دوشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۵
فلسفه‌های مضاف محتاج ترجمه عینی هستند/ از فلسفه مضاف علم دینی تولید نمی‌­شود

جمشیدی گفت: یکی از معضل‌­های مباحث فلسفه مضاف در ایران فقر ترجمه است. ترجمه یعنی بتوانیم بحث‌ها را از یک افق معرفتی به افق معرفتی دیگر ترجمه کنیم. فلسفه فرهنگ نیز، یک مطالعه فرانگر عقلانی است یعنی قیاسی است و از بالا نگاه می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، الهه شمس: «فلسفه‌های مضاف به علوم» موضوع یا همان مضاف‌الیه یکی از علوم یا رشته‌های علمی است. این فلسفه‌ها که شکل‌‌گیری آنها ریشه در تحولات فکری اندیشمندان غربی از قرن شانزدهم تا میانه قرن بیستم دارد و در نیمه دوم این قرن به سرعث گسترش پیدا کرده‌اند، دارای نقش هدایتی نسبت به علوم هستند، و به‌‌ویژه، نسبت به نظریه‌پردازی در علوم بسیار موثرند. با توجه به اهمیت این علم و رشد و گسترش آن در کشور، با مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در این زمینه گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

با توجه به اینکه در طول سالیان اخیر بحث پرداختن به فلسفه­ مضاف خیلی بیشتر شده است و با توجه به اهمیت مطالعات میان رشته‌­ای، ضرورت پرداختن به فلسفه­ مضاف در چیست؟
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یکی از قطب‌های فلسفه مضاف در ایران است و تکیه و تمرکزش روی حوزه فلسفه مضاف بسیار جدی‌­تر و برجسته‌­تر از جاهای دیگر است. به این صورت که به فلسفه مضاف به عنوان یک روش نگاه می‌­کند، روشی برای تولید علم بیشتر. این رویکرد نظری ریشه در نگاه «آیت الله رشاد» دارد، او معتقد است ما مسائل علمی را از مبادی و سرچشمه‌هایش آغاز کنیم و برای بررسی سرچشمه‌ها، فلسفه مضاف را خواستگاه و اساس و به مثابه نقطه شروع قلمداد می­‌کند. آیت‌الله رشاد فلسفه مضاف را به این شکل تعریف کرده است: مطالعه فرانگر عقلانی علم یا امر. یعنی فلسفه مضاف ممکن است مضاف به علم شود یا مضاف به امر شود. مثلا فلسفه علوم اجتماعی مضاف به علم است، یا فلسفه ذهن، مضاف به امر است، امر به معنای واقعیت و علم به معنای معرفت است.

اگر به علوم انسانی در غرب نگاه کنیم، قطعا به‌عنوان سرچشمه، به فلسفه مضاف می‌رسیم، زمانی‌که بحث‌های «وبر» را می‌­خواندیم خیلی برایمان جالب بود که «وبر» چقدر خلاق و ایده‌پرداز است و چه نقطه شروع پر رنگ و غلیظی است که توانسته است یک نگاه متفاوت را طراحی کند. اما بعدها با مطالعات بیشتر متوجه شدیم که آن نقطه، نقطه شروع نیست و کاری که «وبر» انجام داده است ترجمه آن فلسفه مضاف به علوم انسانی، فلسفه علم و اجتماع و فلسفه علوم اجتماعی است. یعنی در واقع «وبر» بیشتر از اینکه یک متفکر خلاق و یک نقطه آغاز و یک سرچشمه بنیادین باشد، یک ترجمه افقی و معرفتی در کارهایش صورت گرفته است. کاری که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام می‌­دهد، دقیقا همین است و چیزی فراتر از این نیست. یعنی فلسفه مضاف و فلسفه­‌های مضاف را به عنوان یک گرانیگاه و یک مرکز ثقل انتخاب کرده و به آن می‌پردازند.

پس با توجه به اینکه شما معتقد به فلسفه نوصدرایی هستید و با در نظر گرفتن اینکه یکی از اهداف و وظایف پژوهشگاه تولید علم متفاوت و علوم انسانی متفاوت است، شما برای تولید علوم انسانی اسلامی، چه نقطه‌ای را به عنوان نقطه آغاز انتخاب کرده‌اید؟
اکنون جریان­‌های معرفتی که در حوزه علم دینی فعال هستند، دسته‌های مختلفی هستند. یک دسته معتقدند که ما از خود واقعیت باید شروع کنیم، یعنی ملاک خود واقعیت قدسی است، مثلا خود جامعه ایران، دفاع مقدس و مسائل اجتماعی قدسی را ملاک قرار دهیم و آن به‌عنوان نقطه آغاز باشد. بعضی دیگر متن منابع دینی را اصل قرار می‌­دهند، یعنی بیشتر نگاه نقلی دارند. بعضی دیگر مانند پژوهشگاه فلسفه مضاف را به‌عنوان نقطه آغاز در نظر می‌گیرند. یعنی باید در باب «مسئله‌­های بنیادی پیشاعلم» بحث فلسفی کنیم و به نتیجه برسیم و بعد سراغ علم برویم.

پس طبق این دسته بندی، ما یک حوزه علم، یک حوزه فلسفه مضاف و یک حوزه فلسفه مطلق داریم که برای تولید علم نیازمند به فلسفه مضاف هستیم، فلسفه مضاف از دل فلسفه مطلق برمی‌آید. کاری که باید کرد عبارت است از اینکه فلسفه مطلق- فلسفه اولی- را تبدیل و ترجمه به فلسفه مضاف کنیم و سپس از فلسفه مضاف به فلسفه علم برسیم. هندسه معرفتی که در پژوهشگاه تعریف شده است این مسیر را طی می‌­کند. یعنی یک نقشه راه است، ممکن است این نقشه راه ایدئولوژیک به نظر برسد ولی ایدئولوژیک بودن را نمی‌­توان به عنوان یک اشکال مطرح کرد، زیرا غرب هم دقیقا از همین مسیر پیش رفته است.

شما چگونه ادعای تولید علوم دینی را دارید اما از فلسفه شروع می‌­کنید؟ در حالیکه باید از دین شروع کنید نه از فلسفه؟
فلسفه مضاف را به هر روایتی که مطرح کنید دست کم به عنوان امر ایدئولوژیک نمی‌توانید نسبت به آن خدشه­‌ای وارد کنید زیرا یک سیر ذهنی و معرفتی و منطقی محض است، چه علوم انسانی سکولار تولید کنید، چه علوم انسانی دینی از هر صنف و سنخی که انتخاب کنید، عبور از این معبر اجتناب ناپذیر است. گناهی که فرهنگستان علوم اسلامی دارد این است که از فلسفه مضاف علم دینی تولید نمی‌­شود. زیرا فلسفه مساوی با دین نیست، به‌خصوص اگر آن فلسفه، فلسفه صدرایی یا یونانی هم باشد به طریق اولی از آن علم دینی بر­نمی­‌آید. 

پس ضرورت پرداخت به فلسفه مضاف در چیست؟
ضرورتش این است که ما فلسفه مضاف را به‌عنوان یک روش تولید علم می­‌دانیم.

یعنی در دسته بندی روش­‌های پژوهش قرار می‌گیرد؟
فراتر از روش پژوهش است. اصلا منطق تولید علم است. در کتاب ساختار انقلاب‌­های علمی، انقلاب‌­های علمی را طراحی می‌کند که چه نقطه آغازی دارد، چه مسیری را طی می‌کند؟ یکی از رویکردهای ما در زمینه تولید علم، فلسفه مضاف است. پس یک روش شناسی کلان است. یعنی فقط روش پژوهش نیست یک منطق است برای طراحی یک عالم معرفتی کاملا متمایز و متفاوت.

این در مقابل چه رویکردهایی قرار می­‌گیرد؟
در مقابل رویکردی که واقعیت را امر اصیل می‌­داند یعنی به مثابه نقطه شروع در نظر می­‌گیرد.

یعنی یک‌جور معرفت‌شناسی می­‌شود قبل از اینکه ما به بحث روش‌شناسی برسیم؟
روش‌شناسی را اخص از معرفت شناسی می­‌دانیم، در معرفت شناسی چند دسته سوال مطرح است. آیا اصلا تحصیل معرفت ممکن است؟ اگر ممکن است آیا قطعی است؟ یکی از سوالات این است که اگر می‌­توان معرفتی کسب کرد اعم از این که قطعی یا غیرقطعی باشد با چه روش‌هایی می­‌توان؟ پس روش‌شناسی یکی از مسئله‌­های حوزه معرفت شناسی است. در کتاب‌­های فلسفه علوم اجتماعی در باب هستی شناسی اجتماعی بحث می‌کنند، پس هستی‌شناسی در کنار روش شناسی و معرفت شناسی قرار می‌گیرد. فلسفه مضاف حداقل شامل سه دسته مسئله می‌شود: هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و غایت‌شناسی.

با توجه به زیست معاصر جامعه ایرانی فلسفه مضاف به چه نیازی از مخاطب پاسخ می­‌دهد؟
فلسفه مضاف طبیعتا هیچ نیازی از جامعه را به‌صورت مستقیم پاسخ نمی‌­دهد. یک مقدمه لازم است برای علومی که می­‌خواهد به آن مسئله پاسخ دهد. یعنی حلقه واسطه است. پیش‌‌نیازی است که خودش مستقیما درگیر مسئله نمی‌­شود. مثل اینکه شما بگویید رویکرد تفهمی به چه سوالی از مسئله‌­های اجتماعی پاسخ می‌­دهد؟ هیچ سوالی را پاسخ نمی‌­دهد. زیرا پیش فرض شکل‌گیری علوم اجتماعی‌­ای است که به آن سوالات پاسخ می­‌دهد. پس فلسفه مضاف مماس با مسائل اجتماعی نیست. پیش نیاز است، دریچه و مدخل است، مقدمه است، طراح یک عالم معرفتی­‌ای است که در درون او به آن ساختار پاسخ می‌­دهیم و ما هم گریزی از آن نداریم، هیچ نوع علم اجتماعی تحقق پیدا نمی‌­کند مگر اینکه آگاهانه یا ناآگاهانه پاسخی به پرسش‌­های فلسفه علوم اجتماعی داده باشد، شما یا تفهمی می­‌بینی یا تبیینی، چه بدانی چه ندانی، چه بخواهی چه نخواهی. پرسشی که انتخاب می­‌کنید، هستی‌­شناسی‌ای که برای مطالعه انتخاب می‌­کنید، نوع ورودی‌ای که دارید، طراحی پاسخ­‌ها و سوال‌­ها همه خواه ناخواه درگیر این است و این یک امر اجتناب ناپذیر است که حالت قهری و جبری دارد. وقتی «کوهن» می‌گوید «ساختار انقلاب‌های علمی»، یعنی علم هرچند یک امر برساخته و اعتباری است اما از پیش خودش و نزد خودش قواعدی دارد و دلبخواهانه نیست که از هرجایی خواستی شروع کنی. این اقتضای خود علم است که به انسان تحمیل می‌­شود، اعتباری و قراردادی یا جعلی و وصفی نیست. برساخته نیست، یعنی انقلاب علمی اینطور نیست که ما آن‌گونه که بخواهیم آن را طراحی کنیم، مهندسی شده و ساختنی نیست، از بیرون طراحی نمی­‌شود، خودش یک قواعدی دارد.

اینکه ما برویم در دل اجتماع و مضامین و مفاهیم را به دست بیاوریم و برگردیم، مگر برساخته شدن مفاهیم نمی­‌شود؟ آیا شما برساخته شدن مفاهیم در علوم اجتماعی و انسانی را انکار می‌کنید؟
انکار نمی‌کنم، بخشی از آن همین است اما قواعد تولیدش، همش برساخته نیست، وگرنه خود لفظ جامعه معادل خارجی ندارد، خود جامعه یک مفهوم انتزاعی است، یک امر برساخته است. من در مورد قواعد تولید علم سخن می‌­گویم، وگرنه علوم انسانی، علوم معانی و امور برساخته و انتزاعی است. خود علوم انسانی هم همین‌طور است ولی اینگونه نیست که همه امور، یا قواعد تولیدش برساخته باشد.

اکنون فلسفه مضاف در جهان چه وضعیتی دارد و چقدر به آن پرداخته می‌­شود؟ آیا فلسفه مضاف همچنان در غرب مساله مهمی بوده و دغدغه فیلسوفان است؟ 
 علوم انسانی غربی و تجددی به بلوغ و کمال خودش رسیده است و حتی از آن عبور کرده و دیگر زایش درونی هم ندارد. فلسفه مضاف‌ و به تناسب آن، علوم، در غرب شکل گرفته و به کمال و پختگی هم رسیده است و اکنون در دوره توقف و درجا زدن به سر می‌برد. با این حال همچنان در غرب درباره فلسفه‌­های مضاف به علم و امر، آثار متعددی نگاشته می‌­شود، قطعا اگر بخواهم چند خط معرفتی را در غرب برشماریم که به عنوان خطوط و ریل­های اصلی هستند بدون شک یکی از آنها فلسفه مضاف است. یعنی بازار فلسفه برخلاف کشور ما که حتی جریان‌های متمایل به علوم انسانی غربی هم به آن بی‌­اعتنا هستند، اتفاقا در غرب بسیار پررنگ و جدی است. در واقه با اینکه در غرب اینطور مباحث به حد اشباع رسیده و مبانی و زیرساخت‌­ها فراهم شده است و باید دیگر سراغ مسئله‌­ها رفت، همچنان در دیاکلتیک بین مسئله­‌ها و مبانی هستند و هرچند سخن نو نیست و بلکه تکراری است و کمتر بوی طراوت و دریافت معرفتی نو در آن به چشم می‌خورد، اما بازارش همچنان پررونق است.

به عنوان یک عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آیا پروژه­ فکری‌­ای برای آن دارید و فلسفه فرهنگ چه گره­‌گشایی‌ می‌کند؟
فلسفه فرهنگ در واقع فلسفه مضاف به امر است نه علم. مثل اینکه بگوییم فلسفه تاریخ چیست؟ فلسفه، علم به شدن‌ها و حرکات تکاملی تاریخ است که می‌­دانیم چقدر در غرب ادبیات برایش تولید شده است. فلسفه فرهنگ به تعدادی پرسش فلسفی در حدود فرهنگ می‌­پردازد. موضوع فلسفه فرهنگ، فرهنگ است، اما جنس پرسش‌­ها، پرسش‌­های فلسفی است و روش پاسخ‌­دهی هم روش قیاسی و عقلی است. پس هم جنس پرسش­‌ها فلسفی است هم پاسخ‌ها مبتنی به روش‌­شناسی فلسفی است. «آیت الله رشاد» حدود 21 پرسش اساسی در حوزه فلسفه فرهنگ طراحی کرده است، حداقل بعضی از این پرسش­ها به نظرم نوآورانه و مبدأنه است. او اولین کسی است که در باب فلسفه فرهنگ نظر مستقل و خالصا فلسفی در ایران دارد. پیش از او مرحوم«علامه جعفری» کتابی به اسم «فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو» دارد، پاره‌ای از بحث‌هایش فلسفی است ولی به صورت خالص بحث فلسفی نکرده و همچنین بحث‌­هایش نظام‌یافته نیست. اما نقطه شروع بوده است. یعنی اگر بخواهیم بگوییم، چه کسی از جریان فلسفه اسلامی به صورت مستقل و مبدأ وارد حوزه فلسفه فرهنگ شده است بدون شک نقطه آغاز مرحوم «علامه جعفری»است. اما بعد از ایشان اگر بخواهم به کسی اشاره کنم که به صورت مستقل و خالص وارد حوزه فلسفه فرهنگ شده است، اولین فرد «آیت الله رشاد» است.

اینکه فرهنگ چیست؟ چه ماهیتی دارد؟ چه مولفه‌­هایی دارد؟ چه کارکردی دارد؟ چه غایاتی دارد؟ از پرسش‌های طرح شده در کتاب آیت‌الله رشاد است. بعضی از این سوالات با جامعه‌شناسی، علوم اجتماعی و مردم‌­شناسی مشترک است. سوال ضرورتا جنس فلسفی ندارد اما فلسفه فقط نوع سوال نیست بلکه نوع پاسخ نیز هست که پاسخش قیاسی است. اگر مردم‌­شناس به سراغ اقوام ابتدایی می‌رود یا جامعه‌شناس سراغ جامعه جدید می‌رود و از دل جامعه جدید پاسخ‌­ها را در می‌‌آورد، فیلسوف فرهنگ، از مواد و مصالح اجتماعی استفاده می‌­کند اما اصالتا نگاه قیاسی و از بالا دارد. پس فلسفه فرهنگ، مطالعه فرانگر عقلانی است یعنی قیاسی است و از بالا نگاه می‌کند. اقتضای بحث فلسفی این است که فیلسوف درگیر جزئیات نمی‌­شود فلسفه به زندگی روزمره می‌پردازد اما آغشته به جزئیات نمی‌شود، همه‌اش نگاه پیشینی و قیاسی و از بالا و کلان‌نگر دارد.

کسانی مدعی فلسفه فرهنگ در ایران بودند، ولی بحث‌­هایی که مطرح کردند رنگ و بوی فلسفی دارد نه رنگ و بوی فرهنگی. ما نمی‌­توانیم مسائل فلسفه مطلق را مطرح کنیم و ادعای فلسفه فرهنگ داشته باشیم. یکی از معضل‌­های مباحث فلسفه مضاف در ایران فقر ترجمه است. یعنی از یک افق معرفتی بتوانیم بحث‌ها را به افق معرفتی دیگر ترجمه کنیم، از یک حوزه معرفتی به حوزه معرفتی دیگر. یعنی کسی می­‌آید در حوزه فلسفه فرهنگ سخن می­‌گوید اما جنس مباحثش فلسفه مطلق است نه فلسفه فرهنگ، نتوانسته مثل ویر ترجمه و تبدیل کند.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها