خبرنگار سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد، اما شواهد حاکی از آن است که در سالهای اخیر، آثار فلسفی جایگاه ویژهای در سبد خرید علاقهمندان به کتاب در ایران پیدا کردهاند. برخلاف تصور رایج که فلسفه را حوزهای دشوار و خاصپسند میداند، آمار فروش و تجدید چاپ مکرر کتابهای این حوزه، حتی متون کلاسیک و پیچیده، گویای اقبال قابلتوجه مخاطبان است. این گرایش چشمگیر، که در مقایسه با بسیاری دیگر از شاخههای علوم انسانی برجستهتر به نظر میرسد، این پرسش اساسی را مطرح میکند: آیا جامعه ایرانی در جستجوی پاسخی به پرسشهای بنیادین خود به فلسفه روی آورده است یا این رونق، دلایل دیگری دارد؟ برای واکاوی عمیقتر این پدیده و شنیدن تحلیلهای کارشناسانه، خبرنگار ایبنا به سراغ محمد اصغری استاد فلسفه دانشگاه تبریز و سردبیر مجله پژوهشهای فلسفی رفته است تا دیدگاه او را جویا شود.
آیا اصلاً با این پیشفرض موافق هستید که اقبال به آثار فلسفی در ایران، در مقایسه با بسیاری از جوامع دیگر و همچنین در مقایسه با آثار منتشرشده در سایر حوزههای علوم انسانی، زیاد است؟
بله، موافقم که استقبال از کتابهای فلسفی در ایران زیاد است. اما درباره جوامع دیگر من اطلاعی ندارم؛ شاید لازم باشد درباره این موضوع در کشورهای همسایه مثل ترکیه نیز تحقیق شود. اما درباره آثار منتشر شده در دیگر حوزهها، چه علوم انسانی، چه تجربی و هنری و غیره، اقبال به آثار فلسفی در ایران بیشتر است. گاهی میشنویم که کتابهای فلسفی در رتبه دوم یا سوم فروش نمایشگاه بینالمللی کتاب قرار دارند.
چرا بسیاری از آثار فلسفی، حتی آثار کلاسیک و دشوار، به چاپهای چندم میرسند و در کتابخانههای ایرانیان کتابخوان جایگاه خاصی دارند؟
توجه کنید که به دلیل اینکه کتابهای اصلی و شاهکار فیلسوفان نقش تعیینکنندهای در جریان فلسفی چه در غرب و چه در شرق گذاشتهاند، همواره اصالت خود را خواهند داشت و خواننده ایرانی با اندکی دانش درباره این کتابها به اهمیت آن پی میبرد. اما مطالعه کتابهای کلاسیک فلسفی مثل نقد عقل محض یا پدیدارشناسی روح هگل یا هستی و زمان هایدگر همواره نزد خواننده ایرانی به معنی درک و فهم راستین از محتوای کتاب نیست چون عقیده دارم که کتابهای کلاسیک باید نزد متخصص و اساتید فلسفه که خودشان در این زمینه عمری پژوهش و تدریس کردهاند آموخته شود. در غیر این صورت ردیف شدن این کتابها در قفسه کتاب همچون بوفههای پرزرق و برق برخی خانمها در خانه خواهد بود که فقط برای تماشاست.
علت یا علل این استقبال را چه میدانید؟
چندین علت را باید بیان کنم. دلیل اول این است که فلسفه با مسائل بنیادی بشر سروکار دارد و به قول هایدگر، فلسفه با نحوههای اگزیستانسیال یا وجودیمان مثل مرگ و زندگی، دلهره، معنا و بیمعنایی زندگی، خدا، ارزش و غیره سروکار دارد. کیست که در زندگی روزمره اندکی به مرگ فکر نکند؟ دلیل دوم این است که امروزه در ایران، کتاب فلسفی که عمدتاً ترجمهای هستند تا تألیفی، با مسائل انضمامی بشر سروکار دارند و این امر متناسب با اوضاع و احوال روزگار ماست. ما در دنیای هوش مصنوعی زندگی میکنیم و خودِ هوش مصنوعی چنان در بطن زندگی آدمیان رخنه میکند که گاهی ترس ما را فرا میگیرد و سوالات بنیادی و در عین حال انضمامی پیرامون آن برای ما مطرح میشود و فلسفه میکوشد به آن جواب دهد و کتابهای فلسفی در روزگار ما بیشترین درگیری را با مباحث زندگی دارند. دلیل سوم این است که ما ایرانیها هر زمان فشار اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی بر ما افزوده میشود انزواطلب میشویم و در چنین حالتی خواندن کتابهای فلسفی خوشایند میشود، همانطور که در تاریخ ایران، در چنین وضعیتهای دشواری افراد به تصوف و عرفان روی میآوردند. دلیل چهارم، گسترش رشته فلسفه و گرایشهای فلسفی در دانشگاهها، برگزاری کلاسهای فلسفی از جانب متفکران شناختهشدهای مثل استاد ملکیان و نشر سریع آن در فضای مجازی، بخش اعظم نسل جوان امروز را به خود مشغول داشته و توجهات به کتابها و مباحث فلسفی را جلب میکند.
آیا میتوان از نوعی «فلسفهزدگی» (در معنای منفی) در ذهنیت فرهنگی ایرانیان سخن گفت؟
من تا حدودی با شما موافقم که فلسفهزدگی یا سطحینگری فلسفی در بین مردم کتابخوان وجود دارد. همانطور که گفتم، فلسفه را باید از زبان فیلسوف شنید، نه فلسفهخوان. اطراف ما را فلسفهخوانها بیشمار گرفتهاند ولی تعداد فیلسوفان کمشمار هستند اما قدرت این فیلسوفان بیش از همه فلسفهخوانهای بیشمار است. به نظر من فضای مجازی شمشیری دولبه است که هم میتواند به ترویج فهم فلسفی کمک کند و هم میتواند به سطحینگری فلسفی دامن بزند. انتخاب با کسی است که وارد فلسفه میشود. شرط اول ورود به فلسفه داشتن تفکر انتقادی است و به قول استادم دکتر محمود نوالی استاد فلسفه دانشگاه تبریز، فلسفه حرف آخر را نمیزند و این عیب آن نیست بلکه حسن آن است و فلسفه همواره در راه بودن است و بس! بنابراین باید این ذهنیت فرهنگی با میدان دادن به فیلسوفان به مرور زمان اصلاح شود.
آیا این تأکید بیش از اندازه بر فلسفه و در عین حال غفلت از موضوعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نشانه نوعی محافظهکاری فکری یا طفره رفتن از مواجهه با مسائل مستقیمتر نیست؟
موضوعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمانه ما نیازمند آن هستند که با رویکرد آگاهانه و انتقادی مورد بحث قرار گیرند و من معتقدم که عینک عقلانی و منطقی و گاهی انتقادی به چشم زدن میتواند به روشن شدن مسائل مذکور کمک کند. توجه کنید که فلسفه در بطن تمام مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیز نهفته است و این نیاز به توجه بیشتر است.
آیا نمیتوان گفت بخشی از این استقبال از فلسفه برای کسب نوعی پرستیژ و شأن اجتماعی است؟
بله تا حدی با شما موافقم که افراد مخصوصاً نسل جوان که حوصله عمیق شدن در مسائل فلسفی را ندارد، به دلیل نارسیسیسم فرهنگی که ناشی از فضای به ظاهر روشنفکری جامعه فرهنگی ماست به سراغ فلسفه میآیند. من گاهی در سخنرانی خودم در دانشگاه تبریز میبینم که افراد از رشتههای دیگر میآیند تا چیزی بفهمند و بعد با آن بتوانند اندکی پرستیژ کسب کنند و این خوب نیست. فلسفه جدیت میخواهد نه پرستیژ.
به نظر شما تا چه حد این آثار فلسفی که ترجمه، تألیف، چاپ و خریداری میشوند واقعاً خوانده هم میشوند؟ و اگر خوانده میشوند، چرا وضعیت فلسفهورزی در ایران همچنان چنین است؟
گمان نمیکنم تمام کتابهای فلسفی خریداریشده عمیق خوانده میشوند چون مستلزم صرف وقت بیشتر و تأمل بیشتر خواننده است. ما به قول فیلسوف کرهایالاصل بیونگ چول هان، در عصر شتاب و سرعت زندگی میکنیم. در این وضعیت، فلسفهورزی واقعی به کندی پیش میرود. اما باور دارم که فلسفهورزی راستین در هر وضعیتی امکان وقوع دارد، حتی در این وضعیت. خود کتابهای این فیلسوف مصداقی از فلسفهورزی عصر ماست. ما نیاز به ترمز فکری داریم که تمرکز روی موضوعات را کنترل کنیم؛ از این شاخه به آن شاخه نپریم. اگر چنین باشد، نطفههای فلسفهورزی یا بهتر بگویم فلسفه معاصر ایران شکل خواهد گرفت. امروز سوژه ایرانی مضطرب فکری و فرهنگی است و این درماناش فقط تأمل فلسفی است.
آیا در ایران درباره جایگاه و اهمیت فلسفه اغراق نشده است؟ و آیا روشنفکران و پژوهشگرانِ تأکیدکننده بر نقش ذهنیت و باورها در مشکلات جامعه، در این اغراق نقش نداشتهاند؟
ببینید فلسفه ریشه دیرینی در تاریخ ما ایرانیها دارد ولی فلسفه امروز دیگر از سنخ فلسفه دیروز نیست بلکه فلسفهای برآمده از بطن زیستجهان انسان قرن حاضر است. تصور میکنم که اغراقی صورت نگرفته مادامی که این تمایز را قائل باشیم. امروزه فلسفه غذا، فلسفه فوتبال و غیره در بطن زندگی انسان امروز وجود دارد و به این معنا فلسفه هست. مشکل روشنفکران ما این است که مشکلات جامعه را با عینک تفکر انتقادی نمینگرند و فوری درباره اهمیت و جایگاه آن قضاوت میکنند و گاهی اغراق میکنند. من فکر میکنم هنوز دیالوگ سقراطی جواب میدهد اما نه سوالاتی که سقراط پرسید بلکه سوالاتی که جوان امروزی میپرسد ارزشمند است چون از بطن زیستجهان او برمیآید.
کدام جریانها، مکاتب، سنتها، آثار و چهرههای فلسفی در ایران پرمخاطبترند و چرا؟
امروزه بیشتر جریانهای پساساختارگرا و پستمدرن اقبال بیشتری در بین ایرانی دوستدار فلسفه دارند. شما میبینید که کتابهای اسلاوی ژیژک، آلن بدیو، ریچارد رورتی، میشل فوکو و دیگران بیش از فیلسوفان کلاسیکی مثل دکارت، لایبنیتس، هیوم و کانت بیشتر ترجمه و خوانده میشوند. دلیل آن ساده است: این فیلسوفان که برخی از آنها هنوز در قید حیات هستند با مسائل روز ما سروکار دارند و گویی دغدغه مشترکی بین ذهنیت این فیلسوفان و ذهنیت ایرانی دیده میشود.
به نظر شما کدام جریانها یا چهرههای فلسفی در ایران مغفول ماندهاند و چرا؟ و بهتر است از این پس به کدام جریانها، حوزهها یا اندیشمندان فلسفی بیشتر پرداخته شود و چرا؟
به نظر من ما هر کجا برویم سنت ایرانی با ماست؛ یعنی در بطن روان و ذهنیت ما ایرانیهاست. تصور میکنم متفکران و شاعران و نویسندگان کلاسیک ما، از عطار، مولوی و حافظ گرفته تا محمدعلی فروغی، جلال آل احمد و مصطفی ملکیان باید با عینک امروزی خوانده شوند. مولوی را در مولوی محدود نکنیم یا حافظ را در حافظ، سعی کنیم بروزرسانی یا آپدیت کنیم. برای مثال، چند روز پیش به مناسبت روز عطار برای انجمن فلسفی دانشگاه فردوسی مشهد یک سخنرانی داشتم تحت عنوان «تفسیر پراگماتیستی از سیمرغ عطار». در این سخنرانی گفتم که حرفی که عطار در این داستان میگوید، بسیار سازگار است با حرفی که فیلسوف نئوپراگماتیست آمریکایی یعنی ریچارد رورتی میگوید. به این معنی که سیمرغ حقیقتی است که باید ساخته شود، نه اینکه یافته شود. سیمرغی که بالای کوه قاف سی مرغ با وحدت هم ساختند، شد سیمرغ. پس حقیقت نزد عطار و رورتی ساختنی است نه یافتنی. کلام پایانی من این است: بیایید سنت خودمان را بروزرسانی کنیم. بیایید فلسفه امروز را انضمامی کنیم با مسائل روز، ولی کمک بگیریم از فیلسوفان دیروز.
نظر شما