به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: کتاب «این است اخلاق؛ درآمدی فلسفی» از تازههای مانکتاب است که به قلم یوسیسوئیکانن فیلسوف فنلاندی و دانشیار دانشگاه بیرمنگام نوشته شده و فاطمه مهرزاد به ترجمه آن همت گماشته است. مولف در این اثر که درآمدی است آسانفهم بر مباحث متنوعی که با فلسفه اخلاق در ارتباطاند، با زبانی روان و به دور از اصطلاحات فنی سنگین، مفاهیم بنیادی فلسفه اخلاق را به مخاطبانی معرفی میکند که ممکن است پیشینهای در فلسفه نداشته باشند. نیز در این اثر تلاش میکند تا خواننده را نهتنها با نظریههای کلاسیک اخلاق، بلکه با چالشهای عملی و روزمره تصمیمگیری اخلاقی آشنا کند. آنچه در پی میآید، حاصل گفتوگوی ایبنا با فاطمه مهرزاد مترجم کتاب و پژوهشگر حوزه فلسفه اخلاق است.
***
نخست بفرمایید به باور مؤلف، چه مفاهیمی در گرفتن تصمیمات مهم در زندگی لازماند؟
عنوان بخش نخست کتاب سوئیکانن این است: «منافع ما چیست؟» او ذیل این عنوان، مباحث مربوط به لذت، شادکامی، بهروزی و معنای زندگی را مطرح میکند، یعنی مسائلی که عمدتاً به رابطه انسان با خودش مربوط میشود. از نظر من، تقدم یافتن چنین مباحثی در کتابی که موضوع آن فلسفه اخلاق است، بدین معناست که نویسنده معتقد است در گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم، آنچه اولویت دارد داشتن تعریفی از چهار مفهوم بالاست. در قدم بعدی است که میتوان وارد حوزه ارتباط با دیگری شد و به تأمل در خصوص مفاهیمی مثل درستی و نادرستی، وظیفه، فضیلت، پیامدهای عمل و … پرداخت.

در اخلاق هنجاری، بررسیهای فلاسفه بر چه نظریاتی متمرکز است؟
فلاسفه در اخلاق هنجاری بر موضوع درستی و نادرستی اعمال تمرکز دارند و برای آنکه بتوانند اعمال درست و نادرست را از هم متمایز کنند، نظریات اخلاقی را به سه دسته اصلی تقسیم میکنند. اولین دسته، نظریات پیامدگرایانه را شامل میشود. هر عملی که بهترین پیامدها را داشته باشد از لحاظ اخلاقی، عملی درست به حساب میآید. دسته دوم نظریههای وظیفهگرایانهاند. در این نوع نظریات خودِ عمل است که اهمیت دارد نه پیامدهای آن. ممکن است عملی پیامدهای مطلوبی به بار آورد، اما ذاتاً عملی غیراخلاقی باشد. دسته آخر نظریههای اخلاقی به ما میگویند کنکاش در ذات اعمال و پیامدهایشان را باید کنار بگذاریم و درعوض به این بیندیشیم که میخواهیم چه کسی باشیم و چه فضیلتهایی را در خودمان بپرورانیم. این همان اخلاق فضیلتمدار است.
آیا درستی یا نادرستی را میتوان با روش علمی بررسی کرد؟
درستی و نادرستی مسئلهای مربوط به «بایدها» است، اما علم به «هستها» میپردازد. همانطور که میدانیم از «هست» نمیتوان «باید» را استنتاج کرد. اما اگر منظورتان از روش علمی، روش اُبژکتیو و عینی است باید بگویم در حوزه فرااخلاق دیدگاهی وجود دارد به نام «واقعگرایی اخلاقی» که درستی و نادرستی را خصوصیات اخلاقی مستقل از ذهن میداند. در این دیدگاه عقیده بر این است که بعضی از کارها خصوصیت درست بودن را دارند، درست همانطور که بعضی چیزها از اتمهای کربن تشکیل شدهاند. به عبارت دیگر، دقیقاً همانطور که اتمهای کربن خصوصیت «طبیعی» یک چیز به شمار میآید، درست بودن نیز میتواند خصوصیت طبیعی یک عمل باشد. «طبیعتگرایان» در فرااخلاق معتقدند میتوان مشاهده کرد که کدام عمل درست است و با روش علمی بررسی کرد که چه چیزی موجب درستی آن شده است. همچنین درستی و نادرستی میتواند موجب رخدادهایی واقعی در جهان شود. مثلاً برخطا بودن سیاستی مثل بردهداری میتواند موجب شود که مردم علیه آن شورش کنند.
بااینحال، به این دیدگاه انتقادهایی هم وارد است، همانطور که هر دیدگاه دیگری اینگونه است.
اخلاق چطور احساسات ما را برمیانگیزد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید به اکسپرسیویسم اخلاقی رجوع کرد. در چارچوب این نظریه، داوریهای اخلاقی از نوع حالات شناختی ذهن نیستند، بلکه غیرشناختی و از مقوله امیال و خواستهها هستند. به عبارت دیگر، هنگام مطرح کردن خواستهها و امیالمان و همینطور هنگامی که دست به داوری اخلاقی میزنیم، برنامهای را که در ذهن داریم به جهان خارج فرافکنی میکنیم و میخواهیم تغییراتی در آن ایجاد کنیم؛ در صورتی که وقتی باوری شناختی را به زبان میآوریم این جهان خارج است که موجب تغییراتی در ذهن ما شده است. وقتی فکر بیعدالتی مانع انجام برخی کارها میشود و حس تکلیف به انجام برخی دیگر از کارها سوقمان میدهد، به معنای تأیید این ادعا است که اخلاق نیرویی برانگیزاننده دارد و ما را به عمل کردن ترغیب میکند.
چرا این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردید؟
این کتاب یکی از دقیقترین و در عین حال قابلفهمترین منابع مقدماتی درباره فلسفهی اخلاق است. در بیشتر موارد در دانشگاهها منابع آموزش فلسفه اخلاق به ترجمههای قدیمی یا آثار دشوارفهم محدود میشود. این کتاب با زبان ساده، ساختار شفاف و پوشش گستردهای که از نظریههای اخلاقی ارائه میدهد، میتواند منبع درسی مناسبی برای دانشجویان و اساتید باشد. جامعه فارسیزبان به منابعی احتیاج دارد که بدون پیچیدگیهای غیرضروری، مهارت تفکر انتقادی را آموزش دهد و او را در تحلیل مسائل اخلاقی در زندگی روزمره توانا کند.
این اثر بیشتر به یک درسنامه شباهت دارد. درسنامههای مشابه دیگری نیز در این حوزه وجود دارد؟ تفاوت این اثر با آنها چیست؟
بله، این اثر طوری طراحی شده که خواننده را گامبهگام با مبانی و نظریههای این حوزه آشنا کند، آن هم با زبانی ساده، ساختاری منظم و رویکردی آموزشی. درسنامههای مشابه دیگری هم وجود دارند، از جمله کتاب «فلسفه اخلاق» نوشته جیمز ریچلز یا «اخلاقشناسی نوین» نوشته راس شیفرلندو. اگرچه هر سه این کتابها جز منابع آموزش فلسفه اخلاق در سنت تحلیلی به شمار میآیند، تفاوتهایی در رویکرد، عمق و ساختار مطالب دارند. کتاب سوئیکانن ساختاری پرسشمحور دارد و بر تحلیل استدلالها تمرکز میکند، درحالیکه دو کتاب دیگر بیشتر موضوعمحورند و بر روانی و سادگی زبان تأکید دارند. از لحاظ عمق مطالب طرح شده، «این است اخلاق» میتواند دغدغههای دانشجویان فلسفه و خوانندگان جدیتر این حوزه را در سطحی بالاتر پاسخ بگوید و پایهای مستحکم برای مطالعه آثار دشوارتر فراهم آورد. همچنین سوئیکانن در این کتاب، اصل بیطرفی را کاملاً رعایت کرده، اما دو کتاب دیگر گاهی رویکردی جانبدارانه اتخاذ میکنند.
آیا نویسنده جهتگیری فلسفی خاصی دارد؟
سوئیکانن از سنت فلسفه تحلیلی میآید و سعی میکند تعریفی دقیق از مفاهیم اخلاقی ارائه و استدلالها را از نظر منطقی ارزیابی کند. او هیچکدام از سه نظریه اصلی فلسفه اخلاق را بهطور کامل رد نمیکند و تمایلش بیشتر به نوعی نگاه ترکیبی و پل زدن میان نظریهها است. او در برابر دیدگاههای سادهانگارانه و مطلقگرا نسبت به اخلاق موضع میگیرد و خواننده را تشویق میکند به جای یافتن پاسخهای سریع، دقیقتر فکر کند، پیچیدگیها را بپذیرد و به نظریههای مختلف با نگاهی جدی بنگرد. در مجموع باید گفت سوئیکانن به یک نظریه خاص گرایش ندارد و معتقد است در موقعیتهای مختلف میتوان ترکیبی از پیامد، وظیفه و همچنین منش و فضیلت را در نظر گرفت.
با وجود معضلات اخلاقی در جهان امروز، که بعضاً در حوزههایی چون هوش مصنوعی یا فضای مجازی دیده میشود، نویسنده تا چه میزان به این مسائل توجه کرده است؟
هدف این کتاب، آموزش فلسفه اخلاق است، نه اخلاق کاربردی؛ یعنی بر تحلیل مفاهیم و نظریهها متمرکز است. بنابراین به شکل مستقیم به معضلات اخلاقی معاصر ورود نمیکند. اما ساختار کتاب به گونهای است که با آموزش دقیق نظریههای اخلاقی این امکان را فراهم میکند که خواننده بتواند خودش مستقلاً آن نظریهها را در چنین مسائلی به کار ببندد. با این همه در انتهای کتاب به تحلیل دو معضلی میپردازد که بشر امروز همچنان با آن درگیر است، یعنی رشد جمعیت و گرمایش زمین. تحلیلهایی که نویسنده از منظر اخلاقی از این معضلات ارائه میکند، میتواند راهنمایی برای کندوکاو در دیگر مسائل روز باشد.
نظر شما