استاد دانشگاه نیویورک و موسس سایت نویسندگان سایه آمریکا میگوید نوشتن برای مخاطب بسیار ساده است ولی قبل از آن باید نویسندگان به سوالاتی پاسخ دهند تا بتوانند نوشتن را شروع کنند.
1. چیزی به نام مانع نویسنده وجود ندارد.
شاید شنیده باشید که گفته میشود قسمتهای چپ و راست مغز هر کدام وظیفه انجام یک سری از کارها را بر عهده دارد و بین آنها موانع ساختاری وجود دارد ولی این مطالب مربوط به دروس پزشکی هستند و در حوزه نویسندگی منطقی نیستند. وقتی بخواهید مطلبی بنویسید مطمئن باشید همه قسمت های مغز با شما همراه خواهند بود و هیچ سد و مانعی برای همراهی آن با شما وجود ندارد. کافی است نقشه مسیر را تعیین کنید.
2. جملات زشت و کوتاه کلید موفقیت
همیشه به دانشجویانم میگویم وقتی میخواهید کار نویسندگی را شروع کنید سعی نکنید جملات زیبا و شیک بنویسید. دو صفحه پر از کلمات و جملات زشت و زننده بنویسید تا قدرت نویسندگی شما افزایش یابد. شاید خندهدار باشد ولی بر اساس تجربه من نوشتن جملات زیبا و به اصطلاح با کیفیت نیاز به وسواس و تجربه زیاد دارد و این کار انرژی نویسندگان تازهکار را میگیرد. پس برای تمرین با جملات ساده و پیش پا افتاده شروع کنید و تمرین کنید.
3. نگران کیفیت نباشید.
همیشه فکر کنید چیزی که در حال نوشتن آن هستید بهترین چیزی است که انجام دادهاید. فکر کنید چیزی که نوشتهاید بهتر از آن نمیشود. و در ضمن فکر کنید که چیزی که نوشتهاید بدترین چیزی است که ممکن است وجود داشته باشد. به عبارتی زیاد به کیفیت فکر نکنید. سعی کنید هرچیزی که در ذهن دارید روی کاغذ بیاورید و بعداً این نوشتهها قابل ویرایش هستند.
4. هیچ وقت به عقب نگاه نکنید.
همیشه نویسندگان تازهکار هیجان و انرژی زیادی برای نوشتن داستانهایی دارند که خودشان خلق کردهاند ولی این خلق را دوست دارند با نهایت کمال و درستی به مخاطب ارائه کنند تا میزان اعتبار خود را افزایش دهند. آنها ساعتها وقت صرف ویرایش و بازنویسی داستان خود میکنند. 10 صفحه داستان مینویسند و سه بار ویرایش میکنند ساختارهای مغزی میگوید شما 30 صفحه داستان نوشتهاید ولی در عمل همان 10 صفحه وجود دارد. فرض کنید داستان به 600 صفحه برسد. تصور کنید چه زمانی باید صرف نوشتن 1800 صفحه داستان در مغزتان کنید. پس زیاد به نوشتههای قبلی توجه نکنید و تنها به جلو بروید.
5. بیشتر از محتویات به مخاطب نگاه کنید.
خیلی از نویسندگان حرفهای مخاطبان خاص خود را دارند و تنها روی نوشتهها و محتویات کتاب خود تمرکز میکنند. نویسندگان تازهکار قبل از شروع باید به فکر مخاطب خود و نحوه جذب آنها فکر کنند. بر اساس تجربه من نویسندگان موفق در آمریکا کسانی هستند که مخاطب محور هستند. یعنی قبل از نوشتن به ذائقه مخاطب توجه میکنند. سوالاتی در این حوزه وجود دارند. چه قشری مخاطب کتاب هستند؟ آنها کجا هستند؟ چگونه میخواهید آنها را تحت تاثیر درآورید؟ با خواندن کتاب شما دوست دارید چه واکنشی بدهند؟ اگر توانستید به این سوالات پاسخ دهید بهتر است نوشتن را شروع کنید.
6. کتابها ابزار نفوذ هستند نه داستان
نقش ما به عنوان نویسنده روشن ساختن و سرگرم کردن است. ما در ظلمات شب شمعی را روشن میکنیم تا بقیه راه را ببینند. علاوه بر شمع نویسندگان آینه جامعه هستند و مخاطبان باید از طریق کتابهای آنها باید خودشان را تماشا کنند. پس اگر نتوانید آدمهای اطراف خود را بشناسید نمیتوانید برای آنها داستان بنویسید. مطالب کتاب شما بیشتر از اینکه یک داستان واقعی یا تخیلی برای سرگرم کردن باشند باید حل کننده مسائل و نشان دادن مشکلات مردم اطراف باشند. وقتی نویسنده بتواند خودش را بخشی از جامعه بداند شروع کردن برای نوشتن کار سادهای خواهد بود ولی وقتی یک نویسنده از کره دیگری آمده باشد نوشتن برای مردمان این کره خاکی کمی سخت خواهد شد.
نظر شما