حمیدرضا شاهآبادی در این نشست صحبتش را با تعریفی از فانتزی شروع کرد و گفت: فانتزی جهانی متفاوت از جهان روزمره برای ما میسازد و روزمرگیهای جهان آن را به سمت کهنگی میبرد و به دنبال آن، نویسندگان دست به خلق جهانی متفاوت با سازوکارها و قلمرو امکان متفاوت میزنند و جهانی خلق میکنند که ویژگیهای دیگری دارد و آدمهایش با آدمهای معمولی متفاوتند. ما در این جهان حق داریم ناممکن را ممکن و ناموجود را موجود جلوه دهیم اما این کار مجوز هرنوع کار و اتفاق غیرمنطقی را به ما نمیدهد و جهان فانتزی برای خودش قاعدهمند است و اگر این قوانین رعایت نشوند کار باورپذیر به نظر نمیآید. بااینکه ما سعی میکنیم مخاطب را در برابر خودمان تسلیم کنیم، میتوانیم جهان ناممکن را به او بقبولانیم و برای این کار باید قانون تعریف کنیم و به همین دلیل امکانهای ما در فانتزی محدود میشوند.
این نویسنده و منتقد ادبی بیان کرد: در این مجموعه، جهان داستانی خوبی شکل گرفته و آدمها و روابطشان تعریف شده است و در هر جلد شاهد زیاد شدن شخصیتهای داستانی هستیم اما احساس میکنم در بعضی موارد قانون فانتزی حکمفرما نیست و حادثهها نه بر مبنای قانون فانتزی و جهان شکل گرفته در داستان بلکه برمبنای خواست نویسنده شکل میگیرند. اما از سویی نویسنده خیلی خوب میداند که چه میکند و به دنبال خلق روابط و جهان متفاوت است. ما با شخصیت داستانی مواجهیم که ضعیف است و لکنت زبان دارد و این مساله باعث مسخره شدنش از سوی دیگران میشود و این شخصیت در ادامه داستان با ضعفهایش از خودش یک قهرمان میسازد و با شنلی از تشتکها که همان نقظه ضعف اوست، قدرت میگیرد و میتواند به سرزمین دیگری برود و بجنگد. در بسیاری موارد، با ظرافت، مفاهیم مثبتی در کار گنجانده شده است مانند حمایت از حیوانات، توجه به موضوع کتاب و آگاهی و ارتباطات دیگری که هرکدام میتوانند آموزنده هم باشند مانند روش برقراری ارتباط با افرادی که لکنت زبان دارند.
مضمون اصلی «بردیا و گولاخها» مبتنی بر اندیشه و آگاهی است
خالق «کافه خیابان گوته» در ادامه به کهن الگوها اشاره رکد و گفت: اگر بخواهیم این اثر را با کهن الگوها مقایسه کنیم این کتاب شامل سه جلد است که به موضوع نجات میپردازد. در جلد اول بردیا به دنبال همسترش است در جلد دوم می خواهد دوقلوها را نجات دهد و در جلد سوم به دنبال نجات خواهران یا نجات کلمات است. درواقع در کهن الگوها سه ضلع داریم؛ قهرمان، قربانی و شخصیت منفی. در این میان از همه کم اهمیتتر قربانی است که ارزش شخصیتپردازی ندارد. و معمولا قهرمان برای نجات قربانی به سرزمین شخصیت منفی میرود. این بخش در این مجموعه در جلد اول به خوبی پرداخته شده است. در جلد دوم آدمهای دو سرزمین با هم مخلوط شدهاند و درگیریهای فیزیکی بین آنها درمیگیرد ولی در جلد سوم مفهوم نجات قدری نامشخص میشود.
به گفته شاهآبادی، در این مجموعه گولاخها نماد جهل هستند و اینکه بردیا قادر است جلوی محو شدن کتابها را بگیرد، نشان میدهد مضمون اصلی کتاب مبتنی بر اندیشه و آگاهی است و اینکه ما بتوانیم به بچهای که دچار ضعف جسمی است بقبولانیم که شاهزاده است و کارهای بزرگ زیادی میتواند انجام دهد، نقطه قوت کتاب است.
«بردیا و گولاخها» به رمانهای فانتزی خارجی پهلو میزند
محمدرضا شمس، منتقد دیگر حاضر در این نشست بود که درباره مجموعه «بردیا و گولاخها» توضیح داد: تا بهحال رمانی که به صورت مجموعهای باشد و پهلو بزند به رمانهای فانتزی خارجی نداشتهایم و این نخستین رمان فانتزی ایرانی با المانهای کاملا ایرانی است که پهلو میزند به رمانهای فانتزی مانند هری پاتر و نارنیا.
وی با بیان اینکه فانتزی هنری کردن تخیل است، افزود: فانتزی تخیلی که باورپذیر نیست را باورپذیر میکند و اصولا فانتزی یکی از شرطهای باورپذیر کردن تخیل است. و خلق جهان فانتزی نیازمند قواعدی است که نویسنده آنها را وضع میکند و من احساس میکنم قواعدی که نویسنده در این مجموعه پایهگذاری کرده و جهانی که ساخته کاملا منطبق با فانتزی است. این مجموعه حسنهای زیادی دارد و شخصتهای باورپذیری دارد مانند گربهای که تایپ میکند، کاکتوسی که پیشگویی میکند، مرد چشمنقرهای و اسب لاکپشتی. همچنین یکی از حسنهای این کار این است که نویسنده خیلی خوب روی ریزهکاریها دقت کرده و به همه سوالهایی که در ذهن خواننده پیش میآید، پاسخ دهد.
خالق مجموعه «افسانههای اینور آب و اونور آب» درباره شخصتپردازیهای این اثر نیز گفت: با توجه به بقیه آثار مهدی رجبی، معتقدم او بهترین دیالوگها را در این کار آورده و بهترین شخصیتپردازی را در این کار انجام داده است. این کتابها کسی که لکنت دارد برنده و قهرمان است و از لکنت به عنوان یک حسن استفاده میکند و میگوید این ویژگی نمیتواند مانعی برای رسیدن افراد به خواستههایشان باشد. شخصیتها در کار جاافتادهاند و به درستی صحبت میکنند.
رمان باید از ناخودآگاه نویسنده بجوشد
مهدی رجبی نویسنده «بردیا و گولاخها» نیز در این نشست درباره اثرش توضیح داد: در این مجموعه سعی کردم روی زبان و فضای طنز آن کار کنم و از قابلیتهای زبان فارسی استفاده کنم. مثلا کوههای «زاکان» اسمی واقعی و جایی نزدیک قزوین است یا «ناگهیس» یکی از دیوهای کماله است که در ادبیات ما وجود دارد. «بردیا و گولاخها» رمانی بین گروه سنی کودک و نوجوان است. من سعی نکردم از کهن الگوها در این زمینه استفاده کنم و هرآنچه در کتاب است کاملا غریزی بوده است و اصولا رمان باید از ناخودآگاه نویسنده بجوشد. اینکه چقدر توانستهام موفق باشم به برخورد مخاطب بستگی دارد و تا بهحال بازخوردی که از بچهها داشتم این بود که از این کتابها بسیار استقبال کردند و بیشترین جلدی که دوست داشتند جلد سوم بود و از حجم بالای آن خوششان آمد.
نوشتن کار فانتزی بسیار سخت است
وی افزود: موضوع دیگری که در ادبیات ما چندان پرداخته نشده است، موضوع برابری جنسیتی است و من حواسم را جمع کردم که رمانی بنویسم که شخصیت دختر و پسر در کنار هم قرار بگیرند و به موضوعات کلیشهای در داستانها که دختران ضعیفتر جلوه میکنند و کلیشه قهرمانها مردانه را کنار بگذارم. در این کارها چیزی که برایم مهم بود این بود که نگاهی دیگر به ادبیات فانتزی داشته باشیم و استانداردهایی که در خارج از کشور درباره ادبیات فانتزی تعریف شده است و در کتابهای مطرحی مانند هری پاتر وجود دارد را بررسی کنم و تلاشم کردم قدری به آن سمت و سو بروم و در عین حال از ظرفیتهای زبان و ادبیات فارسی بهره ببرم.
خالق «خواهران تاریک» در ادامه بیان کرد: اصولا نوشتن کار فانتزی بسیار سخت است و هر حرکتی که نویسنده انجام میدهد زیر ذرهبین خواننده است و باید برایش باورپذیر باشد. من چهارسال و نیم برای نوشتن این داستانها وقت گذاشتم و امیدوارم مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.
نظر شما