وی ادامه داد: حقیقت این است که آنگونه که ما امروز به شهر توجه میکنیم، در داستانهای نویسندگان دهههای پیش اینگونه نبوده است؛ یعنی عمده توجهی که به شهر میکنیم، گمان میکنم در این دو دهه اخیر اتفاق افتاده است. مثلا از حدود اوایل دهه هشتاد به بعد گستردهتر و جدیتر شده است و تعداد نویسندههایی که واکنش به شهر نشان میدهند، بیشتر شده است.
وی ادامه داد: رمان دیگری نیز راجع به یزد نوشتهام. درواقع به وجه تاریخی یزد پرداختهام و آنجا شهر امروز را نمیبینم و بناهایی را میبینم که حاصل دوران تاریخی است. پس ما درواقع میتوانیم شهر را نیز درکنار وقایع تاریخی ببینیم. بناها و ساختمانها و هرچیز دیگر، بهانهای برای شناخت تاریخی میشود.
سناپور با اشاره به اهمیت تاریخ در آثار بیضایی ادامه داد: شناخت تاریخ حتی برای فیلمسازان ما بحث مهمی بوده است و در سینماگران ما بیضایی در فیلمهایش مدام اشاره به گذشته میکند. در تمام داستانهای بیضایی تاریخ بهشدت مهم است. یک دوره طولانی داشتیم که شاید بهحق، نویسندهها، روشنفکران و فیلم سازان حس میکردند ما خودآگاهی تاریخی نداریم و پشت سر مردمنگار خالی است. در نتیجه اگر میخواهند خودشان، کشور و هویت امروزی شان را بشناسند، باید تاریخ بخوانند.
وی ادامه داد: رمان پلیسی «فیل در تاریکی» قاسم هاشمینژاد توجهی به گوشههایی از شهر تهران دارد. برای نمونه رمان «طوطی» از زکریا هاشمی نیز به پایین شهر توجه کرده است. اغلب رمانهایی که گفتم در دهههای گذشته، داستانها یا در خانه اتفاق میافتند یا اگر بیرون ازخانه میگذرد توجه آنچنانی به شهر نیست.تاریخ و پیدا کردن آن خودآگاهی تاریخی مسئله اصلی است.
سناپور در ادامه گقت: شناخت تاریخ در داستاننویسی همیشه بحث مهمی بوده است و در سینماگران ما بیضایی در فیلمهایش مدام اشاره به گذشته ایران میکند. در تمام داستانهای بیضایی تاریخ به شدت مهم است. یک دوره طولانی داشتیم که شاید بهحق، نویسندهها، روشنفکران و فیلم سازان حس میکردند ما خودآگاهی تاریخی نداریم؛ و پشت سر مردم انگار خالی است و در نتیجه اگر میخواهند خودشان، کشور و هویت امروزی شان را بشناسند، باید تاریخ بخوانند.
وی افزود: در حال حاضر به جای تاریخ ما بیشتر به جغرافیا توجه میکنیم. به نظرم چون داریم به زمان حال توجه میکنیم و خود زمان حال یک مسئله شده است و به مکانی که در آن زندگی میکنیم واکنش نشان میدهیم. خوب یا بد این یک بخشی از داستان نویسی ما است، ولی به نظرم خوب است که یک جور خودآگاهی پیدا کنیم. اگر قرار است واکنشی به شهر نشان دهیم؛ واکنشمان خوداگاهانهتر باشد و بدانیم داریم چه میکنیم.
نویسنده داستان «سمت تاریک کلمات» درباره نوشتههای اوایل دهه هشتاد چنین گفت: از اوایل دهه هشتاد، رمان شهری یکی از جریانهای مهم داستان نویسی میشود. امیرحسین چهل تن با اینکه خیلی به تهران توجه دارد ولی باز هم این توجه همراه با تاریخ است. توجه به تاریخ کماکان در در جزیان داستان نویسی هست ولی کنارش جریان داستانهای شهری به وجود آمده است که خودشان میتوانند دو بخش بشوند.
او در ادامه درباره داستانهای آپارتمانی گفت: اگر نوشتههای نویسندگانی مانند فریبا وفی، زویا پیرزاد و ناهید طباطبایی را خواندهاید متوجه میشوید که بهتاریخ توجه چندانی ندارند. در این داستانها موضوعات خانوادگی و تا حدی اجتماعی پررنگتر است. اکثر رمانهایی که این دوستان و حتی نویسندگانی از دهه هفتاد به بعد نوشتند در حوزههای خصوصیتر و محدود به خانواده و روابط عاطفی و پیش زمینه اجتماعی آنها توجه شده است. واقعیت این است که این نوع داستانها به داستان اپارتمانی مشهورترند. داستانهایی که به روابط خانوادگی محدود میشوند مثل «چراغها را خاموش میکنم» تا حدی و «عادت میکنیم» و... در این داستانها روابط امروزی هست و روابط روستایی دیده نمیشود.
نویسنده کتاب «ویران میآیی» با اشاره به کتاب «جای خالی سلوچ» درباره داستانهای روستایی چنین گفت: طبیعی است که داستان روستایی وابسته به مسائلی است که آدمهای روستایی دارند؛ بقا، طبیعت و نیازهای اولیه خیلی مهم است. مثل جای خالی سلوچ که قحطی و بیآبی آمده است. روابط آدمها کاملا محدود است و بهنظرم طبیعی بود و در کنار این داستان یک داستان خطی هم نوشته میشود. داستانی که شما از یک طرف وارد میشوید و از طرف دیگر خارج میشوید. شهر اینطوری نیست؛ پر از میدان و دور زدن و خیابانهای جورواجور است؛ درنتیجه شما انواع شخصیتها را میبینید؛ حتی اگر داستان خطی باشد، باز هم کلی ارجاع به گذشته دارد.
وی در ادامه به داستانهای ساعدی پرداخت و افزود: ما در تاریخ ادبیات داستانهای حتی روستایی هم داریم که لزوما روستایی نیستند. مثلا داستانهای ساعدی با اینکه در روستا میگذرند ولی روستایی نیستند؛ مثل داستان «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرز» و یکسری داستانها در روستا میگذرند، ولی داستان روستایی نیستند، بلکه از فضای روستا برای نمایش مسائل هستی شناختی آدمها استفاده میکنند. مسئله آدمها آب و نان و اینها نیست؛ مسائل خیلی حیاتی و هستی شناختی است در نتیجه آنها را باید جدا بررسی کرد.
سناپور در ادامه گفت: در این نوع داستان شهری مسائل آدمهای شهری پیچیدهتر است. خانوادهها کوچک میشوند. تجرد و تنها شدن آدمها یکی از عوارض زندگی مدرن است. آدمها باهم غرییهتر میشوند، کسی هم محلهایهایش را نمیشناسد، در یک ساختمان چهار طبقه زندگی میکنید ولی همسایهها را نمیشناسید، برخلاف سابق که حتی در یک کوچه همسایهها کامل همدیگر را میشناختند و مثل اعضای خانواده بودند.
این نویسنده افزود: جالب است که عوارض زندگی کلانشهری، آدمها را دچار مسائل متعدد میکند. یک بخشی شاید داستانهایی هستند که در خانواده میگذرند و روابط عاطفی در آنها خیلی مهم است؛ و خانواده دچار بحران شده است. مثل «چراغها را من خاموش میکنم» و یا «چهل سالگی».
وی اضافه کرد: چیزی که جالب است در این داستانها شهر را نمیبینیم و روابط کاملا شهری است؛ برای اینکه روابط شهری و امروزی در آنها وجود دارد؛ اما خود شهر را نمیبینیم. یعنی ما درواقع تازه داریم به بحث داستان و شهر میرسیم. خود شهر به این معنی که ما به خود شهر واکنش نشان دهیم مثل دهه اول داستاننویسی که اتفاق افتاده بود. در دو دهه اخیر ما داریم به خود شهر به خصوص به تهران، شهرهای دیگر را من کمتر دیدم؛ مثلا علی خدایی در اصفهان بهشدت به خود اصفهان واکنش نشان میدهد. مجموعه آخرش را من نخواندهام ولی اینطور که شنیدم، بیشتر از قبل به خود اصفهان و مردم واکنش نشان میدهد. نویسندهها در دو دهه اخیر از خود شهر بیشتر مینویسند. دیگر فقط داستان شهری نمینویسند؛ بلکه داستان شهر محور مینویسند. خیلی از نویسندهها به سمت اینکه شهر خودش یک شخصیت دارد میروند. حال این شخصیت میتواند مهربان باشد، زیبا باشد، پلید باشد و میتواند مثل تهران مخوف،مخوف باشد.
وی در پایان به نویسندگانی که میخواهند داستان شهری بنویسند، توصیه کرد: به نظرم هر نویسندهای با هر انگیزهای میتواند راجع به شهر بنویسد ولی به هرحال ما باید طوری به شهر توجه دوباره کنیم که گویی تمام وجود ما در شهر است. من فکر میکنم کاری که علی خدایی میکند، همین است. یک جورهایی دارد میگوید تمام خاطرات، زندگی، حال من، لذتهای که میبردم، اشکالی که داشتم، تعصبهایی که داشتم و حسرتهایی که داشتم، پیوند خورده با فلان مکان در فلان نقطه از شهر. درنتیجه وقتی از شهر حرف میزنم، از شهر حرف میزنم؛ از خودم حرف نمیزنم ولی خیلی غیرمستقیم از خودمان داریم میگوییم؛ یعنی ما داریم درواقع بعد از این سالهایی که تاریخ برایمان مانده است، به خود شهریت شهر توجه میکنیم.
نظر شما