در سرزمینی که تعداد تابلوهای مربوط به انواع خوراکیها و خوردنیها و سوپرهای ریز و درشت و مارکتها و بانکهای بلعنده وجود دارد، ناگهان گشایش درگاهی به نام کتاب و ناشر و کتابفروشی و نشر، بیشتر به رویا میماند.
به مناسبت همین دعوت به آزادی بیان
به مراکز معاملات و مغازهها دقت کردهاید؟ در سرزمینی که تعداد تابلوهای مربوط به انواع خوراکیها و خوردنیها و سوپرهای ریز و درشت و مارکتهای مربوط به جهاز هاضمه و بعد از آن بانکهای بلعندهی وجود دارد، ناگهان گشایش درگاهی به نام کتاب و ناشر و کتابفروشی و نشر، بیشتر به رویا میماند. ناگهان به یادت میآورد که هنوز میشود شادی کرد و شادمان زیست، هنوز میتوان با دست شکسته امید، کالای کلمات را لمس کرد.
کتابسوزان فقط این نیست که بوی سوختن کاغذ و کبریت و آتش بشنوی. فراوانی هولناک هرآنچه که با استعارهی گرسنگی تاریخی در ارتباط است، بلندگوی بیداد خطری است که جز سخن از ابتذال، چیزی در بساط بیسواد خود ندارد.
در چنین شرایط شرفشکنی، او که میتواند حتی به پدیدهای به نام کتاب اشاره کند، دوست انسان و همراه انسان و بشارتدهندهی آزادی است. هم از این روست که کسب و کارِ کلمه و نشر، از حرمت و حضوری گرامی برخوردار است، خاصه در جامعهی شتابزده و کمحوصلهی ما که از شدت بیاعتمادی به آینده، چشم بر اکنون خود نیز فرو بسته است، کار کردن برای چشم فروبستگان، چیزی شبیه آن است که بخواهی خودبهخوابزدهای را بیدار کنی!
در چنین موقعیت مهیبی، گسترش و گشایش درگاه همین مکان که اکنون شما را به دانش ِ آزادی بیان دعوت کرده، خود موهبتی شریف است که همهی ما باید از خاستگاه آن حراست کنیم. باشد که تا هست، همین حضور و همین حرمت باشد.
سیدعلی صالحی
بیست و ششم آذرماه نود و هشت
نظر شما