همدانی ادامه داد: آنهایی که علم را به صورت مطلق به کار میبرند منظورشان این است که آن چیزی که قبل از علم مدرن بوده است، اصولا چیز دیگری (غیر از علم) بوده و اصلا علم نبوده است.
وی افزود: وقتی اصطلاح علم غربی را میشنویم یک منطقه جغرافیایی به ذهنمان میآید، در حالی که همه مناطق غرب به صورت یکسان در پیدایی این علم سهیم نبودهاند؛ به طور مثال ورود آمریکا به علم، پدیده بسیار جدیدی است ولی زمانی که ما اصطلاح علم غربی را میشنویم آمریکا حتما به ذهنمان میآید. بنابراین وقتی مفهوم علم غربی را به کار میبریم، باید با احتیاط و دقت این مفهوم را به کار ببریم.
وی ادامه داد: یک تحول بزرگ همزمان در هیچ جای عالم مطرح نبوده است، حتی جوامع غربی هم بخشها و لایههای مختلف دارند و هر کدام سهم متفاوتی در تولید علم داشتند.
این پژوهشگر حوزه تاریخ و فلسفه علم سپس به توضیح و تدقیق مفهوم علم مدرن پرداخت و گفت: مفهوم علم مدرن کمی پیچیدهتر است، زیرا قید جغرافیایی در آن نیست و در این مفهوم مبدا زمانی موثر است. نکته دیگر این است که این علم بخشی از تحولاتی بود که در غرب بوجود آمد و مدرنیته نام داشت. این اصطلاحات علم مدرن و علم غربی با خود یک سری مفاهیم ضمنی دارند و بر یک هویت واقعی و تاریخی در بیرون وجود دارد و وحدت مشخصی وجود دارد استوار است، در صورتی که ما هیچ گاه اروپا و یونان یک دست و خارجی نداشتهایم.
وی افزود: ارنست رنان، شرقشناس فرانسوی معتقد است که زبان هر قوم بیان کننده وضع آن قوم است. زبان اروپا، زبان بیان اندیشه است و زبان سامی، زبان بیان عواطف و احساسات است. از همین رو رنان معتقد است که علم چیزی اساساً اروپایی است. رنان در مقدمه کتاب ابن رشد و ابن رشدیان بیان می کند از زمان انقراض روم تا قرون وسطی هیچ اتفاقی در دنیا نیفتاد. منظور ارنست رنان این بود که مسلمانان فیلسوف نبودند و شارح افکار یونانیان بودند به دلیل اینکه زبان آنان زبان عربی بود و حتی علم دوران اسلامی نیز غارت اعراب از علم یونانی بود.
همدانی افزود: پشت همه این مفاهیم القاء ناتوانی مسلمین در تولید علم و نداشتن سهم در تولید علم است. وقتی از علوم اسلامی صحبت میکنیم در واقع تکرار ناخواسته این حرف است که این علوم اسلامی نیستند.
وی ادامه داد: در این حوزه دعاوی علمی بار ارزشی دارند و نظریه ها معصوم و بی طرف نیستند. برای تبیین تحولات قرن ۱۶ و ۱۷ که در اروپا رخ داد و موجب تغییر نسبت انسان با طبیعت شد دو نظریه وجود دارد: برخی اولویت را به تغییرات اجتماعی و مادی میدهند و معتقد هستند این تغییرات باعث عوض شدن نگاه انسان به جهان شد و برخی دیگر نیز به تغییر نگاه انسان اولویت میدهند و معتقدند تغییر نگاه انسان به جهان باعث ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی شد، اما نکتهای که باید در نظر گرفته شود این است که هیچ کدام از اینها به تنهایی این تغییرات را تبیین نمیکند.
وی در خاتمه بیان کرد: تحولات جدید در همه جای اروپا یکسان رخ نداد و در اوایل قرن بیستم هنوز در اروپا جوامعی وجود داشت که جهان بینی شان مانند قرن ۱۶ بود. علاوه بر این، این مفاهیم نقش ما مسلمانان در پیدایی علم جدید را نادیده میگیرد.
نظر شما