چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۸:۵۵
سرنوشت کتابخانه‌های خانگی پس از صاحبانشان چیست؟/ میراثی به نام «گنجینه‌های کاغذی»

گلستان- صاحبان کتابخانه‌های بزرگ خانگی در عین علاقه ویژه به کتاب‌خوانی، تعلق‌خاطر خاصی به کتاب‌های خود دارند اما وقتی صحبت از فرشته مرگ ‌شود ممکن است به فکر فرو بروند و از خود بپرسند که سرنوشت این گنجینه بزرگ کاغذی خودساخته‌ چه خواهد شد.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سید حسن حسینی نژاد: شیدایی برای کتاب خریدن و خواندن و حتی بسیاری را خریدن و نخواندن و زندگی در میان انبوهی کتاب؛ تصویری ابتدایی و کلی از برخی افرادی است که ما کم یا بیش پیرامون خود به‌عنوان دوستداران یا عاشقان و حتی به تعبیری خوره‌های کتاب دیده‌ایم.

کسانی که سال‌ها از بسیاری نیازها و حتی اولویت‌های زندگی خود حتی بعضاً از خوردوخوراک و پوشاک و … برای شکل دادن یک کتابخانه خانگی بزرگ گذشته‌اند. افرادی که وقتی به داخل خانه آن‌ها می‌روید؛ پیش یا بیش از هر چیزی کتاب در گوشه و کنار آن به چشم می‌خورد.

درمجموع در عین حالی که این افراد عموماً کتاب‌خوان حرفه‌ای هستند و تفریح و سرگرمی اولیه اکثریت آن‌ها پیدا کردن گوشه‌ای دنج برای خواندن کتاب است؛ اما ولع و طمع خریدن کتاب و افزوده شدن کتاب‌ها و پر شدن قفسه کتابخانه و حتی برچسب کتاب جمع کن حرفه‌ای را یدک می‌کشند و حتی از سوی اعضای خانواده، دوستان و همکارانشان به دلایل گوناگون سرزنش می‌شوند.

امیدوارم فرزندانم کتاب‌خوان شوند

سعید صدقی، روان‌شناس و مرورنویس کتاب، گفت: من خود سعی کردم با فرزندانم به‌گونه‌ای رفتار کنم که با کتاب مأنوس بشوند. مثلاً برایشان کتاب می‌خوانم یا آن‌ها همیشه من را در حال کتاب‌خوانی می‌بینند. به‌شخصه امیدوارم و دلم می‌خواهد به خاطر این مواجهه مستمرشان، کتاب‌خوان شوند و از موهبت کتاب‌خوانی بهره‌مند شوند.

وی افزود: حقیقت امر چند وقت پیش در پس ذهنم، به‌گونه‌ای به پرسش شما فکر کردم. اینکه احساس کردم میراثی (کتاب) را جمع کرده‌ام که امیدوارم یک روزی به دردشان بخورد.

سعید صدقی ادامه داد: بعضی وقت‌ها که در داخل کتاب‌ها خط می‌کشم یا یادداشتی می‌نویسم، با خودم فکر می‌کنم شاید یک روزی در آینده فرزندانم این کتاب‌ها را دست بگیرند و یادگاری من را ببینند و حتی فرزندان آن‌ها نیز به سراغ این کتاب‌ها بروند و آن نوشته را ببینند که امیدوارم برایشان جالب باشد.

البته این مسئله یک امید خیلی دوردستی است ولی باز امیدوارم و حتی آرزو دارم در آینده از داشته‌هایم (کتاب‌هایم) که ازقضا هرروز هم به تعدادشان افزوده می‌شود بهره‌مند شوند.

وی سپس گفت: اما همان‌طور که زندگی چیزی به آرزوهای ما بدهکار نیست و ما می‌توانیم هزاران چیز از آن بخواهیم و به هزاران چیز هم نرسیم. ممکن است این آرزو (حفظ میراث کتابی پدر) محقق نشود؛ آن‌هم با وضعیت ابزارهای تکنولوژیک که هرروز پیش می‌رود و همچنان که اکنون وقت زیادی از ما می‌گیرد ممکن است در آینده بیشتر شده و بچه‌های ما خیلی سمت کتاب و مطالعه نروند.

آرزو دارم از کتابخانه‌ام مراقبت کنند

صدقی در ادامه ضمن ذکر خاطره‌ای از دوران آغاز کتاب‌خوانی‌اش، گفت: یکی از تصاویری که در ذهنم شکل بسته، تصویری از خودم در سنین پیری است که یک پسر نوجوانی شبیه خودم را می‌بینم که به همان اندازه من در سنین نوجوانی برای کتاب داشتن و کتاب خریدن و خواندنش عطش، شوق و التهاب دارد. این تصویر همیشه در ذهن من است که آن دختر یا پسر نوجوان را می‌شناسم و کتاب‌هایم را وصیت می‌کنم که در اختیار این دوست قرار بگیرد تا او هم بتواند از این گنجینه بهره ببرد.

وی ادامه داد: یکی از آن چیزهایی که من را در هنگام مُردنم آرام می‌کند این است که تصور می‌کنم آن نوجوان در آن لحظه احساس خوشبختی و ثروتی خواهد کرد؛ چراکه اگر من هم در سنین نوجوانی‌ام این اتفاق برایم رخ می‌داد، این احساس را داشتم؛ هرچند اکنون هم این اتفاق برایم بیفتند خوشحال می‌شوم.

گاهی اوقات در بین کتاب‌هایم می‌نشینم

هدایت الله امینیان، مدرس و عضو هیئت علمی دانشگاه گنبدکاووس و مدیر انتشارات نارنجستان نیز گفت: بارها از من پرسیده شد این‌همه کتاب خریدی که چی و آخرش می‌خواهی چکار کنی و من پاسخی برای آن‌ها بعضاً نداشتم؛ اما پرسش شما جدی و خلاقانه بود و نشان می‌دهد که فکری پشتش است و من را بار دیگر به فکر فروبرد. این سؤال‌ها ازجمله پرسش‌هایی بوده که سال‌ها است دغدغه ذهنی‌ام بوده و به آن فکر کرده‌ام و بعضاً هم به پاسخ‌هایی هم رسیدم.

وی افزود: گاهی اوقات در بین کتاب‌هایم می‌نشینم و حتی روبه روی آن‌ها می‌نشینم و همین سؤال‌ها را از خودم می‌پرسم که بعد از مرگم و یا حتی شاید زودتر، قبل از آنکه بمیرم کتاب‌هایم چه عاقبتی پیدا خواهند کرد.

او ادامه داد: در کتابخانه من در حال حاضر حدود ۸ هزار عنوان کتاب با تنوع موضوعی و مربوط به برهه‌های متعدد زمانی گوناگون به چشم می‌خورد. بارها نشستم و یک حساب‌وکتاب کردم و حتی بخش زیادی از کتاب‌هایم را در فهرستی شامل عنوان، مؤلف، ناشر و حتی تعداد صفحات و قیمت ثبت کرده‌ام.

وی افزود: طی یک برآورد سرانگشتی با توجه به هزینه‌های چاپ امروز و با توجه به قیمت پشت جلد کتاب‌ها که اکثراً مربوط به‌پیش از سال ۱۴۰۰ و حتی دورتر است، بدون ارزش‌گذاری معنوی و با یک حساب سرانگشتی بالغ‌بر ۲ میلیارد تومان قیمت دارد.

امینیان گفت: بارها فکر کردم که پیش از مرگم برای این کتاب‌ها چه می‌توانم انجام بدهم یا چه بلایی سرشان می‌آید. در ساده‌ترین حالت ممکن است اهل خانه در چند جعبه آن‌ها را گذاشته و حتی کیلویی به کهنه‌خرها یا به این‌وآن بدهند. یا مثلاً هر علاقه‌مند کتابی که به منزلم می‌آید به او کتابی هدیه بدهم؛ آن‌هم کتاب‌هایی که حدود نیم‌قرن خواندی و برای تهیه‌اش زحمت کشیدی و حتی امانت دادی و داشته‌ات را با کلی خاطرات به اشتراک گذاشتی.

کتاب‌ها و چالش بزرگ نگهداری

وی افزود: آدم‌هایی در سن و سال و موقعیت اجتماعی من به نظر ۲ راه بیشتر ندارند. نخست به نفر بعدی که معمولاً همسر و فرزند و اقوام درجه خودشان بسپارند یا اینکه آن را به کسی که شایسته است بدهند تا نگه دارد یا آن را به نهاد، کتابخانه، مسجد یا سازمان‌هایی یکجا اهدا کنند.

وی افزود: همچنین تحویل این کتابخانه به نفر بعدی هم تمام این هزینه و دشواری‌ها را در پی دارد و آن نفر بعدی به نظرم «خیلی» باید علاقه‌مند باشد که چنین دشواری و مسئولیتی را تقبل بکند که این حجم کتاب را در داخل خانه خودش یا هر مکانی نگه‌داری کند و متعهد باشد آن‌ها را نگه دارد و به نفر بعدی بسپارد.

کتابخانه جامع شهر تاسیس شود

امینیان با اشاره به اینکه راه دیگری چون درخواست تأسیس کتابخانه خصوصی توسط خودم هم می‌تواند یک‌راه باشد، گفت: همین بنا کردن کتابخانه خصوصی هم مشقات خاص خودش را دارد. از تحت نظارت نهاد کتابخانه یا ثبت یک تشکل مردم‌نهاد گرفته تا انتخاب فضایی برای تأسیسش که خود بحث مفصلی را می‌طلبد. هر جای این شهر بگردید یک فضای ۱۰۰ متری برای آن بخرید یا اجاره کنید باز مشکلات خودش را دارد و با تمام هزینه‌های نگهداری سر آخر هم بی‌شک درآمدی ندارد.

وی افزود: اما خودم شخصاً دوست دارم به نهادی کاملاً شخصی و یک کتابخانه حرفه‌ای کتاب‌هایم را هدیه بدم. حالا اگر هم موفق هم نشدم حداقل پیشنهاد می‌دهم که چه اشکالی دارد مثل شهرک‌های صنعتی، تالارهای فرهنگی و اجتماعی بزرگ یا مراکز رشد و پارک‌های علم و فن‌آوری در کنار این‌ها یک نهادی بدون عنوان خاصی برای کتاب تأسیس شود.

امینیان ادامه داد: چیزی شبیه «مسجد جامع گرگان» که سه ویژگی‌اش در نامش مشخص است. چیزی به نام «کتابخانه جامع گرگان» (منظور کتابخانه مرکزی نیست) راه‌اندازی شود. مجموعه‌ای که خود شهر با خدمات مختلف بسازد و هر سالنش متعلق باشد به یکی از اهداکنندگان دارای کتابخانه‌های خانگی بزرگ، مثل مساجد جامعی که هر شبستانی امام جماعت خودش را دارد و هر سالنش به نام کسی با کتابدار مشخص و در فضای عمومی شهر و اختیارش کاملاً مردمی باشد و امور مرتبط با آن را برنامه‌ریزی و به‌پیش ببرند.

وی در پایان گفت: اگر نگاه مسئولان تغییر کند و آن سرمایه‌گذاری که برای مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری، شهرک صنعتی و موارد مشابه انجام می‌شود برای چنین ایده و چیزی نیز لحاظ شود، خودش یک سرمایه‌گذاری است و به نظرم در آینده تبدیل به یک میراث فرهنگی می‌شود.

تردید ندارم کتاب‌ها خواهند ماند

کیومرث سلیمانیان، داستان‌نویس و سینمایی‌نویس نیز درباره این پرسش‌ها، گفت: من احتمالی که بعد از خودم برای کتاب‌هایم متصور هستم این است که چون پسرم (راستین) هم علاقه‌مند به کتاب و کتاب‌خوانی است به‌احتمال‌زیاد این کتاب‌ها را حفظ می‌کند و در تمام سال‌های زندگی مشترک من و همسرم (غزال) کتاب‌ها جزئی از اسباب و اثاثیه منزل شده است و انگار خانه ما بی‌کتاب معنی نمی‌دهد.

وی افزود: خود همسرم هم کتاب‌خوان است و تردید ندارم بعد از من هم کتاب‌ها خواهند ماند و در همین خانه می‌ماند.

سلیمانیان ادامه داد: ولی خودم دوست دارم سرنوشت کتاب‌هایم جور دیگری رقم بخورد. دوست دارم آدم‌های کتاب‌خوانی که می‌شناسم لیست بگیرم و با توجه به علایق آن‌ها کتاب‌ها را برایشان به ارث بگذارم. شاید برای یکی تنها یک جلد کتاب باشد و شاید برای فرد دیگری شاید ۵۰ جلد کتاب باشد.

کتاب‌ها میراث عینی من هستند

وی افزود: بعضاً حتی دوستان ندیده‌ای دارم که طی سال‌ها من در فضای مجازی با آن‌ها آشنا شدم و به عبارتی همدیگر را پیدا کردیم و یک تصور و رؤیایی از یکدیگر داریم و یا حتی واقعیتی را از همدیگر ساختیم. من دوست دارم حتی بعضی از این کتاب‌ها به آن‌ها ارث برسد. حتی فرض می‌گیرم اگر قرار باشد روزی با این جزئیات برای توزیع کتاب میان افراد وصیت‌نامه‌ای را بنویسیم در این میان شاید پسرم دوست داشته باشد بخشی از آن‌ها را خودش بردارد یا همسرم بخواهد که این حالت بی‌شک اولویت آن‌ها هستند.

سلیمانیان مقدم گفت: به‌شخصه باور دارم تنها میراث عینی که از خودم به‌جا می‌گذارم نه پول، نه ماشین، نه خانه و مغازه است بلکه به نظرم متن‌هایی که نوشتم، فیلم‌هایی که در آن بازیگری کردم یا ساختم و همین کتاب‌ها هستند. این‌ها «میراث عینی» من است و شاید آدم‌ها بعد از رفتن من به آن رجوع کنند و من را به یاد بیاورند.

وی در پایان گفت: همچنین من را با کتاب‌ها و نویسندگانی که از آن‌ها زیاد مثال زدم ممکن است به یاد بیاورند و یا ارجاعاتم به کتاب‌ها یادآور من باشد. به‌هرحال شاید این تصویر نهایی من باشد که یک روز بنشینم و روی کاغذ اسم آدم‌هایی را کتاب‌خوان و دوستان کتاب‌خوان دیده و ندیده را بنویسم و با توجه به علایقشان آن‌ها را برایشان به ارث بگذارم.

کتاب‌ها بخشی وابسته به دنیای ما هستند

عیسی امن خانی، عضو هیئت علمی دانشگاه گلستان و عضو هیئت مدیره انجمن نقد ادبی ایران که از وی کتاب‌هایی با عناوینی چون درباره تجدد ادبی، نگاهی تازه به نظریه ادبی، تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک و اگزیستانسیالیسم و ادبیات معاصر ایران روانه بازار نشر شده است، گفت: سؤال‌های سختی از من پرسیدید. حقیقت امر کتاب‌ها برای ما مثلاً حکم میز یا مبل و از این قبیل اشیاء نیستند که خیلی راحت فکر کنیم که بعد از ما به چه سرنوشتی دچار می‌شوند.

وی افزود: کتاب‌ها بخشی وابسته به دنیای ما هستند؛ حالا نه مثل فرزند اما خب نسبت عمیقی با ما دارند و گاهی فکر کردم که مثلاً اگر پس از من بنا باشد روزی بچه‌هایم خانه و یا هر چیزی که به‌عنوان ارثیه است بین خودشان تقسیم می‌کنند، کتاب‌ها را به‌نوعی دیگر ببینند و برایشان احترام قائل بشوند. حداقل به آن‌ها به چشم یک وسیله زائد نبینند و یا مثلاً به کسی کیلویی نفروشند.

عیسی امن خانی ادامه داد: من خودم شاید بهترین تصمیمی که می‌توانم بگیرم همان سنتی است که خیلی از بزرگان انجام داده‌اند، یعنی وقف کتابخانه به محیط‌های دانشگاهی و با توجه به نوع کتاب‌های خودم، اهدا به یک دانشگاه تازه تأسیس یا بنیاد دایره المعارف و قرار گرفتن در یک قفسه اختصاصی در ذهن دارم.

چند گونی خیلی بزرگ کتاب

وی در ادامه خاطره‌ای را به یاد آورد و گفت: روزگاری من به دنبال کتاب‌هایی مربوط به دهه ۵۰ یا اوایل انقلاب و دهه ۶۰ می‌گشتم و پیدا نمی‌کردم. یک روز به جمعه‌بازار کتاب رفته بودم تا اینکه یک وانتی با چند گونی خیلی بزرگ آمد. وقتی در گونی‌ها باز شد متوجه شدم کتاب‌ها از آن‌کسی بوده و خانواده‌اش یکجا آن‌ها را فروخته و من در آن لحظه کتاب‌هایی که سال‌ها به دنبالش بودم را پیدا کردم و خیلی خوشحال شدم. حالا من بهترین و بدترین حالتش را گفتم و آینده را نمی‌دانم که دنیا در ادامه چگونه خواهد بود و نسل‌های بعد چگونه رفتار خواهند کرد و اینکه چه‌کاری با کتاب‌های من خواهد شد.

وی افزود: با شناختی که از بچه‌های خودم دارم فکر می‌کنم به‌خصوص دخترم باران که به حوزه علوم انسانی علاقه دارد یک بخش‌هایی را نگه دارد.

به گزارش ایبنا، باوجودآنکه قفسه‌های کتاب خانگی به‌خصوص برای اجاره‌نشین‌ها نسبت به گذشته کم شده است؛ اما هنوز در هر گوشه و کنار این مرز پرگهر و جهان میلیارد نفری افرادی هستند که گوشه یا بخش قابل‌توجهی از خانه خود را به کتابخانه شخصی اختصاص داده‌اند. افرادی که ممکن است درگذر زمان این پرسش‌ها را از خود ولو برای یک بار هم که شده پرسیده باشند و حتی به نتایجی رسیده باشند و یا بالعکس همچون برخی افرادی که به سراغشان برای تهیه این گزارش رفتیم اما عنوان داشتند که حتی دوست ندارند به این پرسش‌ها و سرنوشت کتابخانه‌هایش فکر کنند.

دو پرسشی که به باور برخی صاحب‌نظران، نمی‌توان چندان از منظر علوم اجتماعی و روان‌شناسی به آن پرداخت، زیرا یک تجربه زیسته شخصی و حسی خاص است و هیچ‌کسی جز مالک کتابخانه خانگی که سال‌ها با آن مأنوس شده نمی‌تواند درست و کامل و جامع درباره احساس اکنونش و آینده احتمالی دلخواه یا به‌اجبار کتابخانه‌اش نظری بدهد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • کوروش IR ۲۲:۳۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۲
    همانطور که در هرشهروروستا ورزشگاه استادیوم سالن ورزشی لازم داریم درهرشهر حداقل یک کتابخانه بزرگ عمومی لازم داریم که جایش در بیشتر شهرها خالی میباشداینطوری خیلی از کتاب‌ها بجای فروش فله ای به نان خشکی ها به کتابخانه هدیه داده میشود
  • جمشید فخر IR ۱۲:۱۵ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۳
    سلام به همه کتابداران عزیز توصیه میکنم سعی کنند به تدریج و هر بار دو کارتن از کتابهایشان را به کتابخانه ها یا موسسات فرهنگی جویای کتاب که یافتنشان سخت نیست در شهر خود یا شهرهای دیگر هدیه بدهند تا پیش از فوت با انبوهی از کتاب مواجه نباشند . ممنون
  • شهاب IR ۱۸:۴۵ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۳
    عمه‌ام در ۲۸ سالگی جوان‌مرگ شد (۱۳۷۸) و کتاب‌خانه‌اش در اتاقش ماند و خاک خورد. پدرش هم نه سال بعد درگذشت (۱۳۸۷) و خانه از باشندگانش خالی شد. آن خانه در ۱۳۹۰ فروخته شد و آن کتابخانهٔ چوب‌ گردو، با بخشی از کتاب‌هایش، اکنون پیشِ دلِ من است؛ تا من کی بروم و سرنوشت کتابخانه و کتاب‌هایم چه شود...
  • محمد نصری نصرابادی IR ۱۳:۳۳ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
    سلام اول کتاب را کیلویی 13هزار تومان می خرند....دوم اینکه کتاب را به کتاب خانه تحویل دهید واگر کتاب نسخه دست خط ویا کتاب اختصاصی را به کتاب خانه ملی تحویل دهید .ویا اینکه از روی آن عکس وهر کتابی را می توانید درمموری جا سازی کنید .ولی آخرش کتاب میراث بهترین است قدر آن را بدانید
  • امــیـــد مـسـیـــحـــــے GB ۱۲:۱۰ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
    واقعا هر فردی که زحمت کشید و برای خودش یک کتابخانه خانگی با کلی کتاب با موضوعات گوناگون ایجاد کرد و اینکه کتاب ها وابستگی خیلی شدیدی بین خودشون و صاحبشون به وجود می آورند ، فکر زمان مرگ و عاقبت کتابخونه اش لحظه رفتن رو سخت تر میکند ، فقط امیدوارم کتاب ها دست افراد سالمی بیوفتن

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها