هرمزگان- نمود آدینههای انتظار در شعر شاعران مهدوی هرمزگان با عنوان رنج بَرَم از غَمت، ای گُل نرگس بیا و این جمعه هم به شوق تو تعطیل شد ولی... بارقه امید را همچنان در نگاه منتظر جامعه، زنده و پویا نگاه داشته است.
آنها در همه مشاغل، از دریا و نخلستان تا کوهستان و دهستان، انتظار را تجربه کردهاند و راه منتظر بودن و شکیبایی را به نیکی میفهمند.
در این فرصت، انتظار در آیینه ادبیات شاعران استان هرمزگان درج شده است.
سهراب سعیدی- محقق، معلم، مولف، روزنامه نگار و صاحب بیش از ۵۰ اثر مکتوب
بهار با پیراهن تو میرسد
بهار با پیراهن تو میرسد
گُلها سُرخ از لبانت
و زمین سبز میشود در دامنت
حجت وطن دوست، خالق مجموعه اشعار با «چشم تو آهو به خودش آمده است»
از خال لبش همیشه دائم بنویس
از قامت او تو با علائم بنویس
بر عشق فقط شماره یک بگذار
در پاورقی امام قائم بنویس
* * *
چن(د) قرن گذشت تا خدا آدم ساخت
پاییز و بهار را جدا با هم ساخت
من مستند روی تو را یک روزی
هر چند ندیدهام ولی خواهم ساخت.
ابراهیم ذاکری گورزانگی- شاعر بومی سرای مینابی، پدید آورنده کتابهای: علی اکبرم، بَرخِ چِهمُونِت، شهر مینو همه روزی بهارن، زبان خلیج فارس، قاب آینه و ...
منهای عشق از همه کس دل بُریدهام
لبخند زد به ساعت دل نور دیدهام
از آسمان چهره تو بوسه چیدهام
فرق است بین حس من و چشمهای تو
نزدیکتر شدی به من ای برگزیدهام
حس میکنم که با تو موسیقی خیال
لب روی لب گذارم و با تو چمیدهام
چون خط منحنی شدهام از غم فراق
از غصه نگاه تو قامت خمیدهام
کمرنگ نیست نور تو در انعکاس عشق
آیینهای جز صحن نگاهت ندیدهام
طرح دو چشم مست تو دیدم ز دور من
در عالم خیال به سویت پریدهام
شبهای خالی از غزلم قسمت تو شد
منهای عشق از همه کس دل بُریدهام.
بهزاد پودات- شاعر، نویسنده، پژوهشگر و رکوردار تالیف در هرمزگان
این جمعه هم به شوق تو تعطیل شد ولی...
این جمعه هم به شوق تو تعطیل شد ولی...
ماندن در انتظار تو تحمیل شد ولی...
تا سرنوشت گُنگ، مرا کُشت بی گُناه
تکرار تلخ قصه قابیل شد ولی...
از جادههای یخ زده برگردد هم نفس
آغاز فصل کوچ تو با ایل شد ولی...
ایمان به چشمهای تو کم رنگ شد سپس
یخ بست روی شانه و قندیل شد ولی...
در وصف چشمهای تو ای آسمان تبار
یحیی یمیت یک شبه تنزیل شد ولی...
عیسای چشمهای تو اعجاز میکند
مبهوت دستهای تو انجیل شد ولی...
گفتیم میرسی دل ما شاد میشود
امسال هم بدون تو تحویل شد ولی...
من خواب دیدهام که تو از مکه میرسی
خوابم چه زود پر ز ابابیل شد ولی...
از بس که سرد شد دل این شهر بی بهار
نازل دوباره سوره ی (الفیل) شد ولی...
مانند شعر های قدیمی چه ناگهان
این شعر هم به مرثیه تبدیل شد ولی...
محمود زندیار- غزلسرا، رزمنده جانباز و سلطان اهدای خون هرمزگان
سرخى گلها ز توست اى گُل رُخسار من
جان دلم چون شدی دلبر و دلدار من
حضرت جانان تويى صاحب افکار من
بی تو نمانم دمی ای تو همه جان من
با تو شوم شادمان یار وفادار من
دلبرى ات نازنين بيدل و مستم نمود
مست شوم مست تو ای دل هوشیار من
خواب ببینم تو را آمدهای در برم
جان جهانم تویی ديده ى بیدار من
من به کجا جویمت نیست چنان روى تو
جان گلستان تويى رونق گلزار من
رنگ رخم زرد شد تا تو شدى از برم
سُرخى گلها ز توست اى گل رخسار من
رنج بَرَم از غَمت، ای گُل نرگس بیا
با همه بیگانهام صاحب اسرار من
دایره قسمتم، عشق تو بوده ست و بس
مست تو محمود تو، نقطهى پرگار من.
نظر شما