنبال مو تو ظرف غذا میگردین
  • بازدید کننده IR ۲۱:۳۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    هیچ کشوری مشاهیر کشور خود را به تمسخر نمیگیرد جز آنکه قضیه فساد انگیزی پشت آن باشد تا بتوانند ارزش و شکوه یک کشور و ملت را تحقیر نمایند و از آن کسب درآمد کنند لعنت بر فاسدان بی مغزی که شاخه زیر پای خود و تمدن یک ملت را میبرند
  • ali.h. ZA ۲۱:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    مشکل همیشگی مردم ایران و کشور ایران نبود اثار فاخر امروزی و یا حتی چیزی برای افتخار کردنه به قدری که مجبور شدیم برای حفظ وطن پرستی و گفتن اینکه ( ما وطن پرست هستیم) اثار کهن رو تبدیل به بت کردیم و با خیال راحت از حمایتی که از ایرانی ها کردیم به خود افتخار میکنیم اثار فردوسی نه شاهکار بلکه فراتر از اثر کتبی است و از این نظر بسیار با ارزشه ولی این حد از جنجال نشان دهنده ی فقر فرهنگیه تا حمایت از اثار کهن و اگر قصدتان این است که پشت یک جبهه به ایستید و از فردوسی حمایت کنید میتوانستید نقد اقای شاملو را نقد کنید تا اینکه با جملات سبک نقد او را زیر سوال ببرید. اگر جریان به زیر سوال بردن باشه که میتوانیم بگوییم این مقاله به کلی برای جلب توجه و حرف غلطی هم نیست ولی باز هم میشود انرا نقد کرد تا اینکه زیر سوال ببریم🙏
  • ali.h. ZA ۲۱:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    مشکل همیشگی مردم ایران و کشور ایران نبود اثار فاخر امروزی و یا حتی چیزی برای افتخار کردنه به قدری که مجبور شدیم برای حفظ وطن پرستی و گفتن اینکه ( ما وطن پرست هستیم) اثار کهن رو تبدیل به بت کردیم و با خیال راحت از حمایتی که از ایرانی ها کردیم به خود افتخار میکنیم اثار فردوسی نه شاهکار بلکه فراتر از اثر کتبی است و از این نظر بسیار با ارزشه ولی این حد از جنجال نشان دهنده ی فقر فرهنگیه تا حمایت از اثار کهن و اگر قصدتان این است که پشت یک جبهه به ایستید و از فردوسی حمایت کنید میتوانستید نقد اقای شاملو را نقد کنید تا اینکه با جملات سبک نقد او را زیر سوال ببرید. اگر جریان به زیر سوال بردن باشه که میتوانیم بگوییم این مقاله به کلی برای جلب توجه و حرف غلطی هم نیست ولی باز هم میشود انرا نقد کرد تا اینکه زیر سوال ببریم🙏
  • مریم IR ۲۲:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۵
    فردوسی حکم پدر و پدربزرگ رو برای ایران داره مگه کسی اجازه داره با پدر و یا. پدربزرگ شوخی بی جا کنه روحش شاد و یادش و اثرش جاودان باد حکیم ابوالقاسم فردوسی
  • عبدالله اسدالهی IR ۱۱:۰۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
    نظر خاصی ندارم
  • تهرانی IR ۱۱:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
    برید خجالت بکشید قضیه رو ماست مالی نکنید اگر به یکی از خودتون توهین میشد که طرف رو ۱۰۰ بار اعدام میکردید. بی وطن ها
  • بی نشان IR ۱۲:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
    بابا.ی اشتباهی تو جوانی کرده بهش تذکر بدید وببخشیدش.
  • ایرانی CA ۱۴:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
    من فقط یک چیز رو بلدم که اگر میخواهی ملتی رو نابود کنی فرهنگ رو ازشون بگیر و هویتشون رو نابود کن این جور آدمها تیشه به ریشه خودی میزنند و الحق در آسیاب دشمن آب می‌ریزند باید دید از کجا خط می‌گیره و برای چه کسانی خوش رقصی می‌کنه
  • سکوت IR ۱۴:۵۹ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
    چرا با پوشانی میکنی کدام طنز اهانت بود وقیح و.‌‌بود
  • محمد حسن گل‌ محمد زاده IR ۰۴:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۷
    به نظر من بین طنز و لودگی و یا بین نقد و فحاشی یک خط باریک وجود داره که متاسفانه حتی رجال سیاسی ما هم از این خط رد میشن. من شخصا ایشون رو دنبال نمیکردم چون مدل طنزش رو دوست نداشتم. ولی یک حرفشو قبول دارم که گفت منو (follow) نکنید. درست میگه شما خودتون دارید این آدم رو بزرگ میکنید. حتی ارزش شکایت هم نداره ، فقط اگر از حساب هاتون حذفش کنید در فضای مجازی یعنی اعدامش کردید.
  • یک ایرانی IR ۱۹:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۷
    شاهنامه و فردوسی، نه یک کتاب و نه یک نویسنده هستند فردوسی با اثر جاودانش غرور و میراث فراموش شده و تحقیر شده مردمانی متمدن را مانند ققنوسی از دل خاکستر به پرواز درآورد و آنقدر برای این ملت و مردمانش مقدس و ارزشمند است که جای هیچ نقد و طنز و اینگونه موارد وجود ندارد برای منتقدان و طنز پردازان سوژه های زیادی وجود دارد. در زمانی که در تاجیکستان فردوسی و شاهنامه از هر زمانی بیشتر مورد احترام و استفاده قرار گرفته است در خاستگاه این سرمایه تمدن ساز آنرا دست مایه طنز ساخته آمد که البته پر مسلم است که این دختر سرزمین مان نیز اگر می دانست که نباید با چنین مسائلی شوخی کند هیچ گاه دست به این عمل نمی زد و این عدم آگاهی تقصیر خودمان است و باید بیش از پیش در حراست از سرمایه های ملی مان بکوشیم.
  • سعیده دادسر IR ۲۰:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۷
    مریض مگه هستی تواصلا به پای هیچ کس از شاعرای ایران نمیشی
  • بهنام IR ۲۲:۱۵ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۷
    خیلیا تو ایران با فردوسی شوخی می‌کنن و خیلی ها هم نقد میکنن و طنز میسازن نمونش سوریلند اما هتاکی و فحاشی به هیچ نقد و طنزی نمیخوره
  • ناشناس IR ۰۰:۴۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۸
    این بی‌شعور توهین فحش میده چ ربطی ب شوخی طنز داره ،باید محاکمه بشه تا دست عبرتی باشه برای بقیه چ واسه آیندگان ،فردوسی بود زبان فارسی رو زنده نگه داشته ،اسم این چند نفره بردی ک انتقاد طنزی داشتند اونا هم در حد فردوسی نبودن و نیستند
  • حکیم IR ۱۰:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۸
    رستم این اژدهای قهرمان پارسیان طبق فرموده قصه سرایی فردوسی حکیم چنان پایش را به زمین کوبید که تا ۸ متر پایش رفت به زیر زمین ،عجب مگر قد این قهرمان پارسیان چند متر بود حتما ۳۰ متربه اندازه یه ساخنمان ۱۰ طبقه!,اگه شوخی بی نمک نیست پس چیست یا مردم را احمق فرض کرده خودتان قاضی القضاتید عادلانه قضاوت فرمایید.
  • اعظم طالب IR ۱۲:۱۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۸
    بههله،درست است وکاراشتباه،زینب،موسوی بایدازملت،عذرخواهی،شود،ونقد یا.....غلط زیادی،برای فلوربیشتر،متاسفانه
  • محمود IR ۱۸:۳۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۰۸
    فردوسی و شاهنامه مقدس نیستند ، لطفا زیادی گنده اش نکنید .
  • ایرج بندری IR ۱۴:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    اینجانب که سالها پیش چکیده کتاب شاهنامه فردوسی نامدار را از ابتدا تا انتها در هشت بخش به رشته تحریر در آورده ام -------- درجه اهمیت و اعتبار و برتری‌های سخن فردوسی را در آن دیدم که وی از بزرگنمایی بیهوده ایرانیان و خوار داشتن غیر ایرانیان پرهیز و در اثر سترگ اش در بدو امر اشتراکات خونی و پیوند خویشاوندی سه قوم ایرانی و ترک و تازی (عرب ) را بطور مستدل سروده است به باور اینجانب اگر در این دنیای بهم پیوسته با نگاهی فراتر به جهان که به دهکده جهانی مبدل گشته با میدان داری دو ابر قدرت شرق و غرب که دنیا را تا لبه پرتگاه جنگ اتمی کشانده اگر سه قوم ایرانی م ترک و تازی (عرب) تشکیل اتحادیه دهند از روی آموزه های فردوسی نامدار میشود دنیایی با صلح و صفا و عاری از جنگ و ستیز منطقه ای طرحی نو برانداخت
  • ایرج بندری IR ۱۴:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    اینجانب که سالها پیش چکیده کتاب شاهنامه فردوسی نامدار را از ابتدا تا انتها در هشت بخش به رشته تحریر در آورده ام -------- درجه اهمیت و اعتبار و برتری‌های سخن فردوسی را در آن دیدم که وی از بزرگنمایی بیهوده ایرانیان و خوار داشتن غیر ایرانیان پرهیز و در اثر سترگ اش در بدو امر اشتراکات خونی و پیوند خویشاوندی سه قوم ایرانی و ترک و تازی (عرب ) را بطور مستدل سروده است به باور اینجانب اگر در این دنیای بهم پیوسته با نگاهی فراتر به جهان که به دهکده جهانی مبدل گشته با میدان داری دو ابر قدرت شرق و غرب که دنیا را تا لبه پرتگاه جنگ اتمی کشانده اگر سه قوم ایرانی م ترک و تازی (عرب) تشکیل اتحادیه دهند از روی آموزه های فردوسی نامدار میشود دنیایی با صلح و صفا و عاری از جنگ و ستیز منطقه ای طرحی نو برانداخت
  • ایرج بندری IR ۱۵:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    تحلیل های فردوسی نامدار بزرگ سخن سرای نام آور ایرانی بر پان ایران ایسم و پان ترک ایسم و پان عرب ایسم خط بطلان میکشد
  • ایرج بندری IR ۱۵:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی فراتر از ژرژ سارتن که در سال ۱۹۲۳ میلادی کتاب سپیده دم تاریخ علم را نوشت با پروراندن صفحه تاریک و ابهام آمیز نیستی در ذهن تیز بین خویش راز آفرینش عالم را با اراده پروردگار یکتا این چنین سرود ------- از آغاز باید که دانی درست & سرمایه گوهران از نخست که یزدان ز ناچیز چیز آفرید & بدان تا توانایی آمد پدید یکی آتشی بر شده تابناک & میان آب و وباد از ابر تیره خاک از و مایه آمد چهار & بر آورده بی رنج و بی روزگار نخستین که آتش ز جنبش دمید & ز گرمی اش پس خشکی آمد پدید وز آیین ز آرام سردی نمود & ز سردی همان باز تری فزود چو این چهار گوهر بجای آمدند & ز بهر سپنجی سرای آمدند پدید آمد این گنبد تیز رو & شگفتی نماینده نو به نو چو دریا و چون کوه و چون دشت راغ & زمین شد به کردار روشن چراغ ستاره بسر بر شگفتی فزود & بخاک اندرون روشنایی فزود ابر ده و دو هفت شد کدخدای & گرفتند هریک سزاوار جای چنین است فرجام کار جهان & نداند کس آشکار و نهان این تحلیل فردوسی در حقیقت همان انفجار بزرگ ( لینک بنگ) ناسای آمریکا است که ۱۱۵۰ سال پیش در ذهن تیز بین فردوسی شیرین سخن متبادر گشت
  • ایرج بندری IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی در گرد آوری شاهنامه در وصف خود گفته است ------------ یکی پهلوان بود دهقان. نژاد & دلیر و بزرگ. و. خردمند. و. راد پژوهنده. روزگار. نخست. & گذشته سخن ها همه. باز جست ز هر کشوری موبدی سالخورده & بیاورد. که. این. نامه. را یاد کرد بگفتند. پیش اش یکایک مهان& سخن های شاهان. و. گشت. زمان چو. بشنید. از. ایشان سخن & یکی. نامور. نامه. افکند بن چنین. یادگاری. شد اندر. جهان & بر. او. آفرین. باد. از. مهان. و مهان فردوسی آموزگار پند. و. اندرز چنین گفت. این نامه. ارجمند & همه. حکمت. و. دانش. و. راز. و. پند به دانش. فرای. و. به. یزدان گرای & که. اوست جان. ترا. راهنمای هنر. جوی. و. با مرد. دانا. نشین. & چو. خواهی. که. یابی. ز. بخت. آفرین زبان. را. مگردان. به. گرد. دروغ & چو. خواهی. که بخت. از. تو. گیرد. فروغ فردوسی میهن پرست چو ایران نباشد تن. من. مباد. & در. این. مرز. و. بوم. زنده. یک. تن. مباد همه. سر. بسر. تن. به. کشتن. دهیم. & از. آن. به. که کشور. به. دشمن. دهیم فردوسی گستاخ بگوش. از. سروش ام بسی. مژده هاست & دل ام گنج گوهر. زبان. اژدهاست
  • ایرج بندری IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی در گرد آوری شاهنامه در وصف خود گفته است ------------ یکی پهلوان بود دهقان. نژاد & دلیر و بزرگ. و. خردمند. و. راد پژوهنده. روزگار. نخست. & گذشته سخن ها همه. باز جست ز هر کشوری موبدی سالخورده & بیاورد. که. این. نامه. را یاد کرد بگفتند. پیش اش یکایک مهان& سخن های شاهان. و. گشت. زمان چو. بشنید. از. ایشان سخن & یکی. نامور. نامه. افکند بن چنین. یادگاری. شد اندر. جهان & بر. او. آفرین. باد. از. مهان. و مهان فردوسی آموزگار پند. و. اندرز چنین گفت. این نامه. ارجمند & همه. حکمت. و. دانش. و. راز. و. پند به دانش. فرای. و. به. یزدان گرای & که. اوست جان. ترا. راهنمای هنر. جوی. و. با مرد. دانا. نشین. & چو. خواهی. که. یابی. ز. بخت. آفرین زبان. را. مگردان. به. گرد. دروغ & چو. خواهی. که بخت. از. تو. گیرد. فروغ فردوسی میهن پرست چو ایران نباشد تن. من. مباد. & در. این. مرز. و. بوم. زنده. یک. تن. مباد همه. سر. بسر. تن. به. کشتن. دهیم. & از. آن. به. که کشور. به. دشمن. دهیم فردوسی گستاخ بگوش. از. سروش ام بسی. مژده هاست & دل ام گنج گوهر. زبان. اژدهاست
  • ایرج بندری IR ۱۷:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی پژوهشگر چیره دست از. آغاز. باید. که. دانی. درست. & سرمایه گوهران. از نخست که. یزدان. ز ناچیز. چیز. آفرید. & بدان. تا توانایی. آمد. پدید فردوسی خرد ورز نخست. آفرینش. خرد. را شناس. & نگهبان. جان. است. و. آن. سه. پاس. & سه پاس. تو. گوش. است. و. چشم. و. زبان & کزین. سه. رسد. نیک. و. بد. بی. گمان فردوسی دین باور ترا. دین. و. دانش. رهاند. درست & ره رستگاری. ببایدت. جست & از. او. خواه. که. این. آفرید. & شب. و. روز. و. آیین. و. دین. آفرید فردوسی. مخترع. نخستین. تکنولوژی نخستین. یکی. گوهر. آمد. بونگ. & بدانش. جدا. کرد. آهن. ز. سنگ. سرمایه. کرد. آهن. آبگون. & کزان. سنگ. خارا. کشیدش. برون فردوسی جور زمانه را زنهار میدهد زمین. است. آماج گه زمان & نشانه. تن. ما. و. چرخ اش. کمان & ز. زخمش. همه. خستگانیم. و. زار & نهان. است. خون. لیک. زخم. آشکار فردوسی اقلیم شناسی و جغرافیدان همی. راند. تا. در. میان. سه. شهر& ز گیتی. برین. گونه. جوید. بحر& بدست چپ اش. مصر.و. بربر.براست & رهش. در. میان. بدانسو که. خواست & همانا. که. فرسنگ. بودی. هزار. & اگر پای.را را ه.کردی.شمار
  • ایرج بندری IR ۱۷:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی پژوهشگر چیره دست از. آغاز. باید. که. دانی. درست. & سرمایه گوهران. از نخست که. یزدان. ز ناچیز. چیز. آفرید. & بدان. تا توانایی. آمد. پدید فردوسی خرد ورز نخست. آفرینش. خرد. را شناس. & نگهبان. جان. است. و. آن. سه. پاس. & سه پاس. تو. گوش. است. و. چشم. و. زبان & کزین. سه. رسد. نیک. و. بد. بی. گمان فردوسی دین باور ترا. دین. و. دانش. رهاند. درست & ره رستگاری. ببایدت. جست & از. او. خواه. که. این. آفرید. & شب. و. روز. و. آیین. و. دین. آفرید فردوسی. مخترع. نخستین. تکنولوژی نخستین. یکی. گوهر. آمد. بونگ. & بدانش. جدا. کرد. آهن. ز. سنگ. سرمایه. کرد. آهن. آبگون. & کزان. سنگ. خارا. کشیدش. برون فردوسی جور زمانه را زنهار میدهد زمین. است. آماج گه زمان & نشانه. تن. ما. و. چرخ اش. کمان & ز. زخمش. همه. خستگانیم. و. زار & نهان. است. خون. لیک. زخم. آشکار فردوسی اقلیم شناسی و جغرافیدان همی. راند. تا. در. میان. سه. شهر& ز گیتی. برین. گونه. جوید. بحر& بدست چپ اش. مصر.و. بربر.براست & رهش. در. میان. بدانسو که. خواست & همانا. که. فرسنگ. بودی. هزار. & اگر پای.را را ه.کردی.شمار
  • ایرج بندری IR ۱۸:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    اندرزی فردوسی به دل اندیشه بد مدار & بد اندیش را بد بود روزگار کمان دار دل را زبانت چو تیر & تو این داستان من آسان نگیر فردوسی مبتکر جراحی سزارین سالها پیش شنیدم در کنگره جراحی پزشکی که گویا در آمریکا بر گزارش شد عکس فردوسی را نیز در آن کنگره نمایش داد و نظر بر آن بود که فردوسی زایش رستم را با جراحی به شعر سروده ---------- شکاف تهیگاه سرو سهی & نباشد نر اورا ز درد آگهی وزان پس بدوزد کجا گرد چاک & ز دل دور کن ترس و اندوه و باک فردوسی مهندسی کاخ مداین را از نو طراحی نمود کنون از مداین سخن نو کنم & سخنها ز ایوان خسرو کنم دوصد مرد بگزید اندر میان & از ایران و از اهواز و از رومیان فرو برد بنیان ده شاه رش & همان شاه رش ده کرده برش ز سنگ و ز گچ بود بنیان کار& چنین مرد تا باشد استوار فردوسی معمار کاخ طاقدیس همه طاقها بسته بودی آزار& ز خز و سمور از در شهریار همان تخت پرویز ده لخت بود & جهان روشن از فر آن تخت بود از این تا بدان پایه بودی چهار & همان پایه زرین و گوهر نگار چو اندر بره خور نهادی چراغ& پس اش دشت بودی و در پیش چراغ
  • ایرج بندری IR ۱۸:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    اندرزی فردوسی به دل اندیشه بد مدار & بد اندیش را بد بود روزگار کمان دار دل را زبانت چو تیر & تو این داستان من آسان نگیر فردوسی مبتکر جراحی سزارین سالها پیش شنیدم در کنگره جراحی پزشکی که گویا در آمریکا بر گزارش شد عکس فردوسی را نیز در آن کنگره نمایش داد و نظر بر آن بود که فردوسی زایش رستم را با جراحی به شعر سروده ---------- شکاف تهیگاه سرو سهی & نباشد نر اورا ز درد آگهی وزان پس بدوزد کجا گرد چاک & ز دل دور کن ترس و اندوه و باک فردوسی مهندسی کاخ مداین را از نو طراحی نمود کنون از مداین سخن نو کنم & سخنها ز ایوان خسرو کنم دوصد مرد بگزید اندر میان & از ایران و از اهواز و از رومیان فرو برد بنیان ده شاه رش & همان شاه رش ده کرده برش ز سنگ و ز گچ بود بنیان کار& چنین مرد تا باشد استوار فردوسی معمار کاخ طاقدیس همه طاقها بسته بودی آزار& ز خز و سمور از در شهریار همان تخت پرویز ده لخت بود & جهان روشن از فر آن تخت بود از این تا بدان پایه بودی چهار & همان پایه زرین و گوهر نگار چو اندر بره خور نهادی چراغ& پس اش دشت بودی و در پیش چراغ
  • ایرج بندری IR ۱۸:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی درد مند دل من خون شد و روی زرد & دهان خشک و لبها پر از باد سرد از ایران و از ترک وز تازیان & نژادی پدید آید اندر میان & زبان کسان از پی سود خویش & بجویند ودین اندر ارند پیش همه گنج ها زیر دامن نهند & بمیرند و کوشش به دشمن دهند شود بنده بی هنر شهریار & نژاد و بزرگی نیاید بکار بریزند خون از پی خواسته & شود روزگار بد اراسته
  • ایرج بندری IR ۱۸:۲۳ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    فردوسی درد مند دل من خون شد و روی زرد & دهان خشک و لبها پر از باد سرد از ایران و از ترک وز تازیان & نژادی پدید آید اندر میان & زبان کسان از پی سود خویش & بجویند ودین اندر ارند پیش همه گنج ها زیر دامن نهند & بمیرند و کوشش به دشمن دهند شود بنده بی هنر شهریار & نژاد و بزرگی نیاید بکار بریزند خون از پی خواسته & شود روزگار بد اراسته
  • یه زینب دیگه IR ۲۳:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۰
    بالاخره سوزنی سمرقندی و ایرج میرزا هم حق زندگی داشتن، ایشون رو هم نمونه ضعیف شده اونا فرض کنیم... می گذره!
  • فروزان IR ۱۱:۴۲ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۱
    متنی روشنگر و منطقی از خواندنش لذت بردم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها