دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۲
مستندسازی درباره شهید عماد مغنیه تقریبا ناممکن است

میثم امیری نویسنده کتاب«او» گفت: بیراه نیست اگر بگویم مستندسازی درباره شهید عماد مغنیه تقریباً ناممکن است. یکی از دلایل اصلی این امر، غیبت حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله است.

سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ مائده مرویان حسینی: میثم امیری از نویسندگان حوزه ادبیات پایداری است که در سال‌های اخیر با کتاب «او» بیش از پیش شناخته شده است؛ اثری که در مرز میان روایت مستند و داستان حرکت می‌کند و به زندگی و شخصیت شهید عماد مغنیه، فرمانده برجسته حزب‌الله لبنان معروف به حاج رضوان می‌پردازد. امیری در این کتاب تلاش کرده است از چارچوب روایت‌های رسمی و تکراری فاصله بگیرد و به‌جای بازگویی اطلاعات کلیشه‌ای، به لایه‌های پنهان، پیچیده و کمتر دیده‌شده این چهره فراملی نزدیک شود. آنچه «او» را متمایز می‌کند، زاویه دید خلاقانه و گاه غیرمنتظره نویسنده است؛ رویکردی که نه به‌طور کامل در قالب رمان می‌گنجد و نه تمام‌قد در چارچوب یک مستند کلاسیک قرار می‌گیرد.
در گفت‌وگویی که پیش رو دارید، میثم امیری از روند شکل‌گیری ایده اولیه کتاب، دشواری‌های دسترسی به منابع معتبر، چالش‌های مستندنویسی درباره شخصیتی امنیتی و مرز باریکی که میان واقعیت و تخیل در این اثر دنبال کرده، صحبت می‌کند.

با توجه به اینکه شهید عماد مغنیه شخصیتی موثر نظامی در حزب‌الله لبنان بود، چه چیزی شما را به سمت روایت زندگی او سوق داد؟ جرقه اولیه نگارش این کتاب از کجا نشات گرفت؟
در سال ۱۳۹۸ از انتشارات خط مقدم با من تماس گرفتند و درباره موضوع شهید عماد صحبت‌هایی مطرح شد. احمد دهقان نیز با بنده گفت‌وگو کرد و پیشنهاد نگارش اثری در این زمینه را ارائه داد. آغاز ماجرا از همین نقطه بود؛ پیشنهادی مبنی بر نگارش پرتره‌ای درباره عماد مغنیه. این پیشنهاد اولیه ظاهراً از سوی حاج قاسم سلیمانی مطرح شده بود. به این صورت که او به آقای شیرازی (که در آن زمان نماینده ولی فقیه در نیروی قدس بود) تأکید کرده بود که کتابی جامع و قابل اتکا درباره شهید عماد نوشته شود. البته نسبت به این‌که الزاماً چنین کتابی مد نظر حاج قاسم بوده، اطمینان کامل ندارم؛ اما آن پیشنهاد، حداقل از نظر وجودی و عدمی، به تحقق پیوست و کتاب نوشته شد.


در فرایند نگارش کتاب، از چه منابعی استفاده کردید؟ آیا به منابع دست اول یا اسناد خاصی دسترسی داشتید؟
تقریباً یک ماه پس از شهادت حاج قاسم به لبنان سفر کردم. طبیعتاً این سفر یک سفر نویسندگی بود؛ خسته‌کننده، فشرده، پر از برنامه، بازدید و مصاحبه. اما در خصوص عماد مغنیه، اتفاق جالبی که رخ داد این بود که این سفر نتوانست کمک زیادی کند. دلیل آن هم این بود که یا افراد اطلاعات زیادی درباره شهید عماد نداشتند حتی کسانی که در بیروت بودند یا حتی ممکن بود عضو حزب‌الله باشند یا اگر هم اطلاعاتی داشتند، ترجیح می‌دادند سکوت اختیار کنند و حرفی نزنند. دلیل این موضوع نیز این بود که عماد مغنیه شخصیتی امنیتی و بسیار مخفی بود. به همین علت، همرزمان او همچنان صلاح نمی‌دانستند که درباره فعالیت‌هایش با جزئیات صحبت کنند.


از نظر شما، مستندنویسی درباره چهره‌ ای مانند شهید عماد مغنیه چه حساسیت‌ هایی در پی دارد؟ چه چالش‌ هایی در طول تحقیق یا نگارش با آن مواجه شدید؟
بیراه نیست اگر بگویم مستندسازی درباره شهید عماد مغنیه تقریباً ناممکن است. یکی از دلایل اصلی این امر، غیبت حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله است. یعنی دو منبع اصلی و معتبر درباره شهید مغنیه، که بیش از هر فرد دیگری می‌توانستند نکاتی را منتقل کرده و خاطراتی را بازگو کنند، دیگر در میان ما نیستند. هیچ‌کس دیگر نیز به اندازه این دو نفر از فعالیت‌های عماد مغنیه اطلاع نداشت و ندارد. بنابراین اگر بخواهیم کتابی با این معنا که یک اثر مستند جامع در خصوص ابعاد شخصیتی و اقدامات او حتی در قالب تاریخ شفاهی تألیف شود، به جایی نخواهیم رسید. چنین اثری نوشته نخواهد شد، چرا که افرادی که باید درباره چنین اثری سخن بگویند و درباره آن شخصیت اطلاعاتی ارائه دهند، در دسترس نیستند.

کدام ابعاد شخصیتی شهید مغنیه برایتان جذاب یا غیرمنتظره بود؟
اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم باید بگویم که در خصوص زندگی خصوصی شهید عماد مغنیه اطلاعات ضدونقیض بسیاری وجود دارد. بسیاری از این اطلاعات قابل تأیید یا رد نیستند. قابل تأیید نیستند به این دلیل که بخشی از آن‌ها از سوی مخالفان یا دشمنان شهید عماد مطرح شده‌اند و ممکن است خالی از غرض‌ورزی نباشند. قابل رد هم نیستند، چرا که یا افراد نمی‌دانند این اطلاعات درست هستند یا خیر، یا آن‌هایی که می‌دانند نیز به دلیل ماهیت موضوع، از بیان آن خودداری می‌کنند. چرا که در میان روایت‌هایی که از سوی دشمنان شهید عماد درباره او بیان شده، ممکن است برخی موارد نیز صحیح باشد. خلاصه این‌که همان‌طور که گفته‌اند: "سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند"، یعنی افراد ترجیح می‌دهند وارد این حوزه نشوند. روایتی درهم‌تنیده از راست و نادرست درباره شهید عماد وجود دارد. من نیز جز در مواردی که اشاراتی بسیار پنهان یا غیرمستقیم وجود داشته، به این موضوع نپرداخته‌ام، مگر موردی که شخصاً از فردی بسیار معتبر در این حوزه شنیده باشم. اکنون یک مورد به خاطر دارم؛ ظاهراً عماد در فرودگاه پاریس حضور داشته، با ظاهری کاملاً غربی برخلاف آن تصویری که اکنون از او در ذهن داریم. یک خانم ایرانی از او خوشش آمده بود و دنبالش رفته بود. این روایت را فردی بسیار معتبر برایم نقل کرد و آن را در کتاب آوردم.

روایت در (او) به سبک رمان نزدیک است اما در واقع مستند است. آیا می‌توان گفت شما ژانری بین رمان و مستند خلق کردید؟
این کار به روایت مستند نزدیک‌تر است تا به رمان. البته اینکه روی جلد کتاب عنوان "رمان" درج شده یا ناشر آن را چنین معرفی کرده، ناشی از ملاحظاتی است که من آن‌ها را درک می‌کنم. این ملاحظات، خارج از دسته‌بندی‌های صرفاً ادبی است.گاهی یک اثر را می‌توان در قالب روایت مستند دید و همان‌طور منتشر کرد. اما در مورد «شهید عماد مغنیه»، ملاحظات و محدودیت‌هایی وجود دارد که باعث می‌شود اگر آن را در قالب رمان معرفی کنیم و به مخاطب بگوییم که لزومی ندارد منابع تمام مطالب ارائه شود چون در حال روایت یک داستان هستیم این شیوه می‌تواند بخشی از آن محدودیت‌ها را کاهش دهد.

در کتاب شهید عماد مغنیه، هیچ فصلی نیست که به‌کلی خالی از واقعیت باشد؛ هر فصل، دست‌کم خطی از واقعیت دارد که من همان خط را گرفته‌ام و پرورانده‌ام. از این وضعیت بینابینی هم ناراضی نیستم؛ اینکه نه صراحتاً بگویم رمان است و نه تمام‌قد بگویم روایت مستند. البته اگر بخواهیم با صداقت و دقت گونه‌بندی کنیم، این اثر به روایت مستند نزدیک‌تر است تا به داستان. باید اشاره کنم که من برای این کتاب، مقدمه‌ای نوشته بودم؛ مقدمه‌ای حسی درباره عماد مغنیه که خیلی هم به آن علاقه دارم. حتی می‌توانم بگویم حاضرم نسخه چاپی آن را در آغوش بگیرم! اما این مقدمه در کتاب نیامد، چراکه رمان معمولاً مقدمه ندارد و انتشار آن با عنوان رمان باعث شد که این بخش کنار گذاشته شود. طبیعتاً اگر آن مقدمه در کتاب می‌آمد، به‌نوعی تأکید بیشتری بر مستند بودن روایت داشت.

در نگارش کتاب چقدر از عناصر تخیلی استفاده کردید و چطور مرز مستند و خیال را حفظ کردید؟
تخیل در این کار وجود دارد و انکارشدنی نیست. تخیلی که با شتاب هم به کار گرفته شده، چراکه من در حال روایت درباره «او» هستم. وقتی اسم اثر را گذاشتم او و نه عماد، عملاً داشتم به این موضوع اشاره می‌کردم که در این کار، برداشت‌های حسی، دریافت‌های شخصی و تخیل من از شخصیت، بسیار جدی است و نقش مهمی در فرایند نوشتن داشته است. آن مقداری که من از عماد مغنیه فهمیده‌ام را با عنوان «او» و به این شیوه نوشته‌ام. هنگام نگارش، اصلاً به این فکر نمی‌کردم که حالا دارم از تخیل استفاده می‌کنم یا دارم مستند می‌نویسم. عمداً سعی کردم خودم را نسبت به این دسته‌بندی‌ها، خودآگاه نکنم. من همان چیزی را نوشتم که در لحظه حس می‌کردم.


در «او» چه جنبه هایی از زندگی یا شخصیت شهید مغنیه را برجسته کردید که کمتر به آن پرداخته شده بود؟
زمانی که در حال نگارش بودم، سعی داشتم مطالبی را که دیگران پیش‌تر نوشته‌اند، تکرار نکنم. البته با این نیت سراغ شهید مغنیه نرفتم، اما به‌صورت طبیعی، این دغدغه همواره با من بود. در روند نوشتن، یک لحن و زاویه دید خاص برای من شکل گرفت. اگر این لحن و زاویه دید بتواند صاحب تشخص باشد، ناگزیر اثر یکتا خواهد بود؛ حتی اگر دقیقاً همان صحنه‌ای را که دیگران هم نوشته‌اند، من نیز روایت کرده باشم. من از زوایای مختلف به شخصیت عماد نزدیک شدم گاهی از پشت شانه‌هایش، پشت بوته‌ها، گاهی با نگاهی از بالا مثل یک پهپاد، گاهی از دل یک غار، و گاهی هم بسیار نزدیک، همراه و هم‌نفس با او. گاهی نیز کاملاً از او فاصله گرفتم. این‌گونه بود که فصل‌ها نوشته شدند. بسیاری از موقعیت‌های اصلی در این فصل‌ها، پیش‌تر توسط نویسندگان دیگر تعریف شده‌اند. برخی کاملاً جدید هستند، اما بسیاری از آن‌ها گفته و نوشته شده‌اند؛ با این تفاوت که احتمال زیاد دارد از چنین دیدگاهی روایت نشده باشند.

یک پرسش اصلی در ذهن من شکل گرفت که هنوز هم پابرجاست و آن این بود، این آدم کیست که حدود ۳۰ یا ۴۰ سازمان اطلاعاتی به‌دنبالش هستند؟ این چه نوع شخصیتی است؟ من می‌خواستم او را بشناسم، بفهمم چگونه عمل می‌کند. اما او مدام از دستم لیز می‌خورد، مثل ماهی، یک لحظه این‌سو می‌رود و لحظه‌ای دیگر آن‌سو. نمی‌گذارد تمرکز کنم، نمی‌گذارد او را در یک نقطه متوقف کنم. من این فرارگریز و ناپایداری را نوشتم. نمی‌دانم چقدرش پرداخته شده و چقدرش نه؛ چون برایم اصل، آن نگاه و تلاش برای نزدیک‌شدن بود. اگر این نگاه توانسته باشد به یک تشخص برسد، اثر نیز به‌طور طبیعی یکتا خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها