مهسا ملکمرزبان درباره بستر اصلی قصهها میگوید:هیچ قصهنویسی نمیتواند ادعا کند در اتاقش را میبندد و داستانی مینویسد که منفک از تمام واقعیتهای اطرافش است. قصهها در تمام دنیا تکراریاند این نویسندهها و نوع روایتها هستند که تغییر میکنند و خواندن یک قصه تکراری را جذاب میکنند وگرنه قتل و دزدی و خیانت و عشق همیشه موضوع داستان هاست و تا ابد هم خواهد بود.
شما در حوزههای متعددی مانند اجرا، ترجمه، روزنامهنگاری و نویسندگی فعالیت میکنید. کدامیک از این حوزهها برای شما جدیتر است؟
من خودم را بیشتر متعلق به جهان ادبیات میدانم تا تلویزیون. دنیای ادبیات برای من قدیمیتر است و سابقه فعالیت و علاقهمندی من هم در این حوزه بیشتر.
سالهاست که به عنوان مترجم در عرصه ادبیات فعالیت دارید. چه شد که دست به قلم شدید و تصمیم به نوشتن گرفتید؟ ترجمه چه تاثیری در سوق دادن شما به سمت نوشتن و نویسندگی داشت؟
ترجمه تاثیری در نوشته شدن قصههای مجموعه «خرده روایتهای بی زن و شوهری» نداشته چون ایده این قصهها سالها در ذهنم وجود داشت تا اینکه به مرور شکل کاملتری پیدا کرد و در قالب قصههای مکتوب منتشر شدند. این قصهها نتیجه تاثیراتی بودند که من از فضای اجتماعم، آدمهای اطرافم، اتفاقها و تجربه زیستهام گرفتهام. اما اینکه بگویم آثاری که ترجمه کردهام تاثیر مستقیم بر این کار داشته، خیر اینطور نیست.
بسیاری از مترجمانی که پس از مدتی به نوشتن روی میآورند تاثیر نویسندگانی را که سالها از آنها ترجمه میکردهاند، در نوشتن خود انکار نمیکنند.
مسلما من هم تاثیر غیرمستقیم یا ناخودآگاه ترجمه و خواندن آثار زبانهای دیگر را انکار نمیکنم. در طول سالیانی که خواندم جهتگیریهای ذهنیام و رویکردم نسبت به قصه تغییر کرده اما درباره قصههای این کتاب به طور مستقیم تحت تاثیر نویسنده خاصی نبودهام.
اما نام این کتاب یادآور یکی از نمایشنامههای امانوئل اشمیت است.
بله البته که این اسم تنها یک بازی کلامی است و ربطی به کارهای اشمیت ندارد.
در شخصیتپردازی کاراکترهای قصههای مجموعه «خردهروایتهای بیزنوشوهری» بیشتر تخیلتان دخیل بوده یا کاراکترهای واقعی که در اجتماع دیده و تجربه کردهاید؟ اولویت شخصیتهای شما از فکر و ذهن خودتان برمیآید یا بستر واقعی جامعه؟
همانطور که گفتم بستر اصلی قصهها تحت تاثیر همه اینها پدید آمده است به علاوه اینکه من به شدت آدم تصویر هستم. عکسها و تصاویر روی من تاثیرات عمیقی میگذارند. هیچ قصهنویسی نمیتواند ادعا کند در اتاقش را میبندد و داستانی مینویسد که منفک از تمام واقعیتهای اطرافش است. قصهها در تمام دنیا تکراریاند این نویسندهها و نوع روایتها هستند که تغییر میکنند و خواندن یک قصه تکراری را جذاب میکنند وگرنه قتل و دزدی و خیانت و عشق همیشه موضوع داستان هاست و تا ابد هم خواهد بود. چندان که مدلهای دیگر قصههای مجموعه «خرده روایتهای بیزن وشوهری» را می توان در هرجای دیگر دنیا سراغ گرفت و خواند.
در نوشتن قصههایتان تا چه حد به مرزبندیهای جنسیتی قائل هستید و اینکه آیا اولویتتان در نوشتن با مسائل و جنس خودتان است یا خیر؟
اصولا قائل به مرزبندیهای جنسیتی نیستم و اگر روایت یا قصهای برایم جذاب باشد نوشتنش را شروع میکنم.
بسیاری از زنان نویسنده عقیده دارند آنقدر مسائل حل نشده در حوزه زنان وجود دارد که بهتر است اولویتشان از جنس و مسائل خاص خودشان باشد تا با نوشتن از این مسائل در نهایت بتوانند راهگشا باشند.
در مورد من این مساله صدق نمیکند. مگر قرار است با قصه نوشتن مشکلی حل شود؟ ممکن است با نوشتن طرح مسئله کرد یا موضوعی را برجستهتر نشان داد و به خواننده تلنگری زد که بعد از آن به موضوع داستان حساستر شود و حتی آن را دنبال کند اما حتی اگر بتوان با قصهنوشتن راهحلی ارائه کرد، آن راه حل در چهارچوب آن قصه و شخصیت و اتفاق و موقعیت خاص آن داستان است مگر آنکه نویسنده خط فکری خود را در قالب مجموعه آثارش بتواند به خوانندهاش القا کند، آن زمان است که شاید تغییری اتفاق بیفتد که قابل اعتنا باشد. اولویت من نوشتن از زنان یا برای زنان نیست ولیکن موضوعات و دغدغه های زنانه هم جزو انتخابهایم برای نوشتن هست.
پس هدف و انگیزه اصلیتان از نوشتن چیست؟
اگر قصهای مینویسم برای این است که آدمها، ایدهها و اتفاقاتی را که مرتبا توی ذهنم رفتو آمد میکنند به روی کاغذ منتقل کنم تا ذهنم کمی سبک شود، آدمها و قصههایشان بخش زیادی از ذهنم را اشغال میکنند، برای همین وقتی آنها را روی کاغذ مینشانم، ذهنم برای مدتی سبک شده و جا برای کاراکترها و ایدههای تازه باز میشود. دلیل دیگر نوشتنم این است که دوست دارم با روایت من از شخصیتها و اتفاقات و قصههایی به سبک و سیاق مهسا ملک مرزبان هم آشنا شوند.
شما به واسطه مترجم بودنتان با ادبیات روز جهان آَشنا هستید و نسبت به کیفیت آثار تولید شده در ادبیات جهان اشراف نسبی دارید. به نظرتان جایگاه ادبیات ما نسبت به غرب کجاست و فاصله ادبیات داستانی ما را با جهان غرب در چه حدی میدانید؟
من اسم فاصله روی این مساله نمیگذارم. ما مدل خودمان را در ادبیات داریم. به شرطی که حجم زیاد آثاری که از راه ترجمه وارد ادبیات ما میشود روی اصالت ادبیات تالیفی ما تاثیر نگذارد. سالهاست که در ادبیات نیز مثل بسیاری دیگر از صنایعمان بیشتر از آنکه تولیدکننده باشیم ترجمهکننده، وارد کننده یا مونتاژ کننده خوبی هستیم. ادبیات تالیفیمان اگر بر پایه ساختارهای قدرتمند کهن خود نتواند در دنیای مدرن رشد کند، به سادگی تحت تاثیر ادبیات کشورهای دیگر قرار میگیرد که مطلقا چیز بدی نیست اما اینکه این تاثیر به شکل غالب درآید نگرانکننده است. درست است که هر نویسندهای تحت تاثیر قلم شخصی قرار میگیرد که بیشترین تاثیر را از او پذیرفته حالا میخواهد بورخس باشد یا همینگوی، اما این تاثیرپذیری نباید انفعالی باشد که در نهایت ادبیات بومی ما را بیمایه و ضعیف جلوه دهد.
برخی از مترجمان بر این باورند که ترجمه باعث اغنای نثر فارسی شده و به ارتقا آثار ادبی معاصر ما کمک شایانی میکند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من ادبیات ترجمه به اغنای نثر فارسی کمکی نمیکند بیشترین تاثیر آن بر نوع روایت، زاویه دید و حتی انتخاب سوژه است.
یعنی به لحاظ تکنیکال موثرتر است؟
بله. چون وقتی شما ترجمه میکنید اگر خیلی مترجم وفاداری باشید میتوانید در نهایت قصه را خوب منتقل کنید به همین خاطر است که میگویم ترجمه روی نثر اثر نمیگذارد و تاثیر مثبت آن غالبا در ایجاد روایتهای تازه و خلق موضوعات و کاراکترهای جدیدتر نمود پیدا میکند.
چه کار جدیدی در دست ترجمه دارید؟
رمانی به نام «شیفتگیها» از نویسنده اسپانیایی خابیر ماریاس ترجمه کردهام که مدتی است آماده انتشار است. دلیل تاخیر انتشار این رمان این است که مایل بودم حتما با خرید کپیرایت منتشر شود و چندین ماه است که با نماینده محترم نشر چشمه مشغول مذاکراتی با نویسنده و نماینده نویسنده در ارتباط با قبول حذفیاتی که صورت گرفته است، بودهایم که امیدوارم به زودی به راه حل تازهای برسیم و کتاب به دست خوانندگان و علاقهمندان خابیر ماریاس برسد.
گفتنی است مجموعه داستان «خردهروایتهای بیزنوشوهری» نوشته مهسا ملکمرزبان در 106 صفحه به قیمت 12000 برای اولین بار در سال 1396 منتشر شد و تا به امروز سه بار تجدیدچاپ شده است.
نظرات