لیلا حسینرشیدی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
تبلیغات فضای مجازی و مدارس میتوانند به کتابخوانی کمک کنند/ «قطاری به ناممکنآباد» سرچشمه خیال و جادو است
لیلا حسینرشیدی با اعلام خبر عرضه کتاب جدیدش در حوزه نوجوان گفت: رسانهها، تبلیغات فضای مجازی و مدرسهها در کتابخوانکردن بچهها خیلی موثرند. یادم میآید در دوران مدرسه اگر یکی از بچهها کتابی میخواند، بقیه هم تشویق میشدند؛ چراکه بچهها خیلی روی هم تاثیر میگذارند.
این کتاب ورود جذابی به دنیای تخیل دارد؛ کمی از شروع داستان و ورود کودکان به دنیای تخیل برایمان بگویید.
داستان کتاب درباره دختری است که خیلی عادی در خانهاش زندگی میکند؛ اما یک روز متوجه صداهای عجیبی در خانهشان میشود و ریل قطاری را مشاهده میکند که در وسط آشپزخانه ظاهر شده است. از همان جا دختر وارد دنیای فانتزی و قطار ترولها میشود و اتفاقات و ماجراجوییهایی برایش رخ میدهد که در ادامه مخاطب را وارد دنیای جدیدی میکند.
چه چیزی باعث شد به سراغ ترجمه این کتاب بروید؟
همیشه به کتابهای فانتزی و کودکونوجوان علاقه داشتم و در حین همکاری با نشر چشمه این کتاب را خواندم و خیلی خوشم آمد و از همانجا ترجمه این کتاب را شروع کردم.
این کتاب چه ویژگیای دارد که باعث جذب مخاطب شده است؟
فکر میکنم این روزها بچهها به کتابهای فانتزی، تخیلی و جادویی علاقه نشان میدهند. خود من در نوجوانی خیلی این کتابها را دوست داشتم؛ از طرفداران پروپاقرص هریپاتر بودم و یادم میآید اکثر بچههای مدرسهمان نیز به این کتاب علاقه داشتند.
در دنیای امروز که بچهها درگیر فضای مجازی و بازی کامپیوتری هستند فکر میکنید با یک کتاب 400 صفحهای ارتباط برقرار میکنند؟
فکر میکنم کسی که کتابخوان باشد و به این ژانر علاقه داشته باشد، برایش فرقی نمیکند کتاب چند صفحه است و از خواندنش لذت میبرد. بهعلاوه طبق تجربهای که دارم بچهها معمولا دوست دارند این مدل کتابهای فانتزی طولانی و پر از اتفاق باشد و اینکه این کتاب آنقدر اتفاقات پشتسرهم دارد و هیجانانگیز است که فکر میکنم کشش کافی دارد.
نوجوان امروز به دنبال چه کتابهایی است؟
من فکر میکنم الان ژانر ترسناک و فانتزی بین نوجوانها طرفدار پیدا کرده است و معمولا کسی که کتاب نمیخواند در کل به هیچ کتابی علاقه نشان نمیدهد؛ اما آنهایی که اهل کتاب خواندن هستند معمولا آثار فانتزی و پرهیجان را دوست دارند.
در میان این همه رسانه و سرگرمی، چگونه میتوان، کودکان و نوجوانان را به سمت کتاب و کتابخوانی تشویق کرد؟
رسانهها، تبلیغات فضای مجازی و مدرسهها خیلی موثرند. یادم میآید در دوران مدرسه اگر یکی از بچهها کتابی میخواند، بقیه هم تشویق میشدند؛ چراکه بچهها خیلی روی هم تاثیر میگذارند؛ اگر بچههای کتابخوان، خواندن کتابی را شروع کنند، بقیه هم مشتاق میشوند.
ترجمه جدید شما در عرصههای بینالمللی جوایز مختلفی گرفته است؛ دلیل این همه اقبال به این اثر چیست؟
فکر میکنم فضاسازی و شخصیتپردازی کتاب بسیار خلاقانه است. همچنین بهنظرم عناصر متنوع فانتزی که در کتاب استفاده شده و ترکیب آنها با کمی چاشنی طنز میتواند جذاب باشد. توانایی پرورش شخصیتهای فانتزی در داستان نشاندهنده تسلط نویسنده به ژانر فانتزی است که خود بیانگر مطالعه زیاد او در دوران نوجوانی و جوانی است.
یکی از مشکلات در حوزه ادبیات این است که کتاب بزرگسال و کودک داریم؛ اما کمتر به ژانر نوجوان توجه میشود؛ فکر میکنید چاپ این گونه کتابها چقدر میتواند به پرکردن این خلأ کمک کند؟
من فکر میکنم برای تشویق به کتابخوانی باید روی ژانرهایی متمرکز شویم که علاقهمند به آن زیاد است و اگر علاقه روی همین ژانر فانتزی است، نباید آن را حذف کنیم؛ چراکه یک سری تفکرات ضدفانتزی در جامعه هست که میگویند چرا اصلا این کتابها را باید بخوانیم و پدرومادرها بیشتر تمرکزشان روی کتابهایی است که مطلبی را آموزش میدهد. من فکر میکنم در کتابهای فانتزی و حتی ترسناک نیز مفاهیم غیرمستقیمی برای یادگیری وجود دارد. بهنظرم آموزش غیرمستقیم خیلی بهتر است؛ نوجوانها از کتابهای آموزشی خوششان نمیآید و اگر دائما نصیحت بشوند، چهبسا اصلا تاثیر معکوس داشته باشد. اگر به ژانرهایی که نوجوانها علاقه دارند، توجه بشود و کتاب، کتاب خوبی باشد، قطعا پیام خود را میرساند.
نگارش کتاب نوجوان مثل راهرفتن روی لبه تیغ است؛ قطعا ترجمه این کتابها نیز سختی خود را دارد. درباره این موضوع صحبت کنید.
همیشه عاشق کتابهای کودک و نوجوان بودم؛ چون معمولا ترجمهشان سخت است و خیلی واژهسازی دارند. این موضوع باعث میشود که در حین ترجمه مدام فکر و کلمات مناسب پیدا کنم تا هم بچهها دوست داشته باشند و هم مفهوم اصلی رسانده شود. در این کتاب هم واژهها و نکاتی که مد نظر نویسنده بود، خیلی پیچیدگی زبانی داشت؛ اما سختی کار زیاد به چشمم نیامد؛ چراکه خود کتاب و غرقشدن در دنیای واژهها را دوست داشتم.
به داستان بپردازیم؛ ویلمات زمانی که با سوزی به دنبال گوی خاطره رفته بودند، ازخودگذشتگی کرد و همین باعث شد که سوزی بتواند از دست کرپوسکیولا فرار کند. درباره پیام این اتفاقات برایمان بگویید.
به نظرم ویلمات شخصیتی است که استانداردهای زندگیاش خیلی بالا و در شغلش خیلی فداکار است و برای رسیدن به هدفش بهتنهایی تلاش میکند. او مسئولیتپذیری بالایی دارد و شخصیتش بسیار ساده و در عین حال تاثیرگذار است. متأسفانه در دنیای امروز انسانهای مسئولیتپذیر خیلی کم شدهاند و به همین دلیل ویلمات شخصیت تک و بینظیری داشت.
سوزی در مواجهه با کرپوسکیولا که به او گفت باید خودت طلسم بشوی و داخل گوی برفی بروی؛ چرا با این موضوع کنار آمد؟
سوزی دچار حس عذاب وجدان بود؛ چون چندبار مجبور شده بود دروغ بگوید و به قولش عمل نکند؛ اما در نهایت دیگر تحمل این را نداشت که بهخاطر اشتباه او اتفاق ناگوار دیگری برای دوستانش بیفتد. در نتیجه این ازخودگذشتگی را کرد تا از اتفاقی بدتر جلوگیری کند.
شجاعتی که سوزی در مواجهه با شرایط مختلف داشت به نظر شما از کجا نشات میگرفت؟
سوزی از همان اول بسیار کنجکاو و ریسکپذیر بود و نمیخواست سوال بیجوابی در ذهنش بماند و به نظرم در همهی مراحل با ترسهایش مواجه شد و سعی کرد با کمک دوستانش از پس مشکلاتی که بر سر راهشان بود، بربیاید.
نظر شما