دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۵
داستان سوگِ سیاوش

خراسان‌رضوی - در ادامه داستان‌های شاهنامه، به داستان سوگِ سیاوش، شاهزاده پاک‌دامن ایرانی می‌رسیم که بخش اول این داستانِ غم‌بار این هفته نقل شده است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکترای زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: در قسمت ۳۳ در سوگ سهراب گفتیم که سهراب بی‌گناه با مهره مهرپدری بر بازو به دست پدر کشته می‌شود، چرا که ناخواسته مهره دست دشمن ایران، افراسیاب تورانی شده است و زمانی هویت مهره مهر پدری آشکار می‌شود که زمین و زمان و تقدیر و سرنوشت و همه و همه سوگ سهراب را رقم زده‌اند و پسر پیش پدر جان می‌سپارد.

همی جانش از رفتن من بخست
یکی مهره بر بازوی من ببست
مرا گفت کاین از پدر یادگار
بدار و ببین تا کی آید به کار
کنون کارگر شد که بیکار گشت
پسر پیش چشم پدر خوار گشت

این سوگ در زمان شهریاری کاووس سبک‌سر و با نیرنگ افراسیاب تورانی اتفاق افتاد اما داستان سیاوش انسانی پاک و اهواریی که جان بر سر پاکی نهاد:

کنون ای سخن گوی بیدار مغز
یکی داستانی بیارای نغز

سخن چون برابر شود با خرد

روان سراینده رامش برد

کسی را که اندیشه ناخوش بود

بدان ناخوشی رای او گش بود

همی خویشتن را چلیپا کند

به پیش خردمند رسوا کند

ولیکن نبیند کس آهوی خویش

ترا روشن آید همه خوی خویش

اگر داد باید که ماند بجای

بیآرای ازین پس به دانا نمای

چو دانا پسندد پسندیده گشت

به جوی تو در آب چون دیده گشت

زگفتار دهقان کنون داستان
تو برخوان و برگوی با راستان

کهن گشته این داستانها ز من
همی نو شود بر سر انجمن

فردوسی در ابتدا و درون متن و انتهای داستان‌هایش حکمت و خرد را ارج نهاده و حرف دل خود و جامعه ایرانی را به زیبایی بیان می‌کند، در ابتدای داستان سیاوش هم به خرد و نقش خرد در پیش‌بردِ اهداف اجتماعی و فرهنگی جامعه اشاره می‌کند.
اما در ادامه داستان سیاوش می‌خوانیم که روزی طوس و گیو و گودرز به شکار می‌روند و سودابه زیبارو را می‌بینند و بر سر تصاحب سودابه درگیر شده و برای داوری نزد کیکاوس می‌آیند، کیکاوس سبک‌سر و هوس‌باز، سودابه را برای خود برمی‌دارد و به حرم‌سرا می برد:
چنین گفت موبد که یک روز طوس
بدانگه که برخاست بانگ خروس
خود و گیو گودرز و چندی سوار
برفتند شاد از در شهریار
به نخچیر گوران به دشت دغوی
ابا باز و یوزان نخچیر جوی
فراوان گرفتند و انداختند
علوفه چهل روزه را ساختند
بدان جایگه ترک نزدیک بود
زمینش ز خرگاه تاریک بود
یکی بیشه پیش اندر آمد ز دور
به نزدیک مرز سواران تور
همی راند در پیش با طوس گیو
پس اندر پرستنده‌ای چند نیو
بران بیشه رفتند هر دو سوار
بگشتند بر گرد آن مرغزار
به بیشه یکی خوب رخ یافتند
پر از خنده لب هر دو بشتافتند

سیاوش حاصل ازدواج زنی از نژاد گرسیوز با کیکاووس است. نام مادر سیاوش در شاهنامه روشن نیست امّا نامادری او سودابه – دختر شاه هاماوران – است. کیکاووس برای تربیت و آموزش مهارت‌های جنگی، او را به «رستم» سپرد تا وی را فنون نظامی و مهارت‌های زندگی بیاموزد. رستم سیاوش را به زابلستان برد و سال‌ها سیاوش از خانه و خانواده دور ماند. رستم آیین سپهسالاری و کشورداری را به وی آموخت و برخی از شایسته‌ترین ویژگی‌های خود را به وی منتقل ساخت.

نکته مهم این است که پرورش سیاوش به دست ابرمردِ حماسه ایران صورت می‌گیرد، پرورشی ویژه که از نظر پهلوانی و زور بازو و آیین جوانمردی سیاوش را بی‌نظیر می‌کند:

سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند
نشستن‌گه و مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه

سخن‌گفتن و رزم و راندن‌سپاه
هنرها بیاموختش سربه‌سر
بسی رنج‌ها بُرد و آمد به سر
سیاوش چنان شد که اندر جهان
همانند او کس نبود از مَهان

زمانی که تربیت جسم و جان سیاوش تکمیل می‌شود، سیاوش از زابلستان به ایران باز می‌گردد، کاووس وی را نواخته و به شادی آمدن فرزند جشنی بر پا می‌کند.
سیاوش از نظر زیبایی خوش‌چهره چنان بود که همه از زیبایی او در حیرت ماندند اما صفات بارز اخلاقی سیاوش و روح نیک و پاکدامنی اوست که سیاوش را ممتاز می‌گرداند.

سودابه نامادری سیاوش، پس از بازگشت سیاوش از زابل، با دیدن او شیفته جمال و کمال او شد. چنان‌که در نهان، پیکی بسوی سیاوش فرستاد و او را به شبستان خویش دعوت کرد، اما سیاوش دعوت او را نپذیرفت و همین باعث شد تا سودابه در تدارک مکر با سیاوش برآید. مکر شیفتگی و نیرنگ عاشقی. در شاهنامه انواع نیرنگ داریم که اکنون مجال گفتار نیست.

روز دیگر، سودابه نزد کیکاووس رفته و از وی می خواهد که سیاوش را به شبستان بفرستد تا وی از میان دختران حرم، همسری برای سیاوش برگزیند. سیاوش نیز به ناچار از دستور پدر اطاعت و به شبستان رفته و این رفتن به حرم سرا نقطه شروع نیرنگ است که برای ایرانیان بسیار بد فرجام است و به «وَر» می‌انجامد.

وَر چیست؟

نوعی آزمون و امتحان در اسطوره است که به صورت «ور سرد» و «ور گرم» اجرا می‌شده است. وَر (پهلوی: وَر var؛ اوستایی: ورنگه varangh) یا پَساخت (pasâxt) یا آزمایش ایزدی یا داوری ایزدی آزمون‌هایی بود در دین مزدیسنا که از سوی داوران برای اثبات راست‌گویی یا حقانیت کسی برگزیده و به اجرا گذاشته می‌شد. ور تنها ویژه ایرانیان نبوده و در اروپا نیز تا سده‌های میانه رواج داشته است.

سودابه زیبارو در عشق سیاوش می‌سوزد و در او می‌آویزد، سیاوش پاکی پیشه می‌کند و برای اثبات حقانیت خود تن به ورود به آتشی بزرگ می‌دهد، به سلامت از آتش بیرون می‌آید و نماد پاکی ایرانیان می‌شود.
همین پاک نهادی او بعدها به داستان یوسف و زلیخا و ادیان ابراهیمی می‌رسد. در ادامه سودابه دست از مزاحمت بر نمی‌دارد، از طرفی افراسیاب دوباره عهدشکنی کرده و در صددِ حمله به ایران است، سیاوش که از دست سودابه به تنگ آمده خواهان رفتن به جنگ با تورانیان است، کیکاوس با کمال‌میل می‌پذیرد و سیاوش پاک به جنگ ناپاکان می‌رود و افراسیاب و برادرش گرسیوز را شکست می‌دهد، افراسیاب چاره کار را در صلح می‌بیند و با سیاوش صلح می‌کند.

سیاوش به پیشنهاد کیکاوس برای جنگ با افراسیاب ابتدا به زابل نزد رستم رفته و با کمک رستم سپاهیان ایران پیروز شده و لشکر افراسیاب را تا رود جیحون به عقب فراری می‌دهند. اینجا سپاه ایران توقف کرده و منتظر دستور پادشاه می‌مانند. در آن طرف میدان نبرد، افراسیاب خوابی وحشتناک می‌بیند که به دست نوجوانی و به دستور شاه دو نیم می‌شود و زمانی که تعبیر خواب خود را می‌خواهد، طالع‌بینان به او می‌گویند که در نبرد صلاح نیست و باید عقب‌نشینی کنند.

افراسیاب تصمیم می‌گیرد هدایای زیادی برای سیاوش، فرمانده سپاه ایران بفرستد و او را به صلح دعوت کند، سیاوش با مشورت با رستم دعوت به صلح را رد کرده و به او می‌گوید که اگر خواهان حملات بیشتر از سمت سپاه ایران نیستید باید صد نفر از نزدیکان خود را به گروگان نزد ما بفرستید تا اگر برخلاف وعده خود عمل کردید ما آنها را به قتل برسانیم و هم‌چنین شهرهایی مثل بخارا، سمرقند و چند شهر دیگر را نیز باید به طور کامل از نظامیان خالی کنید.

گزارش وقایع را سیاوش با دقت تنظیم کرده و رستم خود پیشنهاد می‌کند که آن را به نزد شاه برده و با نصیحت شاه را به صلح کردن راضی کند. کیکاوس اما از خواندن این نامه عصبانی شده و به رستم می‌گوید که اشتباه بزرگی مرتکب شده و از حالا به بعد پهلوان پخته‌تری به نام طوس، را نزد سیاوش می‌فرستد تا او را راهنمایی کند. سیاوش هم که از نظر پادشاه آگاه می‌شود عصبانی شده و می‌گوید که حاضر به دروغگویی و عمل کردن خلاف عهدش با افراسیاب نیست و به این ترتیب بهرام را جانشین خود و فرمانده موقت سپاه کرده و خود به توران می‌رود. افراسیاب که از ماجرا باخبر می‌شود تحت تاثیر اخلاق و کردار سیاوش قرار گرفته و او را در کاخ خود جای داده و دخترش، فرنگیس را به همسری سیاوش در می‌آورد تا به این ترتیب بعد از مرگ کاووس شاه با وصلتی که میان شاه توران و ایران شکل گرفته است آتش نفرت و جنگ برای همیشه خاموش شود.

داستان سیاوش علاوه بر پاکی و پاک نهادی و بیان و سرانجام عشق‌های ناپاک از نظر سیاسی و روابط بین ایران و توران قابل اهمیت است که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها