به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رضا اسماعیلی در این اشعار کوتاه آورده است:
جناب سوپرمن!
تو با گنبد آهنین
من با لشکری از سنگها
جناب سوپرمن
تو پیروزی یا من؟!
پاییز ادامه دارد
بر صورت خاک
هر روز پرندگانی بوسه میزنند
که بالی برای پرواز
و حنجرهای برای آواز ندارند
چه برگریزان غلیظی
پاییز ادامه دارد
من غزهام
من غزهام
صدای تاپ تاپِ قلبم را میشنوی؟
بیداری
کابوس دهشتناکی است
برایم لالایی بخوان!
سرخی خبرها پاک نمیشود
دیروز کبوتری را سر بریدند
امروز آهویی را
و با هرچه تکذیب
سُرخی خبرها پاک نمیشود
نگاه کن
این آژیرِ سفید
دماغش هِی بزرگ تر میشود!
خبرهای سرخ
خبرهای خاکستری
خبرهای زرد
خبرهای سیاه
خبرهای سرخ
هیچ خبری از کبوتر نیست
آسمان
میان خبرها گم شده است!
نگاه کن
چه پاییز غمگینی
نگاه کن
مثل برگ میریزند
کودکان غزه!
تو تنها نیستی
تو تنها نیستی
حقوق بشر
گرمِ تماشای توست
چه فیلم مُهیجی!
بابا آب داد
آن مَرد در باران آمد
بابا آب داد
ما گلهای خندانیم...
بُگذار
در خوابِ کلاسِ اول زندگی کنم!
شغل دیگر مرگ
خندههایت را
برای مَرگ پُست کن
شاید مَرگ
شُغلِ دیگری انتخاب کند!
زامبی
زامبی
چیز غریبی نیست
نگاه کن
به دستهای اسرائیل!
بچرخ تا بچرخیم
دُنیا
در یک سو ایستاده است و
من در یک سو.
به خداوندی خدا
زمین گِرد است
آهای دُنیا
بچرخ تا بچرخیم.
والعصر
این فصل را ورق بزن
اخبار روشنی در راه است
والعصر!
فردا
درون واژه صبح
صبح خواهد شد
امید
زخم بر زخم
اندوه بر اندوه...
بگذار دنیا به سیم آخر بزند
این کوه از پا نمیافتد
امید
هزار و یک جان دارد!
آدم باش
نه «سوپرمن»
نه «بتمن»
و نه هیچ من دیگری
می خواهی دنیا را نجات بدهی؟
«آدم» باش!
نظر شما