جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۳
«آمریکای زمینگیر» و ماجرای عکس تبلیغاتی دونالد ترامپ

اثر دونالد ترامپ با عنوان «آمریکای زمینگیر» روانه کتابفروشی‌ها شد. این کتاب در واقع اثری است که ترامپ در کارزار تبلیغاتی‌اش به عنوان برنامه‌ها و نظرهاش منتشر کرده بود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ کتابِ «آمریکای زمینگیر» نوشته دونالد ترامپ از سوی نشر ثالث روانه بازار نشر شد. این کتاب در واقع اثری است که ترامپ در کارزار تبلیغاتی‌‌اش به عنوان برنامه‌ها و نظرهاش منتشر کرده بود.

ترامپ مقدمه مفصل و جالبی بر این کتاب نوشته است. او درباره طرح روی جلد این کتاب در مقدمه می‌نویسد: «ممکن است برخی خوانندگان از این‌که از عکسی عبوس روی جلد کتاب استفاده شده است، تعجب کنند. البته من عکس­‌های زیباتری داشتم که در آن‌ها لبخندی به چهره دارم و خوشحال و راضی به نظر می‌­رسم. آدم خوبی به نظر می‌آیم؛ چیزی که در اصل هستم. خانواده­ من نیز آن عکس‌­ها را بیش­تر دوست داشتند و از من خواستند تا یکی از آن‌ها را انتخاب کنم. کار عکاس فوق­‌العاده­ بود. اما از نظر من برای این کار مناسب نبودند. در این کتاب ما از آمریکای زمین‌گیر صحبت می‌کنیم که عنوانی رنج‌آور است. متأسفانه اندک مسائل خوشحال­‌کننده‌ای در این باره وجود دارد. برگردیم به موضوع عکس روی جلد کتاب.

بنابراین من عکسی می‌خواستم که در آن خوشحال نباشم، عکسی که بیش از خوشحالی، حس ناراحتی‌ام را بازتاب دهد. چیزی وجود ندارد که بابت آن خوشحال باشیم، چون در حال حاضر شرایط مسرت‌بخشی نداریم. ما در وضعیتی هستیم که باید برای بازگرداندن عظمت آمریکا دست به کار شویم. همه ما. دقیقاً به همین سبب کتاب حاضر را نوشته‌ام. بعضی‌ها می‌گویند من اعتماد به نفس بالایی دارم، چه کسی می‌داند؟ وقتی در این باره شروع به صحبت کردم، کاملاً واقع‌بین بودم. به خوبی می‌دانستم مخالفان سرسخت و بی­کفایتی که حامی وضع موجودند با عصبانیت در برابرم صف می‌کشند و آن‌ها دقیقاً همین­ کار را کردند: سیاستمدارانی که در کمپین‌های انتخاباتی از بازی بزرگ سخن گفتند و وقتی زمان عمل رسید، مثل شکست‌خورده‌ها عمل کردند، زیرا نمی‌توانستند حکومت کنند. آنان نمی‌دانستند چگونه حکومت کنند.»

رییس جمهور آمریکا معتقد است، لابی‌گرها و گروه‌­های فشار که از قِبل دست بردن در جیب ما از سوی مشتریانشان یا دیگران سود می­‌برند. اعضای رسانه‌هایی که مدت‌هاست زمانی­که باید منصف باشند، بین واقعیت و نظر تفاوت مفهومی قائل نیستند. مهاجران غیرقانونی که فرصت‌های شغلی را از ساکنان قانونی این سرزمین گرفته‌اند؛ در حالی که بیش از بیست درصد آمریکایی‌ها در حال حاضر بیکار یا نیمه‌بیکارند. باور کنید، آن‌ها همه­جا هستند. من آن‌ها را دیده‌ام. با آن‌ها صحبت کرده‌ام. آن‌ها را در آغوش گرفته‌ام. به ‌آن‌ها دلداری داده‌ام. آن‌ها همه‌جا هستند.

کنگره به بن‌بست رسیده و سال‌هاست عملاً در حل مشکلات بزرگ داخلی ما از جمله تصویب لایحه­ بودجه ناتوان شده است. به همین موضوع فکر کنید: یک کار کوچک مثل تصویب قانون بودجه. آن‌ها حتا سررشته‌­ای از این کار ندارند. در حالی که، اساس کشور ـ طبقه­ متوسط ـ و 45 میلیون آمریکایی گرفتار فقر، در بیست سال گذشته همواره شاهد کاهش درآمد‌ خود بوده‌اند. طبعاً سرخوردگی و نا­امیدی آن‌ها از شرایط جاری هر روز بیش­تر و اوضاع بد و بدتر می‌شود. حتا وضعیت وکلا و قضات ما نیز بازتاب­‌دهنده­ داستان «سه مغ» است. آن‌ها در تفسیر قانون اساسی آمریکا ــ که در واقع باید حافظ دموکراسی ما باشد ــ به فعال مایشاع تبدیل شده‌اند. آن‌ها با طیب‌خاطر به خودشان حق داده‌اند که وارد عرصه سیاست­گذاری شوند، زیرا جانبداری و تعصب، کاملاً دست‌ و پای مقامات منتخب را بسته است. آن‌ها نمی‌توانند هیچ حرکتی کنند؛ نمی‌توانند هیچ اقدامی انجام دهند. مقامات ما کاملاً ناتوان شده‌اند.

ترامپ یادآور می‌شود، در مورد ریاست‌جمهوری و قوه­ مجریه ناتوانی و بی­کفایتی فراتر از حد تصور است. همزمان با نگارش این سطور ولادیمیر پوتین، رئیس­‌جمهور روسیه، در حال پیشی گرفتن از رئیس‌جمهور ماست. پوتین با ایجاد ائتلافی در سوریه، به تنها رهبر تأثیرگذار جهان تبدیل شده است. او و متحدانش ـ به ویژه ایران ـ اکنون جایی هستند که اوباما، رئیس‌جمهور، و نظامیان ما چند سال پیش شکست مفتضحانه‌ای را آن­جا تجربه کردند؛ اوباما و نظامیان کاملاً شکست‌خورده‌اند و دیگر کنترل شرایط را در اختیار ندارند. ما دیگر سرکرده­ جهان نیستیم. اکنون پوتین رهبر دنیاست و این برای کشور ما شرم‌آور است. ما در خاورمیانه به معنای واقعی کلمه میلیاردها دلار هدر داده­ایم بدون این­که در ازای آن دستاورد محسوسی داشته باشیم. تنها کسی که برایمان باقی­مانده، اسرائیل است؛ متحد اصلی­مان. برای بدتر کردن اوضاع، طی مذاکراتی بی‌ارزش و هزینه­‌بر با ایران (بهترین دوست فعلی روسیه) به توافق هسته‌­ای رسیدیم تا به سمت صلح جهانی بیش‌تر حرکت کنیم، که چنین نشد. این توافق دقیقاً در جهت عکس حرکت می‌کند. ایده عظمت آمریکا به عنوان رهبر جهان آزاد و غیرآزاد امروز از کشور ما رخت بر بسته است.

به گفته مولف کتاب، به رغم همه این چالش‌ها و در واقع به دلیل وجود آن‌ها، تصمیم گرفتم در این باره کاری کنم. نمی‌توانم شرایط جاری کشور بزرگمان را ببینم و تحمل کنم. این فضاحت نشانه­ رهبری در مسیری نادرست است. این شرایط نیازمند کسی با عقل سلیم و تیزهوش است؛ کسی که بتواند با رهبری درست، آمریکا را به مسیر عظمت گذشته‌اش بازگرداند. ما به کسی نیاز داریم که در تجارت سابقه تصدیق­شده داشته باشد و معنای عظمت را درک کند، کسی که ما را به سوی معیارهای تعالی راهنمایی کند و آنچه باید انجام گیرد را بار دیگر به ما نشان و توضیح دهد. وقتی شروع به صحبت در این باره کردم، نمی‌‌دانستم واکنش چه خواهد بود. می‌دانم که بسازبفروش خبره‌ای هستم، من ساختمان­های زیادی در سراسر جهان ساخته­‌ام و در این زمینه موفقیت­‌های چشمگیری را به دست آورده‌­ام. اما تاکنون اندیشه­‌های سیاسی­‌ام را به طور کامل برای احیای عظمت آمریکا عرضه نکرده بودم.

علاوه بر این، می‌­دانم برند ترامپ امروزه به یکی از نمادهای تجاری بزرگ جهان تبدیل شده است که یادآور کیفیت و کارایی است. همه در باره آن صحبت می‌کنند. همه در باره آن شنیده­اند. این برند خیلی خاص است و من به آن بسیار می­‌بالم. ساختمان­ها و اقامتگاه­‌های تفریحی ما امروزه با افتخار و به زیبایی در سراسر ایالات متحد و بسیاری از دیگر کشورها قد علم کرده‌­اند. مباحثم را با موضوع مهاجران غیرقانونی آغاز کرده‌ام و در همین راستا پیشنهاد ساختن دیواری بزرگ را داده­ام؛ این دیوار در برابر سیل مهاجرانی که قانوناً آن‌ها را نمی­خواهیم و به آن­ها نیازی نداریم، بسیار بلند و نفوذناپذیر خواهد بود. ما مردمی را که به کشورمان می ­آیند، دوست داریم، اما نه وقتی این­کار غیرقانونی انجام می‌دهند.

ترامپ در مقدمه می‌گوید: «ناگهان، آمریکایی‌­ها در باره مسئله­ مهاجرت قانونی از خواب غفلت بیدار شدند. به رغم این‌که کاندیداهای زیادی برای به دست آوردن کاندیداتوری نهایی جمهوری­ خواهان به میدان می‌­آمدند، اما آنچه من می­ گفتم واقعاً نخستین تلنگر را به کشور و مردم زد و همه شروع به تکرار آن کردند و با کمال میل آن را تکرار کردند. به این ترتیب من کم‌کم تجمع جمعیت­های بزرگ مردم برای رفتن به استادیوم‌های فوتبال و مراکز همایشی را آغاز کردم. نخستین مناظره سراسری تلویزیونی بیست‌وچهار میلیون بیننده جذب کرد که رکورد منحصر‌به­فردی برای تلویزیون کابلی به حساب می­آید. به رغم برخی سؤالات احمقانه و خصومت­آمیز (یا اصلاً به دلیل وجود همان سؤالات) من مبارزه را آغاز کردم؛ همان­طور که همیشه مبارزه می‌کنم شروع به توضیح دیدگاهم کردم. در نتیجه بیش­تر مردم مرا برنده مناظره دانستند.

این‌چنین بود که مردم تشویق شدند. ناگهان افرادی که هرگز برای انتخابات اهمیتی قائل نبودند یا هرگز رأی نداده بودند، به کمپین‌های ما روی آوردند. تجمعات ما بسیار بزرگ شد. میزان جمعیت باورنکردنی بود. اشتیاق شدیدی بر اساس عشق خالص و عشق به آنچه ما انجام می­‌دادیم، به وجود آمد. واکنش رسانه­‌ها، سیاستمداران و به اصطلاح رهبران کشور ما، وحشت بود. اما مقاومت کردم و مستقیماً به سوی مردم رفتم، زیرا نه نیاز به حمایت مالی کسی داشتم و نه احتیاج داشتم کسی حرف­‌هایم را تأیید کند. فقط مجبور بودم کار درست را انجام دهم. مجبور بودم این کار را انجام دهم. انتخاب دیگری نداشتم. می‌بینم که چه بر سر کشور ما می­آید؛ آمریکا به سمت جهنم می­‌رود. مجبور بودم همین کار را انجام بدهم.

به تازگی تکمیل جزئیات دیدگاهم را آغاز کرده‌­ام. یک برنامه­ مالیاتی هم منتشر کرد‌‌ه‌­ام که به طبقه متوسط و کسانی که درآمد کمتری دارند، امکان پرداخت مالیات بر درآمد کم­تر را می­‌دهد، در حالی که بازنگری در میزان مالیات ثروتمندان سبب می‌­شود، آنان مالیات بیش­تری بپردازند. متعهد شده‌­ام ارتشی واقعاً قدرتمندتر را سازمان دهم، ارتشی که با آمادگی و تجهیزات کافی در برابر همه دشمنان ما بایستد. وقتی آب در هاون می­‌کوبیم، در قبال همه، به ویژه دشمنانمان، باید مسیر دیگری را در پیش بگیریم.

به علاوه، به موازات بازگشت میلیاردها دلاری که اخیراً در بانک­‌های خارجی نگهداری می­شود، با تشویق شرکت‌­ها به بازگرداندن بیش­تر فرصت­‌های شغلی و تولیدیشان به آمریکا (جایی که به آن تعلق دارند) رویکرد جدیدی را در ایجاد اشتغال مطرح کرده‌­ام. ما آن پول­ها را نیز برمی‌گردانیم. این پول­‌ها مبالغ هنگفتی‌اند. و حدس بزنید چه رخ می‌‌دهد! اتفاقات خوب زیادی قرار است بیفتد. آن پول­ها برای ساختن جاده­‌ها، پل‌ها، کارخانه‌­ها و فرصت­‌های شغلی هزینه خواهند شد. این واقعاً عالی است.

پیش­تر توضیح داده­‌ام چرا اوباماکِر راهکاری پرهزینه و مضحک برای حل مشکلات بهداشت و درمان ماست و باید با گزینه‌ای­ به مراتب بهتر جایگزین شود. ما باید با ایجاد رقابت در بخش خصوصی میان شرکت­‌های بیمه و فراهم ساختن امکان انتخاب پزشکان خانواده برای بیماران مشکلات را حل کنیم. این طرح بسیار بهتری خواهد بود، طرحی کم‌هزینه‌­تر، با دسترسی به پزشکان و خدمات بهتر. این طرح واقعاً خارق­ العاده خواهد بود. به این فکر کنید که ایالات متحد شانس بیش‌تری برای باقی ماندن در قامت یک کشور را خواهد داشت. مردم نیز خدمات بهتری دریافت خواهند کرد. ترکیبی که هرگز شکست نمی‌­خورد.

رقابت در زمینه آموزش نیز واژه­ای جادویی است. والدین باید حق انتخاب مدارسی که فرزندانشان در آن از بهترین آموزش بهره‌مند می‌شوند را داشته باشند. مدارس ضعیف­تر تعطیل خواهند شد و معلمان ضعیف­تر اخراج می­شوند. اصل «کیفیت واحد آموزش برای همه مناسب است»، معیار بدی است. این اتفاق نخواهد افتاد. ما نمی­‌خواهیم فرزندانمان در واشنگتن آموزش ببینند. ما آموزش محلی می‌خواهیم. آموزش باید به صورت محلی سامان داده شود.

از نظر داخلی، ما نیازمند به بازسازی گسترده زیرساخت­‌هایمانیم. بسیاری از پل­‌های ما وضعیت خطرناکی دارند، جاده‌هایمان نیز فرسوده شده و پر از چاله­‌اند، این در حالی است که ترافیک‌‌های سنگین، میلیون‌ها دلار از درآمد رانندگانی که در شهرهای شلوغ کار می­کنند را دود می‌کند. وسایل حمل و نقل عمومی نیز به شدت شلوغ و ناطمئن است و از سوی دیگر فرودگاه­هایمان هم باید بازسازی شوند. وقتی به کشورهایی مانند چین یا بسیاری دیگر از کشورها می­‌روید و به سیستم ریلی و حمل نقل عمومی آن­ها نگاه می­کنید، می­بینید از وضع ما بسیار بهتر است. ما شبیه یک کشور جهان سومی هستیم.

می­‌توانم همی‌ن­گونه ادامه دهم و ایده‌هایی که به خاطر آن این کتاب را نوشته‌­ام، شرح دهم. در ادامه دیدگاه‌­هایم را بیش­تر مطرح می‌کنم. اما اجازه دهید این نکته را هم اضافه کنم که منتقدان من تنها در حال طرح برنامه­ های سیاسی خود هستند؛ آخرین چیزی که به آن نیاز داریم برنامه ­های بیش­تر است که معمولاً بعد از انتخابات بخار می ­شود و به هوا می‌­رود.

آنچه ما نیاز داریم رهبری است که بتواند با وضعیت آشفته­ ما رودررو شود و راهکارهای عملی را به کار بندد. هدف من این نیست که چندصد صفحه مقررات حکومتی و خطوط قرمز مانند دیگر طرح‌­ها بنویسم. ما نیازمند سیاست­هایی بر اساس عقل سلیم هستیم و اگر لازم باشد کسانی را مجبور به­ کار کنیم، این‌کار را خواهیم کرد. واقعیت این است که ما بیش از حد مقررات داریم. مردم نمی‌­توانند تکان بخورند. آن­ها درمانده شده­‌اند. نمی­ توان شرکت جدیدی ایجاد کرد. مقررات‌زده شده­‌ایم.

می­‌دانم چگونه باید با مسائل پیچیده مواجه شوم و چطور باید عناصر مختلف مورد نیاز برای موفقیت لازم را گرد هم جمع کنم. این­کار را سال­هاست که انجام داده­ام و ثروت خالص بزرگی دارم.»

دونالد ترامپ می‌گوید که هدف از نوشتن کتاب حاضر ارائه­ درک بهتری از او و ایده‌‌هایش برای آینده­ است. او می‌گوید:‌ «من واقعاً آدم خوبی هستم، حرفم را باور کنید و به خودم به خاطر این‌که آدم خوبی هستم افتخار می­‌کنم. آن­قدر مهربان و مصمم هستم که دوباره کشورمان را احیا کنم. وقت آن رسیده که آمریکا را از ناامیدی و عصبانیت به سوی شادمانی و موفقیت سوق دهیم. این امر می‌­تواند محقق شود و محقق خواهد شد. بهترین روزهای ما به زودی فراخواهند رسید. کشور ما عظمت بکر فوق‌العاده‌ای دارد. ما در عرصه منابع طبیعی و استعدادهای انسانی غنی هستیم. از خواندن این کتاب لذت ببرید و بیاید با هم عظمت را به آمریکا بازگردانیم.»

کتابِ «آمریکای زمینگیر» نوشته دونالد ترامپ با عنوان فرعی چگونه عظمت را به آمریکا بازگردانیم؟ به ترجمه سمیرا محتشم، منصور براتی، علیرضا مکی و بهروز نامداری در 211 صفحه به بهای 25 هزار تومان از سوی نشر ثالث منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها