سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
خلاقیت کیمیایی به داستان‌ها رنگ و بوی دیگری می‌دهد/ دولت‌آبادی را تحریک کردم علیه کیمیایی واکنش نشان دهد

نامه‌ای که کیمیایی در دهه ۶۰ در مجله فیلم منتشر کرد را من از ایشان گرفتم و در اختیار مجله قرار دادم. در آن نامه کیمیایی در جواب اعتراض دولت‌آبادی گفته بود که «به وقار ۱۰ جلدی کلیدر باشید و اعتراض نکنید»

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بهاره گل‌پرور؛  مسعود کیمیایی در ۷ مرداد ۱۳۲۰ به دنیا آمد و ۲۷ سال بعد اولین فیلم سینمایی‌اش به نام «بیگانه بیا» را کارگردانی کرد. فیلم اول کیمیایی با اقبال زیادی از سوی مردم مواجه نشد ولی یک سال بعد، کیمیایی با فیلم «قیصر» موجی تازه در سینمای آن زمان ایران به راه انداخت. قیصر پرفروش‌ترین فیلم سال ۱۳۴۸ شد و نام کیمیایی را به عنوان کارگردانی مولف بر سر زبان‌ها انداخت. «قیصر» جایگاه کیمیایی را در سینمای ایران تثبیت کرد و به او موقعیتی ممتاز بخشید.

اقتباس در سینمای کیمیایی با فیلم بعدی‌اش به نام «داش آکل» شروع شد و پس از آن این کارگردان ماجراهای زیادی با برخی نویسندگان و کتاب‌ها جهت اقتباس کردن داشت. احمد طالبی‌نژاد از نویسندگان و منتقدان باسابقه سینما، از گذشته با کیمیایی آشنایی داشته و کیمیایی فیلم «دندان مار» را با داستانی از طالبی‌نژاد می‌سازد. به مناسبت زادروز این کارگردان پیشکسوت و باسابقه، گفت‌وگویی با طالبی‌نژاد داشتیم تا بیشتر از اقتباس در سینمای کیمیایی و ارتباط این کارگردان با نویسندگان مطلع شویم.

چرا مسعود کیمیایی پس از اینکه یک دوره به سراغ اقتباس از آثار ادبی رفت، دیگر کمتر نسبت به اقتباس علاقه نشان داد؟

اگر منظور شما از فیلم‌های اقتباسی کیمیایی دو فیلم «خاک» و «داش آکل» است که به طور مشخص از ادبیات معاصر انتخاب شده باید این را هم در نظر داشت که فیلم «سفر سنگ» ایشان نیز بر اساس نمایشنامه «سنگ و سرنا» بهزاد فراهانی است. همچنین فیلم «خط قرمز» او نیز از فیلمنامه «شب سمور» بهرام بیضایی اقتباس شده است. به هر حال خود مسعود کیمیایی همواره تلاش داشته در آثارش به ادبیات نزدیک شود. خود او اهل قلم است، این علاقه و پیوند در او بوده و دو رمان به نام‌های «جسدهای شیشه‌ای» و «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» دارد. من از نزدیک شاهد بودم کتاب‌هایی را به دوستان معرفی می‌کرد، یا خودش پیدا می‌کرد و می‌خرید؛ کتابخوان حرفه‌ای بود.

به‌طور کلی موضوع اقتباس در سینمای ایران از دیرباز قابل بحث و چالش بوده است. بسیاری از فیلم‌هایی که در دوران فیلمفارسی ساخته می‌شدند، از داستان‌های کلاسیک ایرانی اعم از «شاهنامه» و منظومه‌های عاشقانه مثل «لیلی و مجنون» و «شیرین و فرهاد» اقتباس می‌شدند. اقتباس بود اما اقتباس فیلمفارسی بود، فیلم‌های صرفاً سرگرم کننده بودند. اما در دورانی که موج نوی سینمای ایران به وجود آمد تعداد قابل توجهی فیلم خوب بر مبنای ادبیات خوب آن دوران ساخته شدند که نمونه آن «خاک» و «داش آکل» مسعود کیمیایی است.

داریوش مهرجویی نیز بعد از «گاو» هشتاد درصد کارهایش اقتباس از ادبیات بوده است؛ یا ناصر تقوایی که تخصصش اقتباس از ادبیات ایرانی و خارجی بوده است. به هر حال مقوله اقتباس همیشه در سینمای ایران بوده ولی همیشه با چالش همراه بوده است. همه این آثار را قیاس می‌کردند چون تلقی‌ها متفاوت است. نویسنده‌ها تصور می‌کردند که عین متن داستانشان باید تبدیل به فیلم شود. در حالی که این دو مقوله مختلف و دو رسانه مختلف است. یکی رسانه کلامی و مکتوب و دیگری به رسانه تصویری مربوط می‌شود. بنابراین گاهی این دو جنس‌شان با هم یکی نمی‌شود و باعث اختلاف می‌شود. نمونه آن اختلاف محمود دولت‌آبادی با کیمیایی بر سر فیلم «خاک» بود. یکی دیگر از این نمونه‌ها اختلاف هوشنگ مرادی‌کرمانی با مرحوم کیومرث پوراحمد بر سر «قصه‌های مجید» بود که کمی دلخوری به وجود آمده بود؛ البته به مرور زمان حل شد.

مسعود کیمیایی همواره تلاش داشته در آثارش به ادبیات نزدیک شود. خود او اهل قلم است، این علاقه و پیوند در او بوده و دو رمان به نام‌های «جسدهای شیشه‌ای» و «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» دارد

کیمیایی و دولت‌آبادی هم‌نسل بودند و با هم مراوده داشتند از جزئیات اختلافشان اطلاعی دارید؟

واقعیت این است که دولت‌آبادی حق داشت اعتراض کند. باید اعتراف کنم نامه‌ای که آقای کیمیایی در دهه ۶۰ در مجله فیلم منتشر کرد را من از ایشان گرفتم و در اختیار مجله قرار دادم. در آن نامه کیمیایی در جواب اعتراض دولت‌آبادی گفته بود که «به وقار ۱۰ جلدی کلیدر باشید و اعتراض نکنید». آن زمان من عضو هیأت تحریریه مجله فیلم بودم و البته هنوز هم هستم. آن زمان از این نامه بسیار استقبال شد و بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد.

بعدها بررسی کردم و دیدم دولت‌آبادی حق دارد. در فیلم «خاک» زن ارباب یک زن آمریکایی است که به یک روستا در ایران آمده است و آن ارباب بسیار ظلم می‌کند و زور می‌گوید و مسائل جنسی با برخی از افراد آنجا دارد و… حرف آقای دولت‌آبادی این بود که کدام احمقی پیدا می‌شود که از آمریکا بیاید و برود در یک روستای ایرانی بی‌آب ارباب شود؟ در کتاب، ارباب، یک مرد ایرانی است. کیمیایی چند جای دیگر داستان را نیز تغییر داده بود که باب میل دولت‌آبادی قرار نگرفته بود. ضمناً آن زمان محمود دولت‌آبادی اولین تجربه اقتباس از اثرش را داشت تجربه می‌کرد و تصور می‌کرد همان چیزی که نوشته باید تبدیل به تصویر شود. به هر حال فرق می‌کرد و فیلم به قدرت کتاب نبود.

البته کتاب نیز محدودیت‌هایی نیز داشت. فیلم «خاک» را دوست ندارم ولی به هر حال در زمان خودش فیلم اجتماعی تاثیرگذاری بود. یک مورد دیگر از اعتراض‌های دولت‌آبادی به کیمیایی مربوط به فیلم «گوزن‌ها» بود که گویا اقتباس غیرمستقیم انجام داده بود. دولت‌آبادی مدعی شده بود فیلم «گوزن‌ها» ی کیمیایی از نمایشنامه «تنگنا» ی دولت‌آبادی اقتباس شده است. من به عنوان کسی که علاقه‌مند به هر دو هستم و هر دو بزرگوار را دوست دارم، آن زمان چون تنگنا را خوانده بودم، زمانی که اولین بار «گوزن‌ها» را در زمان دانشجویی در اصفهان دیدم، احساس کردم این فیلم تحت تاثیر «تنگنا» ساخته شده است. آن زمان هنوز اختلاف‌های کیمیایی و دولت‌آبادی شروع نشده بود. بعدها مشخص شد که این‌طور بوده است. نمایشنامه «تنگنا» در یک خانه درب و داغان در یک محله قدیمی می‌گذشت که یک عده آدم فقیر و درمانده به صورت کلونی زندگی می‌کردند و با هم مشکلاتی داشتند. دقیقاً مثل جایی که در «گوزن‌ها» می‌بینیم ولی داستان فرق می‌کند.

خلاقیت کیمیایی به داستان‌ها رنگ و بوی دیگری می‌دهد/ دولت‌آبادی را تحریک کردم علیه کیمیایی واکنش نشان دهد
مسعود کیمیایی در دوران جوانی، سر صحنه فیلمبرداری

البته «گوزن‌ها» بعد از «خاک» بود و گویا بعد از آن بود که اختلاف آنها شروع شد!

بله! بله! اختلاف از همان زمان «خاک» شروع شد. زمانی که آقای دولت‌آبادی فیلم را نپسندید یک کتاب به نام «ضمیمه فیلم خاک» منتشر کرد و در آن کتاب توضیح داد که کجای فیلم مشکل دارد و مطابق با رمان نیست؛ کتاب عجیب و غریبی است! هم می‌توان گفت دولت‌آبادی حق دارد و در عین حال می‌توان گفت آن کتاب است و این فیلم است و دیدن تفاوت‌ها طبیعی است. این اختلاف‌ها ادامه داشت تا زمانی که در دهه ۶۰ آقای دولت‌آبادی گفته بود که فیلم «گوزن‌ها» از روی نمایشنامه «تنگنا» ساخته شده و همین حرف باعث شد آقای کیمیایی واکنش نشان دهد. با جرأت می‌گویم که من دولت‌آبادی را تحریک کردم که این کار را بکند. آن زمان تصوراتم در مورد آدم‌ها شکل دیگری بود که الان نمی‌توانم دیگر این کار را بکنم!

اقتباس از «داش‌آکل» صادق هدایت را چطور دیدید؟ کیمیایی در این فیلم تا چه اندازه به داستان هدایت وفادار است؟

البته چندان وفادار نبود ولی نسبت به «خاک» بسیار وفادارانه‌تر بود. داستان درباره تنهایی آدمی‌ست که در گذشته‌ها قدرتی داشته و الان منزوی شده و دورانش گذشته است. تضاد بین چهره مثبت و منفی یعنی قهرمان و ضدقهرمان را به شکل بسیار درستی در فیلم نشان می‌دهد که البته خلاقیت‌های خود مسعود کیمیایی به آن رنگ و بوی دیگر می‌دهد. کیمیایی این‌گونه است که فیلم را با خلاقیت خود تغییر می‌دهد. مثلاً در فیلم «دندان مار» طرح اصلی داستان را من نوشته بودم، ولی آن فیلمنامه‌ای که من به آقای کیمیایی داده بودم آن چیزی نبود که در فیلم دیدیم؛ او تا جایی که توانسته بود داستان را تغییر داده بود. حتی در «خط قرمز» که از «شب سمور» آقای بیضایی گرفته شده بود، فیلمنامه را آنقدر تغییر داده بود که دیگر ارتباطی با آقای بیضایی نداشت. آقای کیمیایی کمی این خصلت را داشت که تغییر بدهد. با این حال یکی از خوشبختی‌های زندگی‌ام این است که گفته می‌شود «دندان مار» بهترین فیلم بعد از انقلاب مسعود کیمیایی است.

برخی معتقدند که سینماگر مولف نباید سراغ اقتباس برود؛ آیا شما با این موضوع موافقید؟

به نظرم این موضوع اشتباه است. فیلمساز مولف سراغ تالیف و آثاری می‌رود که یک جنبه ادبی دارند. بسیاری از فیلمسازان بزرگ جهان و مولف سراغ ادبیات تالیفی ارزشمند رفتند و از آن فیلم‌های خوبی ساختند. نمونه آن آکیرا کوروساوا است که از «شاه لیر» شکسپیر اقتباس کرده و آن را بومی‌سازی کرده است. به طوری که هیچ نسبتی با انگلستان هم ندارد. برای همین این تئوری اشتباه است که فیلمساز مولف نباید سراغ فیلم اقتباسی برود. فیلمساز مولف با نویسنده مولف نزدیک است ولی هر دو دارای رسانه‌های مختلف هستند و می‌توانند به هم کمک کنند.

خلاقیت کیمیایی به داستان‌ها رنگ و بوی دیگری می‌دهد/ دولت‌آبادی را تحریک کردم علیه کیمیایی واکنش نشان دهد
احمد طالبی‌نژاد در کنار ناصر تقوایی

به نظر شما چرا دیگر مسعود کیمیایی سراغ اقتباس نرفت؟

دلایل زیادی دارد. به هر حال فیلم و آن هم فیلم اقتباسی ساختن حوصله می‌طلبد. اگر قرار است از یک اثر ادبی اقتباس کنید باید درباره آن بسیار مطالعه کنید و وقت صرف کنید. به هر حال در شرایط کنونی آقای کیمیایی در این سن و سال با وجود بیماری و مشکلاتی که دارد دیگر حوصله دوران جوانی و میانسالی را ندارد که سراغ آثار ادبی برود. خود او پر از ایده و فکر است و متاسفانه این فکرها و ایده‌ها گاهی خوب قوام نمی‌یابد و تبدیل به فیلم می‌شوند.

نمونه آن هم آخرین فیلم‌های اوست. البته این موضوع در همه جای دنیا وجود دارد، در ایران هم همین طور است. مثلاً زنده‌یاد مهرجویی آخرین کار اقتباسی که داشت «اشباح» بود که فیلم متوسطی از کار درآمد. در حالی که ما به یاد داریم مهرجویی همان است که «مهمان مامان» را ساخته، یعنی از یک قصه ضعیف مرادی‌کرمانی یک فیلم شاهکار ساخته است. یا مثلاً «سارا» را از «خانه عروسک» ایبسن ساخته و یکی از درخشان‌ترین اقتباس‌هایی است که از ادبیات معاصر جهان در ایران انجام شده است. ولی در فیلم‌های آخرش بی‌حوصلگی و شلختگی دیده می‌شود. برای همین می‌گویم این موضوع شامل حال آقای کیمیایی و هر فیلمساز دیگری می‌شود.

البته معمولاً در دنیا اگر فیلمسازی با سن بالا سراغ اقتباس برود، در کنار خود مشاورانی دارند، داستان را می‌خوانند، روی آن کار می‌کنند و با فیلمساز مشورت می‌کنند و بعد وارد مرحله فیلمنامه نویسی می‌شود. اینجا چنین هزینه‌هایی برای تولید فیلم وجود ندارد.

چیزی که درباره مسعود کیمیایی باید در نظر بگیریم این است که ممکن است بعضی فیلم‌های او را دوست نداشته باشیم و دلخوری‌هایی داشته باشیم، نباید فراموش کنیم که او در تاریخ سینمای ایران، فیلمسازی تاریخی است. سینمای ایران پیش از انقلاب به دو بخش قبل از «قیصر» و بعد از «قیصر» تقسیم می‌شود. برای همین باید حرمت این هنرمند و فیلمساز تاریخ‌ساز را حفظ کنیم. این را هم باید به یاد داشته باشیم که اورسن ولز، فیلمساز و بازیگر درجه یک تاریخ سینما که «همشهری کین» او که هنوز هم یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینماست، فیلم‌های دیگری دارد که متوسط هستند و این‌گونه نیست که همه فیلم‌های یک فیلمساز شاهکار باشند.

بیشتر بخوانید:

خلاقیت کیمیایی به داستان‌ها رنگ و بوی دیگری می‌دهد/ دولت‌آبادی را تحریک کردم علیه کیمیایی واکنش نشان دهد
کیمیایی در کنار مهدی فتحی و داریوش ارجمند در پشت صحنه فیلم اعتراض

به نظر شما چرا نمی‌توانیم اقتباس را آن طور که در خارج از کشور وجود دارد داشته باشیم؟

اقتباس چند شکل دارد؛ یکی اقتباس وفادارانه است، یعنی شما عین آنچه که در کتاب نوشته شده را تبدیل به فیلم می‌کنید که در تاریخ سینمای جهان حداقل صدها فیلم به این شکل ساخته شده‌اند. از «بر باد رفته» مارگارت میچل گرفته تا برخی داستان‌های روسی مانند «آنا کارنینا»، «برادران کارامازوف» که تبدیل به فیلم شدند و عیناً مثل متن داستان بوده‌اند. مثلاً ۱۰ -۱۵ نسخه از «بینوایان» ساخته شده ولی یکی از آن نسخه‌ها ساخته روبرت حسین اقتباس وفادارانه به کتاب است. روبرت حسین کارگردان تئاتر و سینمای ایرانی‌الاصلی است که در فرانسه زندگی می‌کرد و پدرش امین‌الله حسین، آهنگساز معروفی بود. در فیلم «بینوایان» ساخته روبرت حسین، داستان از کودکی کوزت شروع نمی‌شود، از زمانی است که دانشجو شده‌اند و انقلاب فرانسه در جریان است شروع می‌شود و در خلاب آن گذشته شخصیت‌ها نیز مرور می‌شود. این‌ها از اشکال مرسوم اقتباس است.

شکل دیگری از اقتباس وجود دارد که من اسمش را ناخنک زدن می‌گذارم. یعنی شما تکه‌هایی از یک یا چند کتاب را برمی‌دارید و در کنار هم قرار می‌دهید و یک فیلم می‌سازید و در آن چندان حق تالیف هم رعایت نمی‌َشود. به هر حال نمی‌توان ایراد گرفت، چون هر کدام از این شکل‌های اقتباس می‌تواند مخاطب خود ار داشته باشد. برخی دوست دارند عین داستان را در فیلم ببینند؛ برخی کم‌سوادند یا فرصت ندارند کتاب بخوانند، یک فیلم سه ساعته را می‌بینند و سر از داستان درمی‌آورند. نکته دیگر این است که سینمای جهان از بدو پیدایش سینمای داستانی، همیشه پشتش به ادبیات گرم بوده و بسیاری از فیلم‌های بزرگ تاریخ سینما از ادبیات اقتباس شدند و همچنان این روند ادامه دارد.

فیلم «خاک» را دوست ندارم ولی به هر حال در زمان خودش فیلم اجتماعی تاثیرگذاری بود. یک مورد دیگر از اعتراض‌های دولت‌آبادی به کیمیایی مربوط به فیلم «گوزن‌ها» بود که گویا اقتباس غیرمستقیم انجام داده بود

به نظر شما چرا این پیوند میان نویسنده و فیلمساز شکل نمی‌گیرد؟

این موضوع کمی به شخصیت فیلمسازان برمی‌گردد که من نام نمی‌برم. گاهی فیلمسازان دوست ندارند که کسی را در تالیفات خود شریک کنند، حتی اگر آن شخص یک نویسنده اسم و رسم‌دار باشد. دوست دارند بگویند که همه چیز آن فیلم ساخته و پرداخته ذهن خودشان است و تاثیری است که خودشان ایجاد کرده‌اند. به این اشاره‌ای نمی‌کنند که فلان نویسنده متنی را روی کاغذ نوشته و به آنها تحویل داده است. واقعیت این است که این منیت در همه وجود دارد، حتی نویسندگان. البته این موضوع کمی به مرور زمان تعدیل شده است ولی دورانی بود که دعواهای اساسی و بسیار سفت و سخت بین نویسنده اثر ادبی و سازنده فیلم اقتباسی صورت می‌گرفت. همه هم به همین منیت برمی‌گردد.

بخشی از این موضوع نیز به ندانستن قوانین و مسائل حقوقی مربوط به تالیف برمی‌گردد. چون وقتی با یک کمپانی یا یک نویسنده قرارداد می‌بندید، در آن قرارداد ذکر می‌شود که آن اقتباس به صورت آزاد است یا وفادارانه. گاهی فیلمساز شخصیتی به داستان اضافه یا از آن کم می‌کند ولی در هر صورت نمی‌تواند جوهر اثر را تغییر دهد. مثلاً اگر جوهر دراماتیک اثر، مقوله‌ای مثل عشق باشد، نمی‌توان آن را در فیلم تبدیل به نفرت کنیم.

گاهی هم نام اثر را هم عوض می‌کنند که این به نظرم کار درستی نیست. مثلاً «سووشون» یک اثر شناخته شده است و نویسنده آن مشخص است و تیراژ آن پیش از انقلاب بیش از صد و خرده‌ای بوده است؛ نسل‌های پیش از ما و بعد از ما می‌دانند چه اثری است و شما نمی‌توانید اسم دیگری روی آن بگذارید. گذاشتن نام دیگر روی آن اثر به نظرم نوعی خیانت است. به هر حال باید در قرارداد نوع اقتباس مشخص شود و همان‌گونه اجرا شود. اگر قرارداد مبنی بر اقتباس آزاد باشد، دیگر نویسنده نمی‌تواند اعتراض کند که چرا شخصیت‌های آن توسط فیلمساز کم و زیاد شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها