سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محیا محمدی: کتاب «اسلام و مدرنیته» نوشتهی عبدالمجید شرفی، اندیشمند تونسی، با ترجمهی مهدی مهریزی در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات هرمس در ۲۸۸ صفحه منتشر شده است. این اثر شامل دو بخش و هفت فصل است که نویسنده در هر فصل به بررسی بنیادهای نظری و عملی رابطهی اسلام و تجدد پرداخته است.
بخش نخست کتاب به بررسی جنبههای نظری، فقهی و حدیثی اختصاص دارد. شرفی در این بخش، روند تحولات اندیشههای دینی و تأثیر آنها بر مفاهیم اسلام را تحلیل میکند.
او با دقت به مفاهیمی مانند تفسیر، حدیث و اصول فقه میپردازد و تغییرات آنها در دورهی مدرن را واکاوی میکند.
در بخش دوم نیز به موضوعاتی چون آزادی زنان، جایگاه حکومت و تأثیرات تجدد بر جامعهی اسلامی پرداخته شده است. مباحثی که در دنیای معاصر به چالشهای فکری عمدهای برای متفکران اسلامی تبدیل شدهاند.

در پیشگفتار کتاب، شرفی به دغدغهی دیرینهی متفکران اسلامی دربارهی ارتباط میان دین و مدرنیته اشاره میکند و هدف خود از نگارش این کتاب را پاسخ به این پرسش بنیادین میداند که «اسلام چیست؟» و چگونه میتوان تجدد را به گونهای تبیین کرد که بتوان تأثیرات متقابل آن با اسلام را بهتر درک کرد. او تاکید میکند که رابطهی اسلام با مدرنیته، یکی از مهمترین مسائل فکری دوران معاصر است.
در مقدمه، نویسنده به تاثیر وسایل ارتباط جمعی و نقش آنها در ایجاد دگرگونیهای سریع در جوامع امروزی اشاره دارد و معتقد است که این تغییرات منجر به گسست میان جوامع سنتی و مدرن شده است. شرفی بر این باور است که جوامع متجدد با استفاده از نوآوری و دگرگونی، بستری برای رشد علمی و افزایش منابع مادی فراهم میکنند؛ در حالی که جوامع سنتی، همچنان در الگوهای قدیمی گرفتار ماندهاند. او این وضعیت را نوعی بحران هویت در جوامع مدرن میداند.
او در ادامه به تحلیل بحران هویت در جوامع مدرن میپردازد. شرفی معتقد است که در دوران مدرنیته، ارزشهای ثابت دینی به دلیل تغییر منطق کلی حاکم بر جامعه، اعتبار خود را از دست دادهاند. این تحولات نه تنها بر ساختارهای اجتماعی بلکه بر روابط خانوادگی نیز اثرگذار بوده و به نوعی باعث تزلزل در نظام ارزشی جامعهی مدرن شده است.
شرفی از ویژگیهای برجستهی مدرنیته غربی به خشونت، خودخواهی و گسستهای اجتماعی اشاره میکند و این روند را عاملی برای از بین رفتن پیوندهای سنتی و مذهبی میداند. او معتقد است که این ویژگیها نه تنها فرهنگ، بلکه طبیعت را نیز تحت تأثیر قرار داده و پیامدهای منفی بسیاری را به دنبال داشته است. او تجدد را پدیدهای دوگانه میداند که هم ظرفیت تحول و پیشرفت دارد و هم میتواند منجر به انزوای اجتماعی شود.
وی همچنین به ظهور جریانهای اصلاحگرایانه در کشورهای عربی اشاره میکند که در قالب جنبشهایی نظیر وهابیگری، با تأکید بر بازگشت به دوران طلایی پیامبر و خلفای راشدین، به مقابله با تجددگرایی غربی پرداختهاند. او این جریان را نوعی واکنش به مدرنیته میداند که برخلاف جریان روشنگری غرب، آینده را نه در پیشرفت، بلکه در بازگشت به گذشتهی طلایی جستجو میکند.
در نهایت، نویسنده نقش اسلام در دورهی مدرن را دوگانه میداند: از یک سو، مانعی در برابر جذب کامل دستاوردهای مدرنیته و از سوی دیگر، عاملی در جهت مقاومت در برابر افکار خشونتبار و خودخواهانهی غربی. او تأکید دارد که اسلام میتواند نقش مؤثری در حفظ ارزشهای اخلاقی و معنوی در برابر انزواطلبی و بحران هویت مدرنیته ایفا کند. به باور شرفی، اسلام نه تنها باید به تجدد واکنش نشان دهد، بلکه باید ظرفیتهای خود برای ایجاد تحول مثبت را نیز تقویت کند.
نظر شما