مروری بر کتاب «ناگرا: خاطرات خبرنگار جنگ مجید جیران پورخامنه»
روایتهایی سرگردان میان تاریخ شفاهی و داستان
میتوان گفت که خاطرات مندرج در کتاب «ناگرا» روایتهایی سرگردان میان تاریخ شفاهی یا یک متن داستانی هستند. چند اشتباه تاریخی نیز در این کتاب وجود دارد، از جمله نسبت دادن برنامههای عمرانی امام موسی صدر در لبنان به شهید چمران.
سلحشورانی که از دل آن سالها و زمان سرمدی به دل تاریخ خطی بازگشتند، هرکدام ناقل «متون»ی بودند از متن اصلی ماجرا. خوشبختانه در این سالها با فعال شدن مراکز پژوهشی در نهادهای انقلابی، خاطرات این شخصیتها ضبط شده و در دسترس است و اکنون مخاطبان بویژه نسل جدید کتابهای مهمی در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس را در دست دارد. در این میان خاطرات خبرنگاران جنگ اهمیت ویژهای دارد. یکی از این خبرنگاران مجید جیران پورخامنه است.
سال گذشته (۱۳۹۷) انتشارات روایت فتح خاطرات مجید جیران پورخامنه را با عنوان کامل «ناگرا؛ خاطرات خبرنگار جنگ مجید جیران پورخامنه» به قلم زهره میرباقری با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه، ۲۹۶ صفحه و بهای ۲۳ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار داد. پورخامنه نخستین خبرنگار رادیو در سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران بود و از نخستین روزهای جنگ تا پایان آن معمولا در جبهههای نبرد حق علیه باطل، بویژه در عملیاتهای بزرگ سپاه، حضور داشت و بجز ضبط صدا و تهیه گزارشهای رادیویی، عکسبرداری و تصویربرداری هم میکرد. شرح رشادتها و سلحشوریهای این خبرنگار جان برکف هنوز هم نقل محافل اهالی رسانه و همچنین فرماندهان و رزمندگانی است که تجربه سالها حضور در جبههها را از سر گذراندهاند.
ناگرا اسم دستگاهی است که پیش از رواج ریکوردهای کوچک، برای ضبط صدا به کار گرفته میشد. ناگرا دستگاه سنگین و گرانقیمتی بود و خبرنگار قصه ما ناچار بود که این وسیله سنگین را در میدان نبرد مدام با خود حمل کند و چون رادیو از نظر دستگاههای فنی در ابتدای انقلاب در مضیقه بود به ناچار باید از آن محافظت نیز میکرد تا این دستگاه که از بیت المال بود و احتمالا تهیهاش مشکل، آسیبی نبیند.
کتاب ۲۳ فصل دارد و از زمان مهاجرت مجید جیران پورخامنه به تهران در دوران کودکی تا خاطرات پایان جنگ را دربر میگیرد. فصل اول به خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و سالهای مبارزه بر علیه رژیم پهلوی و شرح سفر تحصیلی پورخامنه به آمریکاست. با پیروزی انقلاب پورخامنه از آمریکا به ترکیه رفته و از آنجا به صورت زمینی ابتدا به سوریه و سپس به لبنان میرود و در ادامه به کشور باز میگردد. روایت سفر او به این کشورها در راه بازگشت از آمریکا در فصل دوم کتاب نقل شده است. در فصل سوم ماجراهای پیوستن این خبرنگار به سپاه پاسداران و انتشار نشریهای در سپاه و در ادامه حضور او در رادیو و ساخت برنامههایی درباره سپاه و در نهایت پیش آمدن درگیریها در کردستان است که پورخامنه برای تهیه گزارش به آنجا میرود. شرح همراهی او با اصغر وصالی از بخشهای جذاب این فصل است. همچنین فصل پنجم کتاب نیز به سفر دوباره راوی به لبنان اختصاص دارد. باقی فصول کتاب مربوط به حضور راوی در دوران جنگ تحمیلی هشت ساله و عملیاتهای مختلف از جمله طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، محرم، والفجر دو، خیبر، والفجر پنج و والفجر هشت، کربلای چهار، کربلای پنج و... اختصاص دارد.
روایتهای درج شده در این کتاب، دادههای خامی هستند که هنوز تا بدل شدن به متنی باهویت جای کار دارند. یعنی معلق و سرگردان میان یک روایت داستانی جذاب و یک متن پژوهشی مربوط به حوزه تاریخ شفاهی هستند. نویسنده میتوانست با کمی پژوهش تاریخی و همچنین غور در اسناد دفاع مقدس، سندهای خاطرات آقای پورخامنه را پیدا کرده و با اضافه کردن دادههای تاریخی و همچنین ارجاع خاطرات به اسناد، یک پژوهش کامل و اثرگذار در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس را تولید کند و یا اینکه میتوانست این خاطرات را بدل به یک روایت داستانی جذاب برای مخاطب کند.
این خاطرات حتی قابلیت تبدیل به یک متن تصویری (فیلم و سریال) را هم دارند، به شرطی که در اختیار یک درام پرداز قهار قرار بگیرند. به هر حال مجید جیران پورخامنه در دل آتش و خون حضور داشت که صدا و طعم این حضور حتی از دل روایتهای این کتاب هم حس میشود. کتاب صرفا روایت کننده خاطرات تلخ نیست. از بخشهای شیرین این خاطرات، ماجراهای مربوط به ازدواج آقای مجید جیران پورخامنه است. نویسنده میتوانست با دستمایه قرار دادن این روایتهای تلخ و شیرین، متن جذابی را بیافریند، اما متاسفانه آنها را بدون هیچ کارکردی در دل متن رها کرده است.
نادیده گرفتن نقش امام موسی صدر در لبنان
پرهیز نویسنده (زهره میرباقری) از کار پژوهشی باعث شده تا برخی اشتباهات بزرگ تاریخی در متن صورت گیرد. به عنوان مثال در روایت سفر دوم راوی به لبنان تقریبا تمامی اطلاعاتی که مجید جیران پورخامنه ارائه میکند اشتباه است. به عنوان مثال در صفحه ۹۸ اشاره شده: «دکتر چمران بعد از خارج شدن لبنان از مستعمره نهایت تلاش خود را کرد تا با حرکات پنهانی فرهنگی و نظامی، شیعیان در لبنان را تقویت کند که در این راه امام موسی صدر و مدتی هم دکتر شریعتی همراه او بودند.»
مخاطبی که از لبنان اطلاعی ندارد، با این جملات گمان میکند که امام موسی صدر همراه شهید چمران در لبنان بوده و این شهید بزرگوار مسئولیتها را بر عهده داشته است، این در صورتی است که امام موسی صدر سالها پیش از دکتر چمران به لبنان آمده و اصولا حضور دکتر چمران در لبنان بنا به دعوت امام موسی صدر صورت گرفت و این امام موسی صدر بود که با تلاشها و مجاهدتهای خود به شیعیان لبنان عزت و هویتی دوباره بخشید و با احیای آنها قدم در اعتلای لبنان با کمک تمامی لبنانیها فارغ از دین و آیینشان گذاشت. درباره کمک دکتر شریعتی به دکتر چمران که دیگر هیچ نمیتوان گفت.
در سطرهای بعدی همین صفحه نیز تاسیس حرکةالمحرومین و همچنین بیمارستان شیعیان لبنان به دکتر چمران نسبت داده شده این در صورتی است که این کارها از جمله فعالیتهای امام موسی صدر است. البته در اینکه شهید والامقام دکتر مصطفی چمران نیز برای شیعیان لبنان زحمات بسیاری کشید و در تشکیل جبهه مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی رشادتها کرد، شکی نیست، اما تاریخ به ما میگوید که این فعالیتها ذیل رهبری امام موسی صدر و در جهت برنامههای او بود. عجیب آنکه به شهادت این کتاب، راوی در لبنان همه جا رد اثر دکتر چمران را دیده اما نشانی از امام موسی صدر ندیده است. این در صورتی است که امام صدر نه تنها در میان شیعیان بلکه در جمعیت مسیحی، اهل سنت و... لبنان نیز شخصیت محبوب و اثرگذاری بود و این محبوبیت هنوز هم کمرنگ نشده است.
با این روایت نادرست ممکن است در ذهن مخاطبی که با وضعیت لبنان آشنایی کامل دارد این شبهه پیش بیاید که وقتی راوی این اشتباهات را درباره لبنان انجام داده از کجا معلوم که در نقل دیگر روایتها دچار اشتباه و خلط نشده باشد؟ هرچند که واقعا نمیتوان مقصر راه پیدا کردن این دست از اشتباهات در کتاب را راوی دانست. نویسنده در اینجا مقصر است که حتی زحمت یک سرچ ساده را نیز به خود نداده است.
کتاب برخی ایرادات ویراستاری و تایپی هم دارد. از آن جمله در همین صفحه ۹۸ پورخامنه اشاره میکند که در این سفر او و همسفرانش به دیدن سیده رباب صدر، خواهر امام موسی صدر و فرزند آیت الله العظمی سیدصدرالدین صدر، در بیروت هم میروند که پس از ربوده شدن برادر به دست معمر قذافی ملعون، اداره امور جمعیت موسسات امام موسی صدر در لبنان را بر عهده گرفته بود. در این صفحه اشاره شده که «حتی یک شب جلسهای در بیروت و در منزل خواهر امام موسی صدر، رباب موسی صدر، گذاشتیم.» که کلمه موسی در این جمله اضافه است.
البته نباید از انصاف گذشت همینکه خاطرات این خبرنگارِ اکنون پیشکسوت ضبط شده و در قالب کتاب در اختیار مخاطبان قرار گرفته است، خود اتفاق خجستهای است. امید است که در چاپهای بعدی این کتاب، شاهد تغییرات ساختاری آن باشیم تا متن از این بلاتکلیفی رها شود.
نظرات