سه‌شنبه ۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۳
چه شد که از «ماهی سیاه کوچولو» افتادیم در دام «حسنی‌»ها؟!

«جعفر پوررضوی»، نویسنده تبریزی و خالق کتاب‌هایی مثل «1978»، «حسادت»، بازنویسی قصه «هامی یاتیب جیتدان اویاقدی» و «آزاد بیر زرافه» با طرح این سوال که چه شد که ما از «ماهی سیاه کوچولو» به «حسنی‌»ها رسیدیم، ادبیات کودک معاصر ایران را به چالش می‌کشد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در آذربایجان‌شرقی، «۱۹۷۸» روایتی است که در یک فضای نامشخص رخ می‌دهد؛ این فضا می‌تواند هر جایی باشد؛ یک دهکده، شهر و حتی فضای اجتماعی. در این فضا چندین حیوان کنار هم زندگی می‌کنند. داستان از اینجا شروع می‌شود که یک اسب هنگام خروج از خانه متوجه می‌شود روی در خانه‌اش تابلویی با عدد 1978 زده شده است و بعد می‌بیند که همین عدد روی خانه‌های دیگر هم تکرار شده است. این اتفاق توجه تمام حیوانات را به خود جلب می‌کند. هر کس برداشتی از این عدد دارد؛ یک نفر می‌گوید حتما به تعداد عدد 1978 قرار است به ما جایزه بدهند، آن یکی می‌گوید شاید به اندازه این عدد تعداد تنبیه خواهیم شد و... تا اینکه تنها انسان موجود در آنجا وارد جمع می‌شود و می‌گوید ما بعد از کلی محاسبات به این نتیجه رسیدیم که تا 1978 سال بعد می‌‌توانیم آب را به خانه‌های شما بکشیم و این اعداد را به عنوان یادآور روی در خانه‌ها نصب کردیم و هر سال که بگذرد یک عدد از آن کم می‌کنیم، در قبال ارائه این خدمات هم چیزی از شما دریافت نمی‌کنیم و تنها هزینه تعویض تابلو را خواهیم گرفت. پس از این حرف‌ها، همه راهی خانه‌هایشان می‌شوند. ناگهان نگاه اسب موقع برگشت، به دریاچه و آب‌های اطراف خانه‌ها می‌افتد و به فکر فرو می‌رود که با وجود این همه آب ما چرا باید ۱۹۷۸ سال دیگر منتظر شویم تا آب به خانه‌هایمان کشیده شود؟!
 
این داستان که به نوعی سمت‌ و سوی فلسفی دارد، نه یک کتاب بزرگسال که مختص مخاطب کودک است. با توجه به شناختی که از «جعفر پوررضوی»، نویسنده این کتاب داشتم، برایم واضح بود که کتابش با بسیاری از آثار موجود در حوزه ادبیات کودکان در ایران تفاوت اساسی دارد. کتاب‌های «حسادت»، بازنویسی قصه «هامی یاتیب جیتدان اویاقدی» و «آزاد بیر زرافه» از دیگر آثار خواندنی این نویسنده تبریزی به شمار می‌رود. برای بحث بیشتر درباره محتوای کتاب و دغدغه‌های نویسنده، با وی به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.
 
شما قبلا در حوزه شعر فعالیت داشتید و چندین سال می‌شود که وارد عرصه ادبیات کودک شده‌اید. چه چیز شما را به این سمت هدایت کرد؟
 
بله. البته من هنوز هم شعر می‌گویم، اما هیچ‌گاه سعی نکرده‌ام اشعارم را یک‌جا در قالب کتاب منتشر کنم، ولی در مورد ادبیات کودک قضیه فرق دارد. من از اول دغدغه ادبیات کودک را داشتم و نظرم این بود که این قشر حساس‌ترین قشر جامعه است و بیشترین سرمایه‌گذاری باید در این زمینه صورت بگیرد. بخش اعظم سرمایه فرهنگی ما باید در اختیار کودکان قرار بگیرد چرا که آینده مملکت در دست آنها است و نسل بعدی قرار است نقصان‌هایی را که امروز داریم، برطرف کنند. من قبلا در کتابفروشی کار می‌کردم و به خاطر شغلم کارها و آثاری را که در ایران برای بچه‌ها منتشر می‌شد، می‌دیدم؛ بیشتر این آثار یا رنگ‌آمیزی هستند یا آموزش مسائل بهداشتی و مفاهیم ساده و معمولی که بارها و بارها در ادبیات کلاسیک گفته شده‌اند و الان از طریق رسانه‌ها در دسترس همه قرار دارند.
 
چرا ادبیات کودک برای شما جذاب است؟
 
ما دنیای کودکی را از دست داده‌ایم. نویسنده کودک حسرتی دارد و نمی‌تواند به آن زمان برگردد، اما با ورود به ادبیات کودک می‌تواند آن دنیا را برای خود دوباره زنده کرده و ظرافت‌ها و زیبایی‌های آن را دوباره درک کند و همین برای من جذاب است. من تا زمانی که حرفی برای گفتن داشته باشم، در این عرصه فعالیت خواهم کرد.


در رابطه با کتاب آخرتان «1978» بیشتر برایمان بگویید و اینکه چه هدفی از نگارش آن داشتید؟
 
هدف از نوشتن «1978» این است که بگویم گاه انسان‌ها متوجه چیزهایی که دارند و داشته‌های فراوان خود نیستند و وقتی آنها را گرفتند و ذره ذره به آنها دادند، تازه قدرش را می‌دانند. این داستان سعی دارد با زبان کودکانه این مفهوم را برساند.
 
اگر بخواهیم ادبیات کودک معاصر در ایران را با ادبیات جهان مقایسه کنیم، فکر می‌کنید ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟
 
اگر نگاهی به ادبیات کودک در اروپا، آمریکا یا حتی در شرق و هندوستان یا ژاپن بیاندازیم، متوجه می‌شویم که چقدر ادبیات ما از قافله جهانی عقب مانده است، در حالی که ما قبلا صمد بهرنگی را یا جبار باغچه‌بان را داشتیم که در آن زمان خود، جهش عظیمی خلق کرده‌ بودند، اما نمی‌دانم چرا این جهش نتوانست در ادبیات کودک ادامه یابد و چه اتفاقی افتاد که ما از «ماهی سیاه کوچولو» افتادیم در دام «حسنی‌ها»، از «اولدوز و کلاغ‌ها» یا «آدم برفی» رسیدیم به «حسنی چقدر تمیزه» و...  احساس من این است که در حوزه ادبیات کودک در ایران کم‌کاری شده است و نیاز است این بخش تقویت شده و ادبیات درست خلق شود.
 
تمام گروه‌های سنی نیاز به تغذیه روحی، فرهنگی و روانی دارند. گروه سنی که بخش اعظم زندگی‌اش را سپری کرده است و مانند من بین دهه ۴۰ و ۵۰ زندگی قرار دارد، هم به تغذیه روحی نیاز دارد و باید متناسب با سن و نیازهایش موسیقی، ادبیات، هنرهای تجسمی و... دریافت کند این قشر با توجه به تجاربی که داشته می‌توانند به راحتی دست به انتخاب محصولات فرهنگی خود بزنند، اما کودکان حساس‌ترین بخش جامعه به شمار می‌روند که هنوز در اولین مرحله زندگی خود هستند و نمی‌توانند تصمیم بگیرند. ما هر چه به خورد کودک بدهیم با آن تربیت می‌شود. اگر ما به کودکمان کتاب «حسنی چقدر قشنگه» را بدهیم و ذهنش را با مطالب مبتذل پر کنیم، ذائقه‌اش به این مطالب مبتذل عادت می‌کند. برای همین، این قشر در اولویت است نه اینکه نسبت به بقیه مهم‌تر باشد.
 
اشاره کردید به نویسندگانی چون صمد بهرنگی و جبار باغچه‌بان. به طور خلاصه روند حرکت ادبیات کودک در ایران از نظر شما چگونه بوده است؟
 
توجه به حوزه ادبیات کودک همواره مورد توجه نویسندگان ایرانی بوده است. ببینید! ما در آثار نویسندگان و شاعران بزرگی همچون ملا محمد فضولی که آثار ثقیلی دارند، می‌بینیم که به ادبیات کودکان نیز اشاره شده است. فضولی در کتاب «صحبه الاثمار» که یکی از نخستین آثار تاریخ ادبیات کودک در جهان است با زبان میوه‌ها ویژگی‌های اخلاقی و مفاهیم انسانی را بیان می‌کند. این نگاه آن زمان وجود داشت و بعد از مشروطه به جدیت ادامه یافت اما پس از برهه‌ای متوقف شد.
 
به نظرتان شیوه آموزش رسمی کشور در نحوه حرکت ادبیات کودک تاثیر دارد؟
 
وقتی من در روزنامه همشهری مشغول به کار بودم، مطلبی دیدم در رابطه با مقایسه سیستم آموزشی کشورهای نروژ، ژاپن و ایران. در این سیستم‌های آموزشی بزرگترین مفاهیم از پایین‌ترین پایه‌ها به کودکان آموزش داده می‌شود؛ به عبارتی تعلیمات آنها متکی بر دو دو تا چهار تا نیست، اما سیستم آموزشی ما همچنان فقط بر آموزش صرف تاکید دارد و پرورش از یاد رفته است.
 
در کشورهای پیشرفته، آموزش زندگی و انسان پروری در مدارس بسیار مهم است، آنها اول انسان پرورش می‌دهند و بعد در پی کشف تخصص‌ها، هنرها و استعدادهای گوناگون کودکان می‌روند. هیچ کودکی بدون هنر و بی‌استعداد نیست اما ما باید بتوانیم استعدادهای درون این قشر را شناسایی و پرورش دهیم. ما هر قدر در این حوزه سرمایه‌گذاری کنیم، در آینده چند برابرش را پس می‌گیریم. با این حال متاسفانه شاهد هستیم که سبک آموزش رسمی کشور در ادبیات کودک نیز رواج دارد.
 
بزرگترین تهدید یا چالش ادبیات کودک از دید شما چیست؟
 
ما فقط تعاریف را در کتاب‌ها به کودکان می‌دهیم، در حالی که مفاهیم بشری، اخلاقی و هنجاری کمتر به کودکان آموزش داده می‌شود. به محض اینکه انیمیشنی ساخته می‌شود، عده‌ای آن را خلاصه‌نویسی کرده و به عنوان ادبیات کتاب کودک وارد بازار می‌کنند. در کشور ژاپن به کودک می‌گویند «تو خیر هستی در برابر شر» و با القای این مفاهیم کودک بزرگ می‌شود اما ما هنوز در ادبیات ایران درگیر تمیزی موها و ناخن‌های حَسن هستیم، این چیزها را کودک در جامعه و خانواده خود به خود یاد می‌گیرد و نیازی نیست در ادبیات مطرح شود. محتوای ادبیات کودک باید از حالت تعلیمی خارج شده و به حالت رفتارشناسی برسد. باید مفاهیمی از قبیل مطالبه‌گری، پرسشگری، چرایی، هویت طلبی و نه گفتن را به کودک بیاموزیم تا فرداروز تازه در سن ۴۰ سالگی دنبال فلسفه و معنای وجودی‌اش نیافتد. البته چطور نشان دادن هم مهم است.
 
در حوزه ادبیات کودک چه نوع سبک یا قالب ادبی، تاثیرگذاریِ بیشتری دارد؟ و کمبود کدام بخش بیشتر احساس می‌شود؟
 
ما در زمینه رمان‌نویسی یا داستان کوتاه‌نویسی، نویسندگان فراوانی داشته و شاعر هم در جامعه داریم و در این حوزه‌های ادبی کمبودی احساس نمی‌شود اما ببینید چند نفر در شهر ما نویسنده اختصاصی حوزه ادبیات کودک هستند؟!
 
قالب‌های ادبی مانند ظرف هستند و آنچه مهم است مظروف است؛ قند را می‌توان داخل نایلکس، استکان یا کف دست گذاشت اما طبیعتا قندان ظرف مناسب‌تری است. مظروف است که ظرف را تعیین می‌کند، برای هر حرف مهمی باید قالب مناسبی وجود داشته باشد. در کل ما می‌گوییم داستان تعقل برانگیز است و عقلانیت را به کار می‌اندازد به عبارتی شعر شور می‌آورد و داستان شعور!
 
در طول تاریخ داستان همیشه تاثیرگذار و اصلاح‌گر بوده و هست. در جریان انقلاب فرانسه داستان‌هایی نوشته شده که بسیار تاثیر گذار بوده‌انند اما اشعار زیادی در این زمینه وجود ندارد. در حالت کلی اگر هدف ما یک هنر عقلانی باشد، داستان قالب مناسبی است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها