سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حامد زارع- سردبیر: ایران از دیرباز تمدنی مکتوب بوده و تا به امروز تداوم داشته است. روحالله اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در دیدار با ایبنا درباره پیشینه کهن آثار مکتوب ایرانی از کتیبه بیستون تا به امروز گفت و از اینکه ایده ایران در طول این تاریخ چند هزارساله دوام داشته است. آنچه میخوانید گفتوگوی کوتاه ما با این پژوهشگر علوم سیاسی است:
***
برای شناخت ایران بهترین راه مراجعه به آثار مکتوب است. منتها تاریخ ایران درازدامن است و برخی از قدمت سه هزار ساله یا چهار هزار ساله یا حتی هفت هزار ساله آن سخن گفتهاند. گاهی شبهات و انگارههایی مطرح میشود که گویا تمدن ما مکتوب نبوده است. آنچه به عنوان ایران باستان شناخته میشود، آیا صرفاً اموری شفاهی و بصیرتهایی سینه به سینه بوده یا خیر؟
این پرسش بسیار مهمی است. ما تمدن کتبی بودیم. یعنی آثار کتبی از ما به جا مانده است. یعنی ایران از جمله تمدنهایی است که از گذشتههای دور تا امروز آثار مکتوب بسیاری از خود بهجا گذاشته است. نمونههای بارز آن کتیبههای تخت جمشید، کتیبههای موجود در همدان و بهویژه کتیبه مشهور بیستون است. معروفترین کتبیهای که تاریخ ایران باستان با آن کشف و بازخوانی شده، کتیبه بیستون است که یک انگلیسی در اواخر دوره قاجار آن را با تاریخهای یونان باستان تطبیق میدهد و کشف میکند که این کتیبه بیانگر تاریخ هخامنشیان است و مثلاً یک بخش از کتبیه به داریوش اشاره دارد و بخش دیگری از بردیای دروغین سخن میگوید و خلاصه تاریخ ایران باستان از همین کتبیه کشف میشود.

بعد از آن ما متون مذهبی زرتشتی را داریم، مثل کتاب «گاتها». کتاب «گاتها» اولین کتاب ایرانی محسوب میشود که سرودههای زرتشت است و در آن راجع به حفظ ایران و آبادانی آن و نحوه حکمرانی و حفظ زمین و اذیت نکردن حیوانات و احترام به آب و … مطالبی آمده است. موارد بسیار مهمی که امروز هم در زندگی مدنی و شهری ما مد نظر است. بعد از آن رسالهها و کتابهای زیادی در زمینه حکمرانی داریم مثل «نامه تنسر» و «عهد اردشیر». همچنین یک دایرهالمعارف بسیار مهم به نام «دینکرد» داریم که مثل کتابهای مذهبی توضیحالمسائل پرسشها و مسائل مذهبی را پاسخ میگوید. از این کتاب میتوان آداب زندگی در دوره ساسانیان را فهمید.
همچنین آثار فراوانی داریم که زنده یاد دکتر احمد تفضلی و خانم دکتر ژاله آموزگار راجع به آنها در کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» به صورت مفصل نوشتهاند و آنها را جمعآوری کردهاند. بر این اساس میتوان گفت که ما ایرانیان یک تمدن کتبی هستیم و آثار بسیار زیادی از دوره باستان به جا مانده است.
با گذار از ایران باستان به سدههای میانی و به دورهای میرسیم که برخی مستشرقان از آن با عنوان «میانپرده ایرانی» یاد میکنند و بسیار هم باشکوه است. مشاهیری مثل ابوریحان و ابن سینا در این دوره ظهور میکنند. اما عده آثار خود را به زبان عربی نوشتهاند یا از مضامینی نوشتهاند که چندان به ایران ربطی ندارد و یک گستره بزرگتری را در بر میگیرد. کما اینکه در این دوره فلسفه اسلامی برجسته میشود. آنچیزی که باعث میشود بگوییم ایران در این دوره هم تداوم داشته چیست؟
برای پاسخ به این سوال میتوان به پژوهش ارزنده و بسیار مهم زنده یاد استاد محمد محمدی ملایری با عنوان «فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی» اشاره کرد. ایشان در این کتاب نشان میدهد که هم به لحاظ شکلی و هم به لحاظ محتوایی سدههای میانه از یک میانپرده ایرانی بهرهمند است. شما این را در احیای خداینامهها، شاهنامهها و اندرزنامهها میتوانید دریابید. حتی ترویج آن را در بستر مباحث فلسفی ابن سینا و سهروردی و فیلسوفانی از مکتب اشراق و حکمت متعالیه میتوان مشاهده کرد. به طور کلی زبان فارسی بعد از دویست سال توسط سامانیان و دیگر سلسلههای ایرانی احیا شد و زبان علمی هم شد. حتی قواعد صرف و نحو عربی توسط ایرانیان گردآوری و مکتوب شد. یعنی این ایرانیها هستند که زبان عربی را گسترش میدهند.

بنابراین در سدههای میانه شاهد شکلگیری ایده ایران هستیم که توسط اندیشمندانی چون فارابی و ابنسینا و به خصوص فردوسی صورت میگیرد. یعنی فردوسی جایگاه بسیار مهمی دارد. ابن مقفع هم ایده ایران را به زبان عربی بر میگرداند یعنی یک پایه عربی از فرهنگ و هویت ایرانی میتوان مشاهده کرد. هر چه جلوتر میآییم این ایده ایران توسط بزرگانی چون خواجه نظامالمک طوسی قدرتمندتر میشود. این بزرگان سبک حکمرانی ایرانی را بسط میدهند. خواجه نصیرالدین طوسی فلسفه و اخلاق سیاسی ایرانی را شکل میدهند. حتی در دورههایی که اوضاع به هم میریزد، این ایده توسط بزرگانی چون عبید زاکانی و سعدی و حافظ بسط مییابد و حفظ میشود. مثلاً در شیراز بستری برای زبان فارسی و هویت ایرانی پدید میآید. بعد این ایده آن قدر قدرتمند میشود که حتی وقتی حکومتی نبوده یا حکومتهایی مثل ایلخانان مغول و تیموریان قدرت میگیرند به سمت متفکرین ایرانی مثل عطاملک جوینی و خواجه نصیرالدین طوسی میآیند. یا سلجوقیان سراغ خواجه نظامالملک میروند. این متفکران ایرانی هستند که کشور را اداره میکردند و از ایشان آثار مهمی به جا مانده است. بنابراین آثار مهم فلسفی، حکمرانی و سیاستنامهای به زبان فارسی است و خوشبختانه ما الان میتوانیم شاهنامه فردوسی و بوستان و گلستان سعدی و سیاستنامه خواجه نظامالملک و اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی را با گذر هزار سال به راحتی بخوانیم. البته برخی آثار مثل اخلاق ناصری به علت مباحث فلسفی دشوارتر هستند، اما ارتباط گرفتن با برخی دیگر مثل فردوسی و سعدی و حافظ آسانتر است.
بعد از فروپاشی شاهنشاهی صفویان با سالها و قرنهای انحطاط مواجه هستیم. حتی در آستانه دوران جدید تاریخ ایران این عقبماندگی و انحطاط محرز است و ورود دوران جدید به نحوی به ما تحمیل شده است. به همین علت برخی منتقدان میگویند به این علت که ما در دوره جدید مشارکتی در تجدد نداشتیم، زبان فارسی زبان دوره جدید نیست و نمیتواند تجدد را توضیح دهد. در این مورد چه میتوان گفت؟
یکی از دورانی که احتمال میرفت زبان فارسی و اندیشه ایران از بین برود، دوره جدید است. زیرا تکنولوژیهای جدیدی پدید آمد و دولتهای قدرتمندی مثل انگلستان و روسیه و آمریکا در اطراف ما به ظور رسیدند و شروع کردند قسمتهایی از ایران را جدا کردند. ما هم توانایی مقابله با ایشان را نداشتیم. آنها سلاحهای پیشرفتهای نداشتند. بحث بر سر این بود که ما باید مدرن شویم و تکنولوژیها و فنآوریهای جدید را بگیریم تا به ما کمک کند. همان موقع افرادی مثل ملکمخان و تقیزاده و فروغی از این بحث میکردند که آیا زبان فارسی و اندیشه ایران تاب این امر جدید را دارد. در پاسخ به این سوال نظریههای مختلفی مطرح شد. برخی گفتند باید زبان را تغییر داد، برخی گفتند باید خط را عوض کرد، برخی گفتند باید انگلیسی و فرانسوی را به دانشگاهها بیاوریم، اما مدارس فارسی باشد. بعضی گفتند علوم قدیم مثل الهیات و ادبیات فارسی و عربی باشد، علوم جدید مثل ریاضی و فیزیک و شیمی به زبانهای اروپایی باشد.

اما محمد علی فروغی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی در برابر این پیشنهادها محکم ایستادند و گفتند که زبان فارسی قابلیت تطبیق با دوره جدید را دارد و شروع به واژهسازی و ترجمه کردند و زبان رسمی دانشگاهها و مدارس فارسی شد. از آن زمان به بعد تا الان همچنان بر این ایده هستیم که زبان رسمی ما فارسی است و ترجمههای زیادی صورت گرفت. این فقط یک مبنای سیاسی ندارد، هر چند سیاست و سیاستگذاریها بسیار نقش دارد و امروز هم شما میبینید که کتابهای تالیفی و ترجمهای چقدر زیاد شده است. وقتی یک کتاب انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی منتشر میشود، شاید حدود سه ماه بعد در ایران ترجمه و منتشر میشود. مهمترین ویژگی زبان فارسی دایره واژگانی است که در ایران باستان است. از آنجا که دایره واژگانی فارسی زیاد است و در دورههای مختلف حذف نشده و تداوم یافته، الان هم میتواند خودش را به روز کند. البته این تمرکز بر زبان فارسی، پیامدی چون کاهش ارتباط مستقیم با زبانهای بینالمللی و کاهش یادگیری آنها دارد، اما از سوی دیگر، تولید دانش بومی و حفظ هویت فرهنگی را تقویت میکند. انگار که ما همچنان در تاریخ قرار داریم. وقتی «کارنامه اردشیر بابکان» را میخوانید، میتوانید کلمات ایران باستان را متوجه شوید. حداقل ۳۰-۴۰ درصد آن را متوجه میشوید. مثلاً وقتی از «دروگ» سخن میگوید همان «دروغ» است و … اکثر کلمات همانهایی است که ما امروز به کار میبریم. آثار سدههای میانه را که کامل میفهمیم و پایه هویتی ما در سدههای میانه است. در دوره معاصر هم کارهایی صورت گرفته و تا الان که از بین نرفتیم. ببینیم در تحولات بعدی چه اتفاقهایی میافتد و آیا فارسیزبانان میتوانند همین طور به بقای خود ادامه بدهند یا به لحاظ فکری از بین میروند.
نظر شما