یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴
به خاطر خاصیتش می‌خورم

توسعه بی‌رویه آموزش عالی، آثار خودش را نمایان ساخته و می‌باید جلوی این کار را بگیریم و نسل حاضر را براساس نیازهای واقعی امروز و فردای ایران، تربیت کنیم.

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ نصرالله حدادی ـ گویند: شخص جالیزداری، به قصد سرکشی، به مزرعه خود رفت و بدید شخصی، با خیال راحت مشغول خوردن خربزه و هندوانه اوست! به کنار آن شخص رفت و او نیز بی‌خیال دنیا و آخرت، همچنان، تکه‌های خربزه و هندوانه را به نیش و دندان می‌کشید و اعتنایی به صاحب جالیز نداشت. جالیزدار که دید آن جناب فارغ از دنیا و مافی‌هاست، به او گفت: میدانی، این جالیز از آنِ کیست؟ آن شخص گفت: نه، نمی‌دانم، گیرم هم که بدانم، چه فایده‌ای دارد؟ جالیزدار گفت: من صاحبِ این جالیز هستم. آن جناب فرمود: خب، باش!

جالیزدار گفت: مگر نمیدانی خوردن مالِ مردم، حرام است و در آتش دوزخ، حرام‌خوار جای دارد؟ آن شخص گفت: میدانم، خب؟! جالیزدار گفت: اگر میدانی، پس چگونه است که مالِ غیر را می‌خوری و از آتش دوزخ نمی‌ترسی؟ آن شخص گفت: من به حلال و حرامش کار ندارم، خربزه و هندوانه، پُرخاصیت‌اند و من به خاطر خاصیتش می‌خورم!
***

پنجشنبه 28 شهریور 1398، برنامه بیست و 30، شبکه دوم سیما؛ در بخشی از این برنامه، موضوع، دریافت پول در مدارس دولتی و همچنین نفوذ کتاب‌های کمک‌درسی ـ همان چهارتستی معروف ـ است و مسؤول مدرسه‌ای از والدین تقاضا کرده است، برای ثبت‌نام دانش‌اموزان در مدرسه کاملاً دولتی، فلان مبلغ را باید بپردازند و توجیه این امر، عدم اختصاص سرانه بودجه دانش‌آموزان طی سه سال گذشته است و مقام مسؤولی ـ که از قضا شخص شخیصی است‌ ـ می‌گوید: مدارس دولتی حق دریافت شهریه را ندارند و موضوع عدم تخصیص سرانه را نیز تلویحاً تأیید می‌کند و خبرنگار در گفت‌وگو با والدین دانش‌آموزان، باز هم با این امر مواجه می‌شود که: زمان در حال از دست رفتن است و اگر پول نپردازیم، امکان ثبت‌نام وجود ندارد و مخلص کلام این که: پرداختن و ثبت‌نام کردن، مساوی یکدیگرند و موضوع دوم، نفوذ کتاب‌های کمک‌درسی به مدارس هستند که برخی از والدین، از صراحت معلمانی می‌گویند که به جای تدریس، سفارش فلان کتابِ فلان مؤسسه کتاب چهارتستی چاپ کن را داده‌اند و فرموده‌اند: آن را بخرید و بخوانید و در دنباله، خبرنگار، با کتاب‌فروشی صحبت می‌کند که می‌گوید: گاهی از مدارس، صورتی به دست ما می‌رسد که از فلان کتاب کمک‌آموزشی، بهمان تعداد می‌خواهند و ما هم تهیه کرده و ارسال می‌کنیم.

نکته جالب توجه، باز هم تکذیب مسؤولین و تأکید بر برخورد با این‌گونه تخلفات است. مورد اول، تخلف است، اما پول گرفته می‌شود و مورد دوم، رسماً از سوی معلمین راحت‌طلب، توصیه کتاب کمک‌آموزشی می‌شود و باز هم تخلف است و از قوه به فعل می‌آید و باید در این میان به دنبال پرتقال فروش بگردیم.

به محض پایان یافتن اخبار بیست و 30، آگهی این روزها تکرار «حشره‌ای که عسل می‌دهد، کارش را فراموش کرده و کتاب کمک‌آموزشی به چاپ می‌رساند و زاغ و زغنی که دیگر سیاه نیستند و ایضاً فروشنده کتاب‌های چهارتستی هستند و جو و گندمی که سعدی علیه‌الرحمه، در باب دوم بوستان همیشه سرسبزش و «در احسان» حکایت آن را با مطلع» بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی... برای ما بازگو کرده و ندا در می‌دهند که: بشتابید و از فلان سامانه بخرید که غفلت موجب پشیمانی است و من مانده‌ام که این کار را چه نام بنهم؟

نام اول: حکایت سه نفری که، اولی زمین را حفر می‌کرد و می‌کنْد، دومی لوله می‌گذاشت و سومی پُر می‌کرد و روزی نفر دوم نیامده بود و اولی و سومی کار خودشان را می‌کردند؟ بخش اخبار کار خودش را می‌کند و بخش آگهی‌های نیز ایضاً کار خودش را، و یا:

نام دوم: آن جنابی که به خاطر خاصیت خربزه و هندوانه، آن را می‌خورد و کاری به حرام و حلالش نداشت، مگر نه این است که امام راحل صدا و سیما را «دانشگاه» خطاب فرمودند؟ پس، چرا بام تا شام، بخش مهمی از تبلیغاتش به کتاب‌های کمک‌آموزشی اختصاص دارد؟ آیا به خاطر خاصیتش این کار را می‌کنند و به ضرر و زیان آن کاری ندارند؟
آیا نباید قدری «فتیله این میزان پخش آگهی کتاب‌های کمک‌درسی را پایین کشید؟»
حضور صدها ناشر کتاب کمک‌درسی چاپ کن ـ که بخش اعظم آنها، اتفاقا از بخش خصوصی هستند ـ مؤید این مطلب است که: بازار پررونقی است و باید بود چاپ کرد، و کار معلمان راحت‌طلب را، راحت‌تر کرد، حال چرا این همه قال و مقال و آگهی، خدا عالم است؟
***

وزیر محترم آموزش و پرورش در روز شنبه سی‌‌ام شهریور و در آستانه بازگشایی مدارس و سال جدید تحصیلی، فرموده‌اند: کنکور، نظام آموزشی ما را به گروگان گرفته است! به فرمایشات ایشان، در همان شب که از شبکه اول سیما پخش شد، به صورت کامل گوش فرا دادم و «جانا سخن از زبان ما می‌گویی» بود، اما این چگونه لالایی است که لالاگو را به خواب نمی‌بَرَد. درد را می‌شناسیم، اما راه درمانش را نمی‌دانیم؟!

رییس محترم بنیاد نخبگان کشور ـ جناب سورنا ستاری ـ بارها از حکایت وابستگی به چاه نفت و معیوب بودن نظام آموزشی و این میزان تولید افراد مدرک به دست، گلایه و شکایت فرموده‌اند و خواستار تحول در نظام آموزشی و تولید علم به معنای واقعی کلمه شده‌اند، اما هرکسی کار خودش را می‌کُند. حفّار و لوله‌گذار و پُرکن. لوله‌گذار نیامده، ما کار خودمان را می‌کنیم!

این دور تسلسل باطل ـ و یا هر اسمی که شما دوست دارید ـ راه به جایی نخواهد برد. این همه فارغ‌التحصیل مدرک به دست، به درد مملکت نمی‌خورند و جز این امر که آنها را «ارباب توقع» می‌کنیم، کار دیگری صورت نمی‌دهیم. برای کسی که مدرک فوق کارشناسی گرفته و کاری متناسب با مدرکش نمی‌یابد، آیا می‌توان متصور بود که تن به هر کاری بدهد و با هر کسی ازدواج کرده و خانواده تشکیل بدهد؟ آمدیم و داد و آیا به آسیب‌های اجتماعی آن هرگز اندیشیده‌ایم؟ گسترش این همه مراکز آموزش عالی، پس از چهل سال آزمون و خطا، آیا همچنان جایز است؟
***

صدها بار شاهد بوده‌ام و دیده‌ام، هنگامی که نیمه‌های شب ـ مثلا سه بامداد ـ از اجرای برنامه شبانگاهی رادیو، به سمت خانه روانه می‌شدم، پاکبانان زحمت‌کش، مشغول رفت و روب شهر هستند و بدون استثنا، افراد مهاجر از کشور همسایه می‌باشند و با خودم می‌اندیشم: این فاصله عظیم، ما را به کجا خواهد برد؟ از یک سو، نسل حاضر را آن‌چنان آموزش می‌دهیم که حاضر نیستند به این‌گونه کارها، تن دهند و از سوی دیگر، برای انجام کارهایی از این دست، مهاجرین را می‌پذیریم.

نظام آموزش عالی ما در کنار رشد حیرت‌آور شهرنشینی، کیان خانواده ایرانی را نشانه گرفته است و زاد و ولد در میان خانواده‌های تحصیل‌کرده، دچار نزول وحشتناکی شده و اساسا نسل دانش‌آموخته ما، حاضر نیست به کارهای فرودست تن دهد، خانواده تشکیل داده و زادآوری نماید و در مورد اول، به اجبار تن داده، و مورد دوم را در حداقل ممکن، با یک یا دو فرزند، سروته‌اش را هم می‌آورد، و یا اساسا اعتقادی به آن ندارد.

کار فرودست الزاما پاکبانی نیست و تقریبا به صورت کامل، بخش سخت‌افزاری ساختمان‌های در حال ساخت، در دست کارگران مهاجر است و نفوذ آنها تا بدان حد است که بسیاری از ظریف کاری‌ها و امور نرم‌افزاری را نیز در قبضه خود دارند و هزاران شغل دیگر که نسل حاضر با اکراه به آن تن می‌دهند و از ناچاری «به فلانی می‌گویند: گلین باجی!» و با مدرک فوق‌لیسانس، به مسافرکشی مشغولند.
این گروکشی را باید پایان داد. توسعه بی‌رویه آموزش عالی، آثار خودش را نمایان ساخته و می‌باید جلوی این کار را بگیریم و نسل حاضر را براساس نیازهای واقعی امروز و فردای ایران، تربیت کنیم.
***‌

گه‌گاه، این جا و آن‌جا، دست می‌دهد که تدریسی داشته باشم و در حیرتم از میزان سواد کم و عدم توجه به جزییات و وقتی به مخاطبین ایراد می‌گیرم، می‌گویند: در مدرسه و دانشگاه به ما نگفتند. می‌گویم: خودتان چه؟ می‌گویند: ضرورتی ندیدیم، و این در حالی است که حس و حال و شوق و شور را در آنها به آشکارا می‌بینم و «درس معلم ار بُوّد، زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آوَرَد طفل گریزپای را» به قول نظیری نیشابوری، مصداق عینی آنهاست.

نسل من که همواره با معلمان بدخو و عصبانی و «ترکه به دست» مأنوس بود، اگر معلمی پیدا می‌شد و درس محبت می‌داد، با جان و دل درس و گفته‌های او را پذیرا می‌شدیم.

تلخی و خشکی دروس نیز در کنار عبوسی معلمان، کام دانش‌آموزان را شرنگ میداشت و برای نسل من، تنها شیرینی‌اش سختی‌ای بود که امروز به کارمان می‌آید و ناز پَروَرد تنعم نیستیم و به همین دلیل شیوه رندان بلاکش را برای زندگی‌کردن آموخته‌ایم.

این کشور به آهنگر، مسگر، مکانیک، بنا، فروشنده، وردست و خرده‌پا، تعمیرکار لوازم خانگی، سیم‌کش، لوله‌کش، و ده‌ها هزار شغل دیگر نیز نیاز دارد و دانشگاه‌های ما، مهارت آن را ندارند، تا این‌گونه افراد را با دانش لازم روانه جامعه سازند.
جمعیت میلیاردی چین، به‌عنوان یک پشتوانه عظیم انسانی، به ضرس قاطع اولین اقتصاد مُولّد دنیا را رقم زده است و این سرمایه اجتماعی، که کارکردن را بزرگترین پشتوانه کشورشان ساخته‌اند، در تمامی زمینه‌ها، اقتصاد جهان را در قبضه خود دارند. ما از چینی‌ها چه چیزی کمتر داریم؟

جمعیت جوان، سرمایه‌های مادی و معنوی فراوان، نسل هوشمند، با ضریب هوشی بالا، و فقط اندکی توجه و حمایت نیاز داریم.
توجه بیش از حد به بسط و توسعه مراکز آموزش عالی، که فقط در صدور مدرک یدطولایی داشته و دارند، کار را مشکل‌کرده است. با تحدید این‌گونه مراکز و تبدیل آن‌ها به مراکز آموزش فنی و مورد نیاز کشور، سر مار را به سنگ بکوبیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها