نویسنده رمان «من فقط دونفر را کشتهام» در گفتوگو با ایبنا؛
خیلی نمیتوانیم در موضوعات پلیسی و جنایی ورود کنیم
هادی خورشاهیان معتقد است که به دلیل آنکه نویسندگان نمیتوانند روی موضوعات پلیسی و جنایی ورود کنند، مجبور هستند به کلیات بپردازند و همین دلیل باعث شده تا ما آثار پلیسی موفقی نداشته باشیم.
رمان «من فقط دو نفر را کشتهام» فضای بسیار رئالی ترسیم میکند و نگاه دقیق و نکتهسنجی به پیرامون زندگی شهری ما دارد. آیا محیطی که در این رمان به آن پرداخته شده، همگی برداشتی واقعی از فضای جامعه امروز است؟
رمان «من فقط دو نفر را کشتهام» یک رمان بزرگسال ژانر خانوادگی - پلیسی است که من آن را در سال 96 نوشتم و در سال 97 تحویل ناشر دادم و خوشبختانه کتاب امسال منتشر شد. آن روزی که به سراغ این موضوع رفتم و کتاب را نوشتم دقیقا همه اتفاقاتی که در پیرامونم رخ داد را در کتاب آوردم. مثلا به خاطر دارم که در آن سال یک زلزله کوچک آمد که آن زلزله در کتاب تعریف شده یا آن سال زمستان گرمی داشتیم که آن هم در کتاب آمده است. در واقع همه اتفاقاتی که در رمان آمده در بیرون اتفاق افتاده؛ یعنی من به بیرون نگاه میکردم و رمان را مینوشتم.
کاراکترها واقعی هستند؟
حدود 20 درصد وقایع این کتاب واقعی است. برای مثال در کتاب شخصیتی به نام دانیال وجود دارد که خیلی رک است و بزرگتر از سناش فکر و صحبت میکند که من این شخصیت را از روی پسرم میکائیل آوردم و دیالوگهای آن همان دیالوگهایی است که پسرم میگوید. یعنی پسر خودم این دیالوگها را داشته و در این موقعیتها بوده که من دقیقا این موقعیتها و دیالوگها را آوردهام.
کمی درباره داستان این رمان توضیح دهید.
این رمان به بیان داستان یک خانواده میپردازد. مرد این خانواده که رامین نام دارد همسری به نام آزاده، دختری هشت ساله به نام نیلوفر و پسری چهار ساله به نام دانیال دارد. این آقا در بنگاه املاک و زیر نظر آقای یعقوبی کار میکند. رامین و یعقوبی کموبیش سر مردم کلاه میگذارند و این باعث میشود که مشکلاتی برای آنها پیش بیاید. از طرفی رامین با ماشین برای نیروی انتظامی کار میکند و چندین سال است که نقش آژانس را برای آنها بازی میکند. بنابراین به واسطه 10 سال فعالیت برای نیروی انتظامی رابطه بسیار خوبی با آنها دارد و در طول رمان هم این افراد تلاش میکنند تا رامین را تبرئه کنند و نشان دهند که رامین فرد سادهای است که اشتباهی وارد این جریانها شده است. پایه و اساس این رمان خانوادگی است که نشان میدهد آقا و خانم داستان با هم مشکلاتی دارند.
شخصیت دانیال (یا همان میکاییل فرزند خودتان)، رکگویی زیادی دارد. با آوردن چنین کاراکتری دنبال چه چیزی بودید؟
دانیال یک شخصیت چهار ساله است که من از مکاییل الگو گرفتم اما در هر خانوادهای هست. من با بیان کاراکترهای فرزندان میخواستم به تفاوت نسلها اشاره کنم. برای مثال در یک جای کتاب رامین در پارک نیلوفر هشت ساله خود را که روی تاب نشسته هل میدهد که نیلوفر تاکید دارد که بابا این کار را نکن، الان بچهها من را میبینند، من خجالت میکشم. این نشان میدهد که دنیای بچههای امروز با دنیای بچههای دیروز خیلی متفاوت است. من در رمانم خیلی حرف برای گفتن داشتم.
ما در مطالعه این کتاب با یک ضدقهرمان طرف هستیم که اتفاقا بسیار مظلوم است. آیا میتوانیم بگوییم که این اثر یک تریلر روانشناختی است؟
شاید این طور باشد. ما در این رمان با قربانی طرف هستیم؛ یعنی رامین در جهان بیرون دچار مشکلاتی میشود که ناخواسته است. ما در این رمان با مساله کلاهبرداری، قتل، زندان و حتی مساله امنیتی روبهرو میشویم.
در بیان اتفاقات تلخ گاهی دست به ایجاد فضاهای طنز زدهاید. آیا این گونه رفتار زهر کار را نمیگیرد؟
بله درست است. من سعی کردم اتفاقات بدی را که در زندگی رامین رخ میدهد با چاشنی طنز موقعیت و طنز کلامی تلطیف کنم تا خیلی روی خواننده تاثیر بد نگذارد. درست مثل دیدن سریال پایتخت که کاراکترها شرایط مناسبی ندارد؛ اما مخاطب به اتفاقاتی که برای این خانواده رخ میدهد، میخندد. این رمان تاثیر بدی روی خواننده ندارد، در عین حال تلنگرهایی به او میزند.
نشر هیلا پوشهای به نام ادبیات ژانر دارد؛ چرا این کتاب را در آن پوشه منتشر نکردید تا مخاطبان ادبیات ژانر بهتر بتوانند به سراغ این کتاب بروند؟
نشر هیلا تمایل داشت تا کتاب را در پوشه کتابهای ژانر قرار دهد؛ اما من علاقهمند بودم که عموم مردم به عنوان یک رمان خانوادگی این کتاب را بخوانند. این کتاب یک رمان خانوادگی – پلیسی است که البته در دل آن مسائل مذهبی، سیاسی و امنیتی هم مطرح میشود. تلاش کردم تا در دهمین رمان بزرگسالم، رمانی بنویسم که قشرهای مختلف جامعه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. یعنی هم آنهایی که رمان پستمدرن میخوانند با این کتاب ارتباط بگیرند، هم کسانی که رمان خارجی میخوانند، هم مخاطبانی با سلایق دیگر. به عبارت بهتر از هر ژانری که مخاطب دارد، چیزی در این رمان به وجود آمده که میتواند خواننده آن ژانر را به سمت خودش جذب کند.
به هر حال شما به ادبیات پلیسی ورود کردهاید؛ به اعتقاد شما چرا ما در این ژانر موفق نبودهایم؟
هرساله در کشور ما آثاری در ژانر پلیسی تولید میشود؛ اما واقعیت این است که ما ادبیات پلیسی نداریم. قبل از انقلاب امیر عشیری کار پلیسی مینوشت اما او هم کار ماندگار نداشت. رمان پلیسی ذهنی حسابگر میخواهد و موضوعاتی که بشود به آن ورود کرد. ما در کشورمان خیلی نمیتوانیم روی موضوعات پلیسی و جنایی ورود کنیم و نویسنده مجبور است که به کلیات بپردازد، برای همین موفق نمیشویم؛ البته ما در همین ایران نویسندهای به نام احمد محققی داریم که بازپرس ویژه قتل بود و به اطلاعات دسترسی داشت و به راحتی مینوشت و برای مخاطب هم جذاب بود؛ با این حال نویسندهای مثل من از این اطلاعات باخبر نیست. نویسنده باید خیلی باهوش باشد تا بتواند یک کار پلیسی موفق بنویسد. شما کارهایی که با کارکتر شرلوک هولمز نوشته شده را بخوانید. بدون شک متوجه میشوید که این فرد چقدر نگاهی تیزبینانهای به اطراف دارد. من وقتی نگاه این نویسندگان شرلوک هولمز را با خودم مقایسه میکنم، متوجه میشوم که چنین نگاهی به اطراف ندارم.
نظر شما درباره پرویز قاضی سعید و آثار پاورقی او چیست؟
در گذشته کتابهای رجبعلی اعتمادی، پرویز قاضی سعید، رسول ارونقی کرمانی، امیر عشیری، منوچهر مطیعی حتما در خانهای پیدا میشد. قاضی سعید هم یک مجموعهای 12 جلدی داشت که کارآگاه محور بود. در طول سابقه رمان، پاورقی خیلی رونق داشت و داستان ابتدا به شکل پاورقی منتشر و سپس کتاب میشد. موفقیت او بیشتر به این دلیل بود. ما الان مجلاتی نداریم که پاورقی منتشر کنند و مخاطب داشته باشند.
آیا فضای مجازی محل مناسبی برای پاورقی نیست؟
نه. فضای مجازی اصلا آن کارایی را ندارد. شما باید یک نوجوان شهرستانی در نیشابور باشید و صبح سهشنبه به کتابفروشی بروید و منتظر باشید تا مجله «جوانان امروز» که دوشنبه چاپ شده بیاید و شما شانس خرید آن را داشته باشید تا متوجه شوید که من چه میگویم.
چیستا یثربی در فضای مجازی نشان داد که میشود در فضای مجازی هم پاورقی نوشت و موفق شد. این را قبول ندارید؟
او یک نفر بود و این فراگیر نشد. باید توجه داشته باشیم که درست است که همه ما فضای مجازی داریم اما فضای مجازی برای همه نیست. در آن زمان پاورقیهایی در «زن روز» یا «جوانان امروز» نوشته میشد که واقعا مردم منتظر بودند تا منتشر شود و بخوانند. برای مثال امیر عشیری در چاپخانه مینشست و همان جا قسمت بعدی را مینوشت و همان جا حروفچینی و منتشر میشد. سیستم آن زمان با امروز فرق داشت، مخاطب هم فرق داشت. من نمیگم پلیسی ژانر بدی است و قطعا الان هم مخاطبان خاص خودش را دارد اما ما انقدر در بستر پلیسی نیستیم. پروندههای پلیسی همیشه نامشخص میماند و هیچکس نمیداند که چرا قاتل مقتول را کشته است؛ بنابراین به نتیجهای نمیرسیم. حتی آن فرد میتواند محمدعلی نجفی، وزیر مملکت باشد و ما در آخر نفهمیم که چرا او همسرش را کشت. این یک حریم است و من نمیدانم که چقدر خوب یا بد است. احساس من به عنوان نویسنده این است که ما دیگر خیلی به سراغ خواندن صفحه حوادث نمیرویم. شاید اگر نویسندگان این صفحات را بخوانند، سوژههای خوبی بنویسند.
نظرات