شهید کاوه اهل خراسان بود و شهریور ۱۳۶۵ در نبرد کربلای ۲ در ارتفاعات حاج عمران به شهادت رسید. آن زمان فقط 25 سال داشت، اما یکی از لایقترین و مهمترین فرماندهان ما بود و با ویژگیهایی مثل شجاعت و عزم راسخ شناخته میشد.
اما شخصیت او، ابعاد دیگری هم داشت. همرزم دیگرش، هادی جهانزاده خاطره جالبی از او به یاد میآورد. «قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوشسیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود. شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاههای بچهها به هم تصویب شد. احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچهها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد. چراغها که روشن شد، دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط! همه سر به زیر و خجل شدیم. این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچهها میشد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه.»
معرفی دو عنوان کتاب درباره شهید محمود کاوه
در کتاب «حماسه کاوه» فصلهایی از زندگی سراسر مجاهدت این شهید بازخوانی میشود. کتاب به قلم حمیدرضا صدوقی تألیف شده و نشر ستارهها، کار چاپ و انتشار آن را انجام داده است. روایت «حماسه کاوه» به خاطرات شهید کاوه متکی است و صدوقی تلاش کرده تا با برقراری پیوند میان این خاطرات، تصویری منسجم و تا حد ممکن حقیقی را از این شهید به مخاطبان کتابش نشان دهد. مردی که ترس و خستگی را نمیشناخت، جدی و وظیفهشناس بود و در انجام کارهایی که به عهده میگرفت سستی و تعلل نمیکرد. مجاهدتی که در سختترین روزها، آنچه در توان داشت برای انقلاب و کشور به میدان آورد و زندگیاش را وقف عمل به تکلیفی کرد که احساس میکرد بر عهده دارد.
میخوانیم: تازه رفته بودم سقز. چیزهایی درباره آنجا شنیده بودم که: «بدون اسلحهکسی حق نداره توی شهر رفت و آمد بکنه، شهر پر از ضدانقلابه، تا فرصتدستشون بیاد به صغیر و کبیر رحم نمیکنن و از این حرفها.» یک شب توی اتاق نشسته بودم که صدای تیراندازی بلند شد، ممتد بهصورت پیدرپی، قطع هم نمیشد. ناگهان یکی دوید توی محوطه و داد زد: «همه بیاین بیرون، سریع! سریع!» ریختیم توی میدان صبحگاه و به خط شدیم. مسئول مخابرات که صحبت میکرد، فهمیدیم به ژاندارمری حمله کردهاند، درخواست فوری داشتند برای کمک. میگفت: «توی ژاندارمری اسلحه و مهمات زیادی هست، اگر سقوط کنه، همهاش دست ضدانقلاب میافته.»
ماجرا چنین ادامه یافت: کاوه خودش با فرمانده ژاندارمری صحبت کرد. میخواست موقعیت دقیق آنها و ضدانقلاب را بداند. وقتی صحبتش تمام شد رو کرد به ما و گفت: «اینطور که من فهمیدم احتمال خطر زیاده، اگر کسی هست که احساس ترس میکنه از همینجا برگرده.» لحن صحبتش کاملاً جدی و مصمم بود. ادامه داد: «من این برگشتن را ترس نمیدونم، عین شجاعته، بهتر از اینه که وسط درگیری مشکلی برامون درست کنه.» همه به هم نگاه میکردیم، کسی از صف خارج نشد، چند لحظه بعد کاوه دستور حرکت داد. در مدت کمی خودمان را به محل درگیری رساندیم. نیروها چند گروه شدند، زیر نظر محمود با یک حرکت حساب شده، دشمن را دور زدیم و پشت سرش موضع گرفتیم. شروع کردیم به ریختن آتش شدید و مداوم. وقتی دیدند از پشت بهشان تیراندازی میشود، تازه فهمیدند که محاصره شدهاند. فکرش را هم نمیکردند که به این سرعت غافلگیر شوند. بچههای ژاندارمری گویی جان تازهای گرفته بودند. آنها از روبهرو تیراندازی میکردند، ما از پشت. ضدانقلاب وقتی دید رو دست خورده است، کشتههایش را گذاشت و فرار کرد.
ششمین جلد از مجموعه کتابهای «یادگاران» نیز، مرور خاطرات شهید محمود کاوه است. این کتاب کاری از کورش علیانی و انتشارات روایت فتح است و در مقدمه آن، در توضیح محتوای کتاب میخوانیم که «کتاب کاوه» راهی است به سرزمینی نسبتاً بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعهها و بازگفتهها. خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن روزها بودهاند، آن مردها بودهاند و آن واقعهها رخ دادهاند؛ نه در سالها و جاهای دور، در همین نزدیکی. محمود کاوه مرد بزرگی بود، نظامی بزرگی هم بود، با سن کمش کارهای بزرگی کرد. اما آنچه در این کتاب آمده شرح بزرگی او نیست. شرح بزرگی او داستانی است به بلندای یک عمر و این تنها صد تصویر از این عمر است. تصویرهایی که بنا دارند خوانندهشان را با محمود کاوه کمی و تنها کمی آشناتر کنند. تنها آنقدر که با شنیدن نام محمود کاوه به یاد کاوه آهنگر نیفتد. اگر همرزمی از همرزمان او، یا کسی از کسانشان در این چند ورق محمودی مییابد که با محمودی که میشناخت فرق دارد. باید گفت حق با او است. آن مردی که با نام محمود کاوه زندگی کرده است با این تصاویر روی کاغذ فرقهای زیادی دارد. فرقهایی که هر کسی با آلبوم عکسهایش دارد.
نظر شما