چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۷
ترور شهید حاج مهدی عراقی و پسرش حسام؛ ضربه‌ای به قلب انقلاب

نگاهی به کتاب «آقای بادیگارد»؛

ترور شهید حاج مهدی عراقی و پسرش حسام؛ ضربه‌ای به قلب انقلاب

مردانی که برای انقلاب جان دادند؛ روایت حاج مهدی و حسام عراقی

شهید مهدی عراقی، از نوجوانی تا شهادت، مسیر مبارزه و وفاداری به آرمان‌های اسلامی و رهبر انقلاب را طی کرد و از یک فعال جوان سیاسی به یک ستون مهم در ساختار نهضت تبدیل شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا محمدمهدی ابراهیم عراقی، مشهور به مهدی عراقی، در فروردین ۱۳۰۹ در محله پاچنار تهران چشم به جهان گشود. پس از اتمام دوره دبیرستان و تحصیل در مدارس مروی و دارالفنون، مدتی شاگرد مغازه بود و سپس به شغل آجرپزی روی آورد. اما روحیه مبارزاتی و گرایش‌های سیاسی او از همان سال‌های جوانی شکل گرفت. جذب افکار سیدمجتبی نواب صفوی شد و به تشکیلات فدائیان اسلام پیوست و جایگاهی در هیئت مرکزی آن یافت. در سال ۱۳۳۱، در اعتراض به بازداشت نواب صفوی دستگیر شد و شش ماه را در زندان گذراند. پس از اختلاف در تشکیلات و شهادت نواب در سال ۱۳۳۴، مدتی از فعالیت‌های سیاسی فاصله گرفت و به همراه گروهی از بازاریان هیئت‌های مذهبی تشکیل داد.

پس از وفات مرجع تقلید وقت، آیت‌الله بروجردی، عراقی به منزل امام خمینی رفت و خود را مقلد ایشان معرفی کرد. از این زمان، همراهی او با نهضت امام خمینی آغاز شد و در فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم پهلوی نقش محوری ایفا کرد. در جریان تظاهرات پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، عراقی یکی از سازمان‌دهندگان اصلی در قم و تهران بود و تلاش کرد حکومت شاه را از طریق فشار مردمی و اعتراضات مدنی محدود کند.

در فروردین ۱۳۴۲، با حمله نیروهای رژیم شاه به مدرسه فیضیه، او مسئول حفاظت از جان و بیت امام خمینی شد و همزمان مراقبت از علمای حاضر در مدرسه، از جمله مرجع وقت سیدمحمدرضا گلپایگانی، را بر عهده گرفت. پس از تبعید امام در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، اعضای هیئت‌های مؤتلفه به این نتیجه رسیدند که اقدامات مسلحانه لازم است. شهید مهدی عراقی همراه با حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، رضا صفارهرندی و سید علی اندرزگو برای اجرای حکم انقلابی علیه حسنعلی منصور هم‌پیمان شدند و منصور را ترور کردند.

دستگیری و محاکمه او به حکم اعدام انجامید، اما در لحظات آخر، این حکم به حبس ۱۳ ساله کاهش یافت. در بهمن ۱۳۵۵ از زندان آزاد شد و فعالیت‌های سیاسی خود را از سر گرفت. او گروه‌های چریکی را برای آموزش به سوریه و لبنان اعزام می‌کرد و پس از هجرت امام خمینی به پاریس، به پیشنهاد شهید بهشتی، مسئول ساماندهی اقامتگاه ایشان شد. اولین دیدار او با امام خمینی، از زبان شاهدان عینی، چنین روایت شده است که به امام اطلاع داده‌اند: «آقای عراقی آمده‌اند»، امام فرمودند: «بگویید بیاید تو». هنگامی که عراقی که به دلیل رنج‌های فراوان زندان، ضعیف و شکسته شده بود وارد شد، امام با شگفتی به وضعیت جسمانی شکسته او نگاه کرد و گفت: «مهدی، من تو هستی، چرا این‌قدر پیر شده‌ای؟» او در نوفل لوشاتو به عنوان معتمد امام حضور یافت و در ایام اقامت در فرانسه، همواره با ایران در ارتباط بود و در سازماندهی تظاهرات‌های میلیونی تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ نقش مؤثری داشت.

این تظاهرات گسترده، پیش‌درآمدی بر خروج نیروهای آمریکایی و پیروزی انقلاب اسلامی شد. پس از انقلاب، او مسئولیت‌های متعددی از جمله سرپرستی زندان قصر، عضویت در شورای مرکزی بنیاد مستضعفان، ریاست واحد اجرایی بنیاد و مدیریت مالی روزنامه کیهان را بر عهده گرفت. دقت و اثرگذاری او در تمامی این مسئولیت‌ها باعث شد گروهک فرقان تصمیم به ترور او بگیرد.

امام خمینی درباره شهید حاج مهدی عراقی گفته بود: «او باید شهید می‌شد، برای او مردن در رختخواب کوچک بود.» و همچنین وی را برادر و فرزند خوب و عزیز خود خوانده و شخصاً در مراسم تشییع جنازه او شرکت کرد.

زندانی‌های سیاسی او را «بابا» می‌خواندند و او در زندان همچون پدری دلسوز برای آنان رفتار می‌کرد. روزها و شب‌هایش در سلول‌های زندان می‌گذشت، بدون شرکت در جلسات هم‌مسلکان و در حالی که حس می‌کرد تلاش‌هایشان بیهوده است. دلش برای خانواده و راحله همسرش تنگ می‌شد و به یاد می‌آورد که شاید اگر شرایط آزاد بود، حاج مهدی می‌توانست او و دیگران را نسبت به دروغ‌های سازمان آگاه کند.

مبارز وفادار راه امام

در یکی از خاطرات او در کتاب «آقای بادیگارد»، او از لحظات سحرگاه چنین یاد می‌کند: با صدای مادرش از خواب بیدار شده و در سرمای زمستان به حیاط می‌رود تا وضو بگیرد. آب یخ زده حوض، باعث می‌شود بلافاصله از خواب بیدار شود و با خود فکر کند که دشمنان نه تنها سحری خوردن، بلکه نماز خواندن را نیز برایشان سخت کرده‌اند.

حاج مهدی عراقی، اهل ورزش‌های زورخانه‌ای و باستانی بود و با شجاعت و جسارتش در میان دوستان و هم‌رزمانش احترام و اعتبار داشت. ورزشکاران و هیئتی‌ها با او همراه بودند و زندانیان سیاسی، او را به‌عنوان پدری معنوی می‌شناختند. این روحیه و شجاعت باعث شد حتی پس از آزادی از زندان، در سازماندهی گروه‌های مبارز و آموزش آنان در سوریه و لبنان تأثیرگذار باشد. «مرشد از عمق دلش می‌خواند: به نام خداوند آیین مهر / به یزدان ماه و کیان سپهر / به این گود و میدان که دارد نشان از علی / بگو از دل و جان علی یا علی.

مبارز وفادار راه امام

زندانی‌ها یک‌صدا، یا علی می‌گفتند. آن لحظه، حس کرده‌ام دلم برای پدر و مادرم تنگ شده. هرگز از یادم نمی‌رود که از همان لحظه‌های اولی که توانستم روی پای خودم بایستم، یا علی گفتن را یادم دادند؛ اما فدایی‌های خلق با این چیزها مخالف بودند.
با خودم گفتم: کاش کسی بود که به من می‌فهماند این راهی که می‌روم، یک سرش به ترکستان است. ورزشکارها با عرق‌گیر و شلوار کُردی، وسط گوی پتویی، نرمش می‌کردند. حاج مهدی که مشخص بود اهل این ورزش است و استخوان در آن ترکانده، وقتی ضرب مرشد و شنو رفتن یکی از ورزشکاران تمام شد، بلند گفت: اگر خسته‌جانی بگو یا علی! همه‌ی حاضران یک‌صدا، یا علی گفتند.»

او نه تنها در ایران، بلکه در خارج از کشور نیز در حفاظت و تدارکات بیت امام خمینی نقشی اساسی داشت. در جریان فعالیت‌های پاریس، برای تکثیر و توزیع سخنرانی‌های امام و مدیریت امور بیت ایشان تلاش بی‌وقفه داشت. دوستان و همفکرانش، حتی آن‌هایی که در لوطی‌گری و محله فعالیت داشتند، به او احترام می‌گذاشتند و با وی همراه می‌شدند.

روز چهارم شهریور ۱۳۵۸، حاج مهدی عراقی و پسرش حسام در مسیر محل کار توسط گروه فرقان به شهادت رسیدند و در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شدند. این حادثه تلخ نشان‌دهنده اهمیت و جایگاه او در انقلاب بود. شهید عراقی، از نوجوانی تا شهادت، مسیر مبارزه و وفاداری به آرمان‌های اسلامی و رهبر انقلاب را طی کرد و از یک فعال جوان سیاسی به یک ستون مهم در ساختار نهضت تبدیل شد.

منبع:

_کتاب «آقای بادیگارد»، نفیسه زارعی، انتشارات شهید کاظمی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها