این كتاب شامل 14 داستان كوتاه است كه رشیدیان هر كدام را با قلم خاص بر صفحه كاغذ نوشته است. داستانهای «پای گلدستههای زید بن علی»، «دو پله گودتر»، «كاشی رنگ باخته 65»، «معصومه»، «تصنیف خاك»، «قفس»، «انشای سایهها»، «222-الف-22»، «منظره»، «دارا، نقاش ساختمان»، «پردهها»، «باد لباسها را میبرد»، «حاج لفط لله، دبلنا» و «مشق فرشته» داستانهای این مجموعه را تشکیل میدهند، كه از میان همه این داستانها، داستان كوتاه «دو پله گودتر» نام خود را برای نامگذاری كتاب غالب كرده است.
«دو پله گودتر»، داستان افسر جوانی است كه با یک حكم ماموریت از پایتخت وارد یكی از شهرستانها میشود؛ در این میان اتفاقاتی دامنش را میگیرد و زندگی اش را تحت تاثیر قرار میدهد.
مهیار رشیدیان در ابتدای داستان «دو پله گودتر» با یك فضاسازی بهجا و شایسته خواننده را به داستانی رهنمون میكند كه در تاریكیهای زندگی آغشتهشده به بویناكیهای مشمئزكننده، قرار نیست خبری خوش از سرانجام شخصیت اصلی داستان بدهد؛ «توی تاریكی دالان دریچه مشبكی بود و زمین انحنا داشت تا آب سرزیر شود. كَفش خاكی بود و تیر چوبهای نیم سوخته سرش را پوشیده بود با دو یا سه در ترك خورده كه گاه و بیگاه در تاریك روشنی، چرك آب تشت مسی را از لای آن میریختند تو دالان تا كوچكترها لخت و ختنه نشده بپلكند و گل بازی كنند. شب بویناك بود از ته سیگار و ادرار و اگر كسی رد میشد، شلوارش تا زیر زانو شتك گل میزد».
در همین پاراگراف آغازین واژهها و تركیبهای «دالان»، «مشبك»، «انحنا»، «تیرچوبهای نیم سوخته»، «در ترك خورده»، «چرك آب تشت مسی»، «بچههای لخت و ختنه نشده»، «گل بازی»، «شبهای بویناك»، «ته سیگار و ادرار» و «شتك زدن گل» نشانههایی هستند كه خواننده را به دو پله گودتر از داستانی از یك زندگی عادی سوق میدهد و روایتگر عشقی میشود كه چرخش و گردش قلم نویسنده را كه گاه با تكرار تركیبات و جملهها سعی در تكرار سرنوشت محتوم عاشقی راه گمكرده در طول تاریخ راه گمكردگان وادی فلاكت و پستی دارد، نشان میدهد.
داستان از دالانی در محله بابا طاهر شروع میشود؛ جایی كه افسر جوان خسته و عصبی از بوی تریاك و گلی شدن اونیفورمش برای اولین بار در زیر باران از لای یكی از همان درهای ترك خورده، زن موسرخی را میبیند و پس از آن روز دیگر ماموریتش عوض میشود؛ «آن روزها افسر جوان حكم ماموریتی داشته كه از پایتخت راهی شده اما حالا گمان میكند انگار آمده پری جان را ببیند» و همان حیاطی كه دو پله گودتر بوده و روز اول در میان آن همه دالان و در ترك خورده و كنار حوض دهن باز كرده، آن زن موسرخ را دیده كه حالا دیگر اسمش را میداند و میداند كه شاید عاقبت «نصیر» مرد کج و کولهی مفلوک تریاکی که روزگاری شوهر زن مو سرخ بود و نصیرهای دیگر، در انتظارش باشد.
در داستان «دو پله گودتر» از دو منظر میتوان به متن نگریست، ابتدا سبك و سیاق نوشتاری رشیدیان و قلمی كه بی هیچ حشو و زوایدی با تكراری دوار، مانند دور باطل و تكراری زندگی را در فرودستترین مكانها نشان میدهد و در شخصیتسازی داستانش، تمام شخصیتها را به نقطهای از پیش تعیین شده میرساند كه آن نقطه همان سرنوشت كسانی است كه در آخر داستان رانده میشوند و در انزاویی سرد و نمور میمیرند.
و از زوایه دیگر، میتوان به قلم چفت و بستدار نویسنده نگریست كه در كشش و تعلیقهای داستانی از هیچ شگردی برای همراه كردن خواننده با متن فروگذار نمیكند و خواننده را تا آخرین سطر داستان همراه خود میكشد و در این همراهی از افسری جوان میگوید كه روزی با اونیفورمی مرتب وارد داستان میشود و بچههایی كه لخت و ختنه نشده در گل، بازی میكنند؛ «سالها بعد از گم شدن پری جان، مردانی كه به گمانش همان لختهای ختنه نشده روز اول بودهاند با سنگ و چماق دنبالش كردهاند. افسر جوان كه حالا دیگر نشانی از جوانی ندارد، با اونیفورم نظامی كه هنوز هیچكس نفهمیده چه رنگی است، پیچیده در پتویی سرخ، دو پله گودتر از پل مینشیند و شبهای تاریك از برق لبه كلاه و آتش گل انداخته سیگارش شناخته میشود».
در یك نگاه كلی و شاید یك نظر كلی میتوان گفت كه «دو پله گودتر» داستانی است كه در كارنامه داستاننویسی مهیار رشیدیان میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
فضاسازی مناسب، واژهها و ترکیبات هماهنگ با تم داستان، ایجازها و اطنابهای بهجا و پایانبندی شایسته، از «دو پله گودتر» داستانی خواندنی ساخته که برای هر خواننده داستانشناسی میتواند لذتآفرین باشد.
یادآور میشود، کیوان زارعی، دبیر صفحه شعر و ادب روزنامه خبر جنوب و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی است و تاکنون یک کتاب شعر با عنوان «ماه و درخت» به چاپ رسانده و کتاب «رویش» (تاریخ عملکرد آموزش و پرورش ناحیه ۲ شیراز) را نوشته است.
نظر شما