چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
رسانه و حقیقت

رسانه حتی اگر عزم بی‌طرفی داشته باشد «نمی‌تواند» بی‌طرف باشد، هم به دلیل محدودیت‌های نگرش خودش، هم به دلیل جبر مخاطب که مجال بی‌طرفی را از رسانه‌ها سلب می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: عصر امروز را می‌توان «عصر سلطه رسانه‌ها» نام نهاد. تقریباً تمامی شئون زندگی ما، از نگرش‌مان به خوراک و پوشاک، تا قضاوت‌مان درباره باورهای مذهبی و سیاسی، به سوژه رسانه‌ها تبدیل شده است که به باور مهدی خسروانی مترجم اثر، «اگرچه با ادعای بیان حقیقت به سراغ‌مان می‌آیند، غالباً کارشان به رقابت با حقیقت از راه دروغ‌گویی آشکار یا پروپاگاندا می‌کشد». «شناسایی پروپاگاندای رسانه‌ای» که به قلم ریچارد پل و لیندا الدر به همت نشر کرگدن با همکاری نشر نایش به بازار نشر آمده، در قالب ۲۱ درس کوتاه، خواننده را با سازوکار تأثیرپذیری رسانه‌ها و نیز شیوه‌های آنها در پروپاگاندا آشنا کرده و از این طریق، او را در برخورد سنجش‌گرانه با رسانه‌ها توانمند می‌سازد. ایبنا، این درس‌های کوتاه در تشخیص سوگیری و پروپاگاندای رسانه‌ای را با مهدی خسروانی به بحث نشسته است. مهدی خسروانی پژوهشگر فلسفه و منطق آثار فراوانی در حوزه اندیشیدن انتقادی تالیف و ترجمه کرده که از آن میان می‌توان به «خوش‌فکری» (نوشته مایکل کلت) و «اندیشیدن گام نخست در تفکر نقادانه» (نایجل واربرتون) اشاره کرد.

***

شما در این اثر، بر آن بوده‌اید که رسانه نهایتاً کارش به رقابت با حقیقت می‌کشد. خاستگاه این باور کجاست؟

به‌طور کلی، آدم‌ها از اینکه احساس خردمندی و هوشمندی کنند لذت می‌برند، به‌ویژه در روزگار ما که توانایی‌های ذهنی ظاهراً ارزش بیشتری پیدا کرده، این خصلت روان‌شناختی در انسان‌ها پررنگ‌تر هم شده است. آدم‌ها نیاز دارند که احساس هوشمندی کنند و حتی به این هم اکتفا نمی‌کنند و تمایل شدیدی دارند که هوشمندی خودشان را در برابر دیگران به نمایش بگذارند. همین نیاز و گرایش شدید، در مواجهه با رسانه‌ها هم کار را خراب می‌کند. افراد، به‌محض اینکه به نکات کوچکی درباره سازوکار سوگیری و پروپاگاندا در رسانه‌ها پی می‌برند دچار این توهم می‌شوند که تا ته خط را رفته‌اند و در برابر ترفندهای رسانه‌ای واکسینه شده‌اند و همین موضوع آنها را به ذهن‌های ساده‌انگارِ معصومی تبدیل می‌کند که مثل موم در دست رسانه‌ها نرم هستند. نمونه برجسته‌اش را در رویکرد بخشی از جامعه به بی‌بی‌سی می‌بینیم. خوب همه ما می‌دانیم که بی‌بی‌سی، مثل هر رسانه دیگری، در پی تأمین منافعی‌ست و بخش بزرگی از جامعه ما بر این باور است که بی‌بی‌سی همواره در حال دسیسه‌چینی رسانه‌ای علیه کشور ما بوده است (در اینجا کاری نداریم که کدام‌یک از این اتهام‌های دسیسه‌چینی درست و کدام غلط است). اما همین افراد که آگاهی خودشان از این موضوع را در جاهای مختلف، از جمله در شبکه‌های مجازی و … به رخ می‌کشند، با دیگر رسانه‌های داخلی یا خارجی که ظاهراً با سلایق و احساسات آنها هم‌خوانی بیشتری دارند به‌گونه‌ای مواجه می‌شوند که گویی منبع حقیقت‌اند و همین، آنها را در برابر رسانه‌های دسته دوم به‌شدت آسیب‌پذیر می‌کند.

رسانه منبع حقیقت نیست

جایگاه توهم هوشمندی در نگاه ما به رسانه کجاست؟

البته خودم ترجیح می‌دهم از عنوان «بدگمانی» به رسانه‌ها استفاده نکنم. هرچند این نگرش رنگ‌وبوی بدگمانی دارد، اما پیش از آنکه بدگمانانه باشد واقع‌بینانه است. اما درباره دلیل این بدگمانی، باید بگویم اولاً به محوریت «منفعت» در رسانه‌ها برمی‌گردد. این به معنای محکومیت اخلاقی صاحبان رسانه نیست، بلکه به این معناست که ما به عنوان مخاطب رسانه‌ها هرگز نباید به این باور تسلیم شویم که هیچ رسانه‌ای می‌تواند منبع حقیقت باشد. از اینجا به دلیل دوم می‌رسم: اینکه رسانه حتی اگر عزم بی‌طرفی داشته باشد «نمی‌تواند» بی‌طرف باشد. هم به دلیل محدودیت‌های نگرش خودش، هم به دلیل جبر مخاطب که مجال بی‌طرفی را از رسانه‌ها سلب می‌کند، به این معنا که مخاطب هم رسانه‌ای که در خدمت خودانگاره جمعی مثبت خودش نباشد را پس می‌زند.

شما در مقدمه این کتاب، نگاهی منفی به رسانه داشته‌اید. بر آن بوده‌اید که «نگاه شکاکانه عمیق» را بدون استثنا به همه رسانه‌ها تسری دهید. دلیل این همه بدگمانی به رسانه چیست؟

پاسخ کاملی برای این سؤال ندارم، چون پرسشی‌ست پیچیده و دارای پیش‌فرض‌های متعدد. اما به نظر می‌رسد اگر، در حالت آرمانی و فرضی، رسانه‌ای واقعاً بخواهد در خدمت حقیقت باشد، دشوارترین بخش کارش ایجاد توازن میان انتظار مخاطب و وظیفه رسانه‌ای خودش است، چون مخاطب هم از رسانه انتظار دارد که بیلبورد باورها و خودانگاره‌های خودش باشد.

با این نظرگاه، دموکراسی را چگونه می‌توان با ابزار رسانه در جامعه ترویج داد؟ آیا پیش‌فرض شما این بوده که دموکراسی هم با استفاده از رسانه، حتی در جوامع آزاد، به ترویج پروپاگاندا منتج می‌شود؟

آنچه تا اینجا گفتم از منظر «مخاطب رسانه» بود. سؤال شما از منظر کسی مطرح شده که در جایگاه رسانه و در وضعیتی فرضی و آرمانی است (یعنی وضعیتی که از منافع شخصی و گروهی فارغ است و صرفاً دغدغه دموکراسی دارد). در این صورت، باید گفت پرسش شما پاسخ کلی ندارد، اما دو نمونه از مهم‌ترین گام‌هایی که رسانه می‌تواند در راستای ترویج دموکراسی بردارد، اینها هستند: پوشش دادن رویدادها و صداهای نادیده گرفته شده یا دفن شده، مقاومت در برابر انتظارات توده مخاطبان که علی‌القاعده رسانه را به پوشش رویدادهای صرفاً جنجالی و بلند کردن صداهایی سوق می‌دهند که قبلاً توسط دولت‌ها و گروه‌های قدرتمند و رسانه‌های غالب، مهم جلوه داده شده‌اند. درباره نسبت دموکراسی و پروپاگاندا نیز با کمی احتیاط باید بگویم پاسخ شما مثبت است: در فضای دموکراتیک، بازار پروپاگاندا هم داغ‌تر است، چون تأثیرگذاری بر افکار عمومی ابزار اصلی دستیابی به قدرت است و این تأثیرگذاری عمدتاً از طریق پروپاگاندا صورت می‌پذیرد. اما باید توجه داشت که این به معنای تخطئه دموکراسی نیست، بلکه به معنای یادآوری این نکته بدیهی‌ست که همه لازمه‌ها و پیامدهای دموکراسی، مطلوب نیستند.

رسانه منبع حقیقت نیست

تفاوت دروغ‌پراکنی آشکار با پروپاگاندا که در این اثر بدان پرداخته‌اید، چیست؟

مهم‌ترین تفاوت پروپاگاندا با دروغ‌پراکنی آشکار در «تأکید» است. پروپاگاندیست‌ها، بر خلاف افراد یا رسانه‌هایی که دروغ‌پراکنی آشکار می‌کنند، شاید هیچ‌گاه دروغ تمام‌عیار نگویند یا اساساً دروغ نگویند، اما از راه تأکید بر برخی خبرها و موضوعات و تنظیم توجه افکار عمومی، موجب می‌شوند که برخی آگاهی‌ها اثربخش‌تر شوند و برخی آگاهی‌ها کم‌اثرتر شوند و به صورت بارقه‌ای گذرا باقی بمانند و نقشی در استنتاج‌های عرصه عمومی بازی نکنند.

شما در مقدمه این کتاب، گفتاری در باب «درباره توهم؛ مصونیت در برابر پروپاگاندا» داشته‌اید. بفرمایید با این اندیشه که «هر گام رو به جلو را با چند گام رو به عقب جبران می‌کنیم»، تکلیف مخاطب با رسانه چیست؟

پاسخ این پرسش را در آخرین پاراگراف از مقدمه مترجم بر کتاب «شناسایی پروپاگاندای رسانه‌ای» داده‌ام. به نظر من راه‌حلِ نهایی و مطلق وجود ندارد اما راه‌حل کلی این است که نگاه سنجش‎گرانه به رسانه‌ها را در خودمان تقویت کنیم. نگرش سنجش‌گرانه واقعی به رسانه‌ها دقیقاً از لحظه‌ای آغاز می‌شود که نخست: نگاه شکاکانه عمیق را به همه رسانه‌ها بدون استثنا، به‌ویژه جریان‌های غالب رسانه‌ای تسری دهیم و این آگاهی در ما نهادینه شود که هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند منبع حقیقت باشد؛ دوم: همواره به خودمان یادآوری کنیم که هیچ میزان از هوشمندی نمی‌تواند ما را در برابر رسانه‌ها به مصونیت کامل برساند و بفهمیم که «مصونیت نسبی» در برابر رسانه‌ها حداکثر قابلیتی‌ست که می‌توان به آن دست یافت؛ سوم: با سازوکار تأثیر «پذیری» رسانه‌ها (اینکه رسانه‌ها خودشان از چه عامل‌هایی تأثیر می‌پذیرند) آشنا شویم؛ چهارم: سازوکار تأثیرگذاری رسانه‌ها را نیز بشناسیم تا در برابر آن بی‌دفاع نباشیم. و هدف کتاب «شناساییِ پروپاگاندای رسانه‌ای» هم کمک به خواننده برای برداشتن این چهار گام، خصوصاً گام‌های سوم و چهارم است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها