یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
مرگ، نقطه اوج عمل شر است

مجتبی ویسی، گردآورنده و مترجم مجموعه داستان «شر درونش»، با اشاره به اینکه در پنج داستان این کتاب، شر به مرگ ختم شده، گفت: مرگ، نقطه اوج عمل شر است، آنجا که شر به نیستی یا دست‌کم تغییر شکل فیزیکی می‌انجامد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «شر درونش» مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه با موضوع شر است که به انتخاب و ترجمه مجتبی ویسی، در انتشارات وزن دنیا منتشر شده است. داستان‌های این مجموعه سویه‌هایی کم‌رنگ و پررنگ از مقوله شر را دربرمی‌گیرند؛ شر ساده، شر پیچیده، شر بی‌آزار، شر پنهان و موذیانه، شر علنی، شر هنرمندانه، شر دوستانه، و البته سویه‌های شر بی‌گمان تعدادشان بیشتر از این‌هاست. شر بسیار است همچنان که رد برخی از انواع آن در داستان‌های کتاب «شر درونش» آمده است. «سکوت» نوشته موری بیل، «شر درونش» اثر سوزان هیل، «عاشق اهریمنی» از الیزابت بوون، «فناناپذیرها» نوشته مارتین ایمیس، «آنتروپی» به قلم توماس پینچون، «دونده» اثر دان دلیلو، «تخم نیلوفرها را در اتوبوس جا گذاشتید» نوشته پل بولز و «داستان دو سگ» از دوریس لسینگ عناوین داستان‌های کتاب هستند و مترجم قبل از هر داستان، شرحی مختصر هم برای معرفی نویسنده آورده است.

پرداختن به موضوع شر در قالب یک مجموعه داستان ترجمه، انگیزه‌ای شد تا با مجتبی ویسی درباره این مجموعه و نیز درباب شر در ادبیات ایران و جهان گفت‌وگو کنیم.

گردآوری داستانهای موضوعی چقدر در ایران و جهان سابقه دارد و این کار تا چه اندازه می‌تواند در انجام پژوهش درباره موضوعاتی خاص، مثلاً پایان‌نامه‌های دانشجویی که موضوعی را در حوزه‌های مختلف از جمله ادبیات، بررسی و واکاوی می‌کنند، کمک‌کننده باشد؟

من در ابتدا قصد نداشتم داستان‌های موضوعی گردآوری کنم. در مقدمه کتاب هم گفته‌ام که فقط می‌خواستم چند داستان کوتاه ترجمه کنم، به صرف علاقه شخصی؛ اما بدم هم نمی‌آمد اگر روزی قرار بر چاپ کتاب باشد مجموعه داستانم محورهای مشترکی داشته باشد، مثل مجموعه داستانی که چند سال قبل ترجمه کرده بودم، به نام «مرگ دنتون»، که چند بن‌مایه مشترک داشت. این کار مخاطب را در حال و هوای داستان‌ها نگاه می‌دارد و آشفتگی ذهنی پدید نمی‌آورد. اما اولین بار بود که در اواسط کار فکر انتخاب یک محور مشترک به ذهنم خطور کرد. از این نظر می‌توان گفت که با نیت قبلی سراغ این کار نرفتم. فکر یکدست کردن مجموعه حتماً به ذهن نویسنده خطور می‌کند، اما اگر مترجمی بخواهد داستان‌هایی از نویسندگان مختلف گلچین کند کار برایش قدری دشوارتر می‌شود. باید با داستان‌های فراوانی کلنجار برود. من هم خواه‌ناخواه ناگزیر از این کار شدم، به‌خصوص در نیمه دوم انتخاب داستان‌ها؛ البته باید اضافه کرد که نویسنده داستان کوتاه معمولاً طبق محاسبات از پیش‌اندیشیده عمل نمی‌کند. نوشتن داستان کوتاه برایش، در بیشتر موارد، حالتی بداهه دارد؛ عملی مثل نوشتن شعر که یکدفعه ایده‌ای بر خالق اثر نازل می‌شود. هرچند وقتی پای چاپ اثر در میان باشد، نویسنده به احتمال زیاد سعی می‌کند داستان‌هایی را برگزیند که با هم وجوه اشتراک بیشتری دارند تا مجموعه‌ای به‌اصطلاح بی‌دروپیکر تحویل مخاطب ندهد. درباره پیشینه و سابقه گردآوری داستان‌های موضوعی اطلاعات جامع و کافی ندارم اما نمونه‌هایش را اگر آدم حوصله کند می‌تواند از لابه‌لای تاریخ داستان پیدا کند. منبعی هم می‌تواند باشد برای پژوهشگران یا دانشجویانی که در مبحثی خاص کندوکاو می‌کنند.

شما خود با مطالعه این داستان‌ها به چه برداشتی از شر رسیدید؟ آیا شر اکتسابی است یا جبری؟

هر دو. شر در نهاد و باطن هستی است اما اکتسابی هم می‌تواند باشد، چنان‌که در داستان آخر مجموعه حاضر، «داستان دو سگ»، هم می‌بینیم. یعنی می‌تواند از طریق هم‌کناری و هم‌نشینی و یا در تقابل با شرایطی مستقر ایجاد شود. هستی وجهی بی‌رحمانه دارد که به آن خوراک می‌رساند و تغذیه‌اش می‌کند. ذاتی کیهان است. بحث مثبت یا منفی بودن آن در میان نیست. کشاکشی در ساحت کهکشان تا مدار اتم در جریان است. از این نظر، حتی می‌توان آن را شر ننامید. هستی واجد خصلت‌های متضاد و متناقض است و حالتی دیالکتیکی دارد، وگرنه ساکن می‌ماند. هستی در جوش و خروش است و همیشه از وضعیتی به وضعیت دیگر می‌رود. شری طبیعی وجود دارد که فعلاً کاری از دست ما برای آن ساخته نیست اما شر مصنوعی و دست‌پرورده بشر را شاید بشود خنثی کرد.

آیا نمونه داستان‌های شر در ایران را هم می‌خواهید گردآوری کنید؟ نمونه‌هایی ایرانی با این موضوع در ذهن دارید؟

کار من نیست، در مقام مترجم. حتماً افراد کارشناس و شایسته‌ای وجود دارند که به این مقوله بپردازند؛ اگر بخواهند بپردازند. اما در مقام مؤلف، تک و توک داستان‌هایی نوشته‌ام که شر در آنها نمودی بارز دارد.

به نظر می‌آید داستان «شر درونش» جدا از اسمش که کلمه شر را در خود دارد نکته یا نکته‌های دیگری هم داشته که نام کتاب را از آن گرفته‌اید، درست است؟

دقیقاً. آن شر فطری و ذاتی در درون شخصیت اصلی داستان، یعنی همان کودک. شری که او خود به‌درستی نمی‌شناسدش و حتی از آن کلافه می‌شود، ناخواسته در درونش عمل می‌کند و او را با خود می‌برد. انگار اختیاری از خود ندارد. عنوان این داستان دو سویه دارد: شر و درون، یا به عبارتی، امری ذاتی؛ همان که من برای نامگذاری مجموعه دنبالش بودم.

مرگ، نقطه اوج عمل شر است

رابطه‌ای بین شر و مرگ در این داستان‌ها وجود دارد. لطفاً درباره این رابطه صحبت کنید.

مرگ، نقطه اوج عمل شر است، آنجا که شر به نیستی می‌انجامد، یا دست‌کم به تغییرشکل فیزیکی؛ در پنج داستان این مجموعه شر به مرگ می‌انجامد. شر قواعد را برهم می‌زند و وضعیت موجود را مخدوش و مغشوش می‌کند. شر نظم را برهم می‌زند و این جریان دیالکتیکی کماکان ادامه پیدا می‌کند. وقتی سهراب سپهری می‌گوید: «مرگ در آب و هوای خوش اندیشه جا دارد»، درواقع بر سویه فطری و کتمان‌ناپذیر همین جریان انگشت می‌گذارد و آن را روندی طبیعی می‌داند؛ حتی به استقبالش می‌رود. این همان شر فطری بدن است که به انهدام و تجزیه و گسیختگی اجزا منجر می‌شود؛ همان آنتروپی است که در طبیعت یافت و در داستانی با همین عنوان در مجموعه «شر درونش» از آن یاد می‌شود.

مهمترین عناصر مرتبط با شر در داستان‌های این مجموعه کدام است؟

انزوای مطلق، رعب و هراس، وهم، کابوس، آشوب، ویرانی و تباهی، ازهم‌گسیختگی، تضاد و تقابل، و حتی مازادی که از تقابل برمی‌خیزد. حتی شناخت و آگاهی بی‌پرده از دنیای بیرون و درون را می‌توان مهمترین عناصر مرتبط با شر در داستان‌های این کتاب دانست.

در داستان «تخم نیلوفرها را در اتوبوس جا گذاشتید» شر در چه چیزی بود؟ اگر ممکن است توضیح دهید، چون ماهیت شر در این داستان، قدری مبهم است.

شر در ساحت فرهنگ و در تقابل فرهنگ‌ها؛ در نوع نگاه غرب به شرق یا برعکس و از همان پاراگراف اول، راوی با توصیف فضای محیط، این تقابل را نمایان می‌کند و بعد بحث کراوات، منوی غذا و در نقطه اوج آن، اعمال شاگرد اتوبوس که راوی آن را به جار و جنجال بیهوده آدمی دیوانه تعبیر می‌کند، حال آنکه او دارد به راننده کمک می‌کند. راوی حتی آن‌قدر بی‌اعتناست که یادش می‌رود یکی از نمادهای مهم آن سرزمین را با خود بیاورد. شر در اینجا ارتباط نگرفتن بشر و ندیدنِ دیگری است.

از مجموع این داستان‌ها به چه برداشت کلی از جنبه‌های گوناگون شر می‌توان رسید؟

به این برداشت که شاید بهتر است آن را از ساحت متافیزیکی جدا کرد و راحت‌تر به شر نگریست. شاید نشود برای شر طبیعی کاری کرد اما در مقابل شر دست‌پروده‌ی بشر امکان بازنگری هست، مانند اتفاقی آخرالزمانی که در داستان «فناناپذیرها» می‌افتد. نویسنده در این داستان با تصویری که از فاجعه‌ای فراگستر در سراسر کره زمین به دست می‌دهد تلنگری بر خواننده و یا نسل بشر می‌زند و چشم او را بر پیامدها و عواقب اقدامات مخربش می‌گشاید؛ این شری تغییرپذیر است، نه مانند شر طبیعی که تغییرناپذیر و فعلاً چاره‌ناپذیر است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها