به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، شعرای ولایی و مهدوی هرمزگان، از شنیدن خبر شهادت ناگوار و ناگهانی آیتالله ابراهیم رئیسی خادم الرضا و همراهان فرهیخته اش در سانحه هوایی به شدت متاثر شدند و با افسوس و حسرت از فقدان این بزرگمرد قهرمان، شعر سرودند و یک دانش آموز هرمزگانی نیز به نیابت از سایر دانش آموزان این سرزمین، متن ادبی را در سوگ رئیسجمهور سختکوشمان نوشت.
مهدی رستگاری- شاعر مهدوی:
شد زنده و جاوید شهید جمهور
یک روز در آستانه عصر ظهور
آنجا که به ذهن هم نمیکرد خطور
پرواز رسید در زمین و پس از آن
شد زنده و جاوید شهید جمهور.
آمنه صفت زاده- شاعر آئینی:
او خادم آقا علی موسی الرضا بود
دیشب رئیس جمهور ما سوی خدا رفت
با عشق خود سوی علی موسی الرضا رفت
تا زنده بود در خدمت خلق خدا بود
او خادم آقا علی موسی الرضا بود
او خالصانه دین خود بر ما ادا کرد
در راه خدمت جان خود را او فدا کرد
ای بهترین مخلوق رفتی از بر ما
بعد از تو شد خاک دو عالم بر سر ما
خلق جهان در ماتم تو گریه کردند
پیر و جوان در ماتم تو گریه کردند
دیشب هواداران تو خون گریه کردند
از هجر تو یاران تو خون گریه کردند
دیشب شب میلاد مولایت رضا بود
جای توخالی اندر آن صحن و سرا بود
دیشب تمام ایران با آه و زاری
از ماتم هجر تو کردند سوگواری
دیشب همه ایرانیان دلخسته بودند
بعد از سلیمانی به تو دلبسته بودند
از داغ هجرانت دل ما بیقرار است
رفتی نگفتی ملتی چشم انتظار است
سید بگو در عالم عقبی چه دیدی
کز این جهان و از علایقها بریدی
ای سید والامقام ای یار رهبر
رفتی به نزد جد خود موسی بن جعفر
چه افتخاری بهر ایرانیست برتر
باشد رئیس جمهورش از نسل پیمبر
رفتی چو نزد مادرت زهرای اطهر
بر گو دعا سازد به طول عمر رهبر.
کوثرآدینه پور- دانش آموز پایه دوازدهم دبیرستان شهدای گمنام خیرآباد شهرستان رودان
آسمان مقدمات رفتنت را فراهم کرد
بسم رب دلهای بیدار
به وقت سیامین روز؛ از دومین ماه سال یکهزار و چهارصد و سه! چه تاریخ تلخی!
سلام سید ابراهیم! می دانی؟ قلمم جرات نوشتن شهید پشت بند اسمت را ندارد؛ مگر کسی باور میکند؟ ما نقل رجایی را شنیدیم و درد تو را با استخوانهایمان چشیدیم. چه نقل سنگینی و چه درد سنگینتری!
سه سال نیلوفر چشمان خستهات فریاد میزد، چشمهایت دلتنگ حاج قاسم است؛ می دانی سید؟
کلمهای را نمی یابم که کربلای غمت را بتواند به رخ بکشد.
چه غمی؛ چه شبی؛ چه انگشتری!
کلمات اعتراف میکنند به حقارت خود از بیان غمت؛
زمانی که آفتاب ناخوانده خودش را به کوهها نزدیک کرده بود و بوسه میزد بر خاک ایران؛ چه نجوایی کردی که آسمان هم مقدمات رفتنت را فراهم کرد و چند روز قبل بر دل زمین سیلی سرخ میزد و آسمان مشهد تگرگ تحفه میکرد؟
راستی اعداد حسابگر و بیجان ریاضی هم غمگین تواند
«هشت» را میگویم!
آن دم که نجوا کردی هر چه دارم از امام هشتم است:
خادم هشتمین امام؛ هشتمین رئیس جمهور؛ در شب ولادتش؛ ساعت هشت؛ خبر شهادتت طنین انداز شد در حرمش!
برایمان دعاکن سید.
راستی لقب جدیدت عجیب برایت زیباست «شهید جمهور».
نظر شما