"پدر آن دیگری"، نوشته پرینوش صنیعی اخیرا به زبان بلغاری منتشر شده است. این دومین کتابیست که از پرینوش صنیعی با ترجمه مستقیم لودمیلا یانوا به بلغاری منتشر میشود. این کتاب به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده و جایزهها و نقدهای مثبت بسیاری دریافت داشته است. سهم من کتاب اولی است که از این نویسنده ایرانی با ترجمه یانوا در بلغارستان منتشر شده است.
لیودمیلا یانوا فارسی را قشنگ حرف میزند، با ضربالمثلها و کنایههایش، با شتاب، که مبادا از ذهنش جا بماند. بیشتر دوشنبهها توی دفترش در بخش ایرانشناسی در مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی دانشگاه صوفیه "سنت کلیمنت اوحریدسکی"، برای شاگردانش فیلم ایرانی میگذارد. خودش هم میبیند و به کنایهها بلند میخندد و گاهی توضیح میدهد. سینمای ایران را خوب میشناسد بهتر از خیلی ایرانیها؛ نویسندههای ایران را هم. ایرانی نیست ولی مسائل ایران را از نزدیک دنبال میکند.
"حق مساوی" یا همان "راونو پراویه"- به بلغاری، نام کتابی است که برگرفته از داستانهای 17 نویسنده زن ایرانی است که با ترجمه او در کشورش منتشر شده و بسیار هم تاثیرگذار بوده است.
نویسندگان این کتاب عبارتند از: فرخنده آقایی، شیوا ارسطویی، مهشید امیرشاهی، فریبا وافی، فرشته مولوی، مجبوبه میرقدیری، شهرنوش پارسیپور، زویا پیرزاد، فرشته ساری، ناهید طباطبایی، گلی ترقی، مینو فرشچی، زهره حکیمی، فریده خردمند، سپیده شاملو و مهری یلفانی. و لودمیلا به جز با 2 نفر از آنان با بقیهشان در تماس است. آن قدر که وقتی به ایران میآید دنبالش میآیند و با هم مثل دوستان دیرین دیدار میکنند.
لیودمیلا یانوا در سال 1972- 1351 هجده ساله بود که شاگرد زبان و ادبیات انگلیسی و همچنین فارسی در دانشگاه تهران شد. او پژوهشهایش را در دانشگاه صوفیه "سنت کلیمنت اوحریدسکی" در رشته انگلیسی و در کنار آن فارسی ادامه داد. اکنون در مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی واحدهای مختلفی را در زبان فارسی درس میدهد، دستور و قواعد نگارش، آواشناسی و آوانگاری فارسی، تئوریهای سبکشناسی فارسی و تئوری ترجمه.
از کتابهای صادق هدایت شروع کرد ترجمه را، در کتابی با عنوان "سویتلینا ای سیانکا" که یعنی نور و سایه که به دلایل مشکلات اقتصادی در کشور بلغارستان انتشار پیدا نکرد و بعد با همکاران هندشناس وی نادژدا روزوا و والنتینا مارینوا کتاب مجموعه داستانهای "زن شرق بودن..." را با برگردان بلغاری مجموعه داستانهای معاصر زنان نویسنده ای از کشورهای مختلف شرقی از جمله سوریه، ترکیه، هند، کویت، پاکستان و ایران جمعآوری و منتشر کردند. در این کتاب داستانهایی از زهره حاتمی، شهرنوش پارسیپور، منیرو روانیپور، فریبا وافی، محبوبه میرقدیری، فرشته ساری؛ رویا شاپوریان و چند شعر از سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد به چشم میخورد که به جز شعرها، دیگر مطالب را خانم یانوا به بلغاری برگردانده.
دو کتاب دیگر نیز در میان مجموعه کارهای خانم یانوا دیده میشود، داستانهایی به فارسی و برای سطوح مختلف دانشجویان زبان و فرهنگ پارس: "داستان معاصر ایران- 26 داستان کوتاه از 26 نویسندگان" و دومی "کتاب درسی فارسی" که این یکی برای آموختن زبان فارسی برای دانشجویان سال دوم نوشته است. کتاب درسی با کمک بخش فرهنگی سفارت ایران به چاپ رسیده و این مسئله را از طرح روی جلد میتوان حدس زد.
مردم بلغارستان فردوسی، سعدی، خیام، حافظ را کم و بیش میشناسند. اما زبان آنان در میان زبانهای هند و اروپایی است بنابراین با زبان پارسی اشتراکاتی دارد و میشود در آنجا نیز کلمات پارسی را سراغ گرفت... با این بانوی بزرگواری که برای شناساندن ادبیات و فرهنگی ایرانی در کشورش میکوشد، گفتوگویی انجام دادهایم درباره آشنایی و پرداختناش به ادبیات پارسی که در ادامه میخوانید:
از کجا و چگونه با زبان پارسی آشنا شدید؟
میگویند چیز تصادفی وجود ندارد. چندین دهه پیش، یک سال قبل از تمام کردن دبستانم به پدرم پیشنهاد کردند که رئیس بازرگانی بلغارستان در ایران یا فرانسه شود. اگرچه او فارغالتحصیل اقتصاد از لیسه فرانسوی بود ولی ایران را ترجیح داد. من پس از گرفتن دیپلمم تحصیلات خود را در دانشگاه تهران در رشته زبان انگلیسی و زبان پارسی شروع کردم. لحظهای که در فرودگاه پا گذاشتم و سخنی به زبان پارسی شنیدم عاشق این زبان شدم. پیش از آن من روسی، فرانسوی و انگلیسی آموخته بودم، اما موسیقی زبان پارسی من را مسحور کرد.
آیا هیچ تصوری از ایران و زبان پارسی پیش از پرداختن به آن داشتید؟
پیش از به ایران آمدنم، هیچ تصوری از ایران و زبان پارسی نداشتم.
اولین برخورد با یک کتاب به زبان پارسی چگونه و یا با چه حس و حالی بود؟
اولین برخورد من با ادبیات ایران در کلاسهای زبان فارسی با شعرهای گوناگون از ادبیات کلاسیک و داستانهای جلال آل احمد، صادق هدایت، محمد حجازی و غیره در ساعات تدریس آقای دکتر ستوده بود.
چقدر ادبیات پارسی در بلغارستان برایتان آشنا بوده است؟
من با ادبیات پارسی اصلا آشنا نبودم.
با چه اهدافی خواستید که به زبان پارسی بپردازید؟
وقتی که به بلغارستان بازگشتم، تنها چیزی که میدانستم این بود که میخواهم با زبان پارسی کار کنم ولی فرصتی نبود. شروع به کار با زبان انگلیسی کردم، اما زبان فارسی را فراموش نکردم. چند سال بعد یک نشر به من پیشنهاد کرد که آثار صادق هدایت را ترجمه کنم. من خوشحال شدم و شروع به کار کردم. ویرایشگر کتاب "سایه و روشن" دوست من مارتا سیمیدچیِوا بود که با هم در دانشگاه تهران درس خوانده بودیم. ترجمه آثار صادق هدایت برای من چالش بزرگی بود یا طوری که ما به بلغاری میگوییم "قاشق بزرگی برای دهان من بود". (در فارسی: لقمه بزرگی برای دهان من بود) اما آرزوی من برای کار کردن با زبان فارسی قویتر بود. در طی کارم نصیحت هادی آزادی (یک مرد ایرانی با قلب بزرگ که چند سال پیش از این دنیا رفت) برایم خیلی مفید بود. این طور در سال 1986 این کتاب آماده چاپ شد و شامل داستانهای کوتاه و بلند صادق هدایت بود: از جمله داش آکل، لاله، آفرینگان، زنی که مردش را گم کرد، مردهخورها، حاجی مراد، قصه زیر بته، علویه خانم، محلل، طلب آمرزش، میهن پرست، آبجی خانم، سگ ولگرد، بوف کور و حاجی آقا. ولی به دلیل وضعیت اقتصادی در بلغارستان فقط در سال 2000 از طریق یک انتشارات دیگر رادارپرینت "Radarprint" به چاپ رسید. به این ترتیب مردم بلغارستان با آثار دلنشین صادق هدایت آشنا شدند.
در 1986 رویای من واقعی شد و من شروع به کار در مرکز زبان و فرهنگهای شرقی در دانشگاه صوفیا کردم.
چطور شد که تصمیم گرفتید که از پارسی به بلغاری ترجمه کنید؟
پس از ترجمه آثار صادق هدایت، میخواستم آثار بیشتری از ادبیات معاصر ترجمه کنم، آثار ادبیات معاصر نداشتیم. اینترنت به دادم رسید، در آن زمان بسیاری از وبسایتها ایجاد شد، همینطور با برخی از نویسندگان آشنا شدم و آثارش را دانلود کردم (برایم فرستادند). من بسیاری از نویسندگان زن را کشف کردم که در مورد خودشان و آثارشان هیچ نمیدانستم. بنابراین ایده تشکیل مجموعهای از نویسندگان زن از شرق به ذهنم رسید. با همکارانم از مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی تصمیم خود را در میان گذاشتم و آنها قبول کردند. و این طور در سال 2001 انتشاراتی "Radarprint" کتاب "زن شرق بودن... " (330 ص) را به انتشار رساند. در آن آثار نویسندگان زن از زبانهای دری، فارسی، هندی، عربی، اردو، کردی، ترکی به بلغاری ترجمه و گردآوری شده بود؛ همینطور نویسندگان زن ایرانی از جمله اثر طاهره ایبد "به رنگ خاکستار" ترجمه اسلاونا گیوراوا، گلی ترقی "مادام گرگ"، شهرنوش پارسیپور "صدای توپ فوتبال"، زهره حاتمی "مادر بزرگ"، منیرو روانیپور "بازی"، فریبا وافی "در عمق صحنه"، محبوبه میرقدیری "یک روز زندگی"، فرشته ساری "زمان گم شده"، رویا شاپوریان "نیاز" که به دست من ترجمه شدهاند. در مراسم معرفی این کتاب از تلوزیون ترکی و بلغاری خبرنگاران آمده بودند.
سازمات یونسکو به پیشنهاد آقای خاتمی سال 2001 را سال گفتگوی تمدنها اعلام کرد و در این مناسبت "مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی" در کتابی با عنوان "شرق ناآشنا"، آثار روزگار قدیم تا به امروز را جمع آوری کرد. داستانهای: صادق چوبک "یحیی"، شهرنوش پارسیپور "در خانه"، رویا شاپوریان "گل کوکب" با ترجمه من به چاپ و انتشار رسید.
در 2006 کتاب "چهره جدید شرق" (740 ص) به مناسبت بیستمین سال تأسیس مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی به چاپ رسید. این کتاب حاوی داستانها و شعر معاصر از نویسندگان و شاعرانی از افغانستان، ایران، هند، چین، مراکش، سوریه، فلسطین، ژاپن، مغولستان، قزاقستان، کره، ترکیه، تانزانیا و اتیوپیست. این ترجمهها کار استادان و دانشجویان "مرکز زبانها و فرهنگهای شرق"اند.
آثار نویسندگان ایرانی در این کتاب از این قرار است: بزرگ علوی "تاریخچه اتاق من"، محمود دولتآبادی "آیینه" و چند شعر از فروغ فرخزاد- با ترجمه ماریو اپّن، صادق هدایت "عروسک پشت پرده"، شهرنوش پارسیپور "سرگذشت یک نویسنده فقیر"، محمد پورثانی "لبخند"، زویا پیرزاد "قصه خرگوش و گوجه فرنگی"، گلی ترقی "انار بانو و پسرهایش"، فریده خردمند "باد برد" و "سرما"، فرشته مولوی "خداداد خوش است"- با برگردان من.
در سال 2009 کتاب "حق مساوی" با ترجمه و پیش گفتاری از من به وسیله "آکادمی تمدن بالکان" به چاپ رسید. "حق مساوی" اولین مجموعه داستانهای معاصر ایران است که فقط آثار نویسندگان زن در آن جمعآوری شده است. عنوان کتاب از عنوان یکی از داستانهای کتاب بر گرفته شده که نویسنده آن، میترا داور است. در این مجموعه 17 نویسنده معرفی شدهاند:
فرخنده آقایی"بخت بخت اول"، شیوا ارسطویی"تیفوس"، مهشید امیرشاهی "مجلس ختم زنانه"، فریبا وافی "خواسته از بازی"، میترا داور "حق مساوی، فرشته مولوی"Correspondence"، محبوبه میرقدیری "بیوه خیالی" ، شهرنوش پارسیپور "در خود نشستن"، زویا پیرزاد "لنگه به لنگه"، فرشته ساری "مرد بدون شماره ملّی"، ناهید طباطبایی "جدول کلمات متقاطع"، گلی ترقی "خانه در آسمان"، مینو فرشچی " آسانسور"، زهره حکیمی "یک روز از زندگی نویسنده پرکار یا داستان زن خوشبخت و باقی قضایا"، فریده خردمند "دانیل"، سپیده شاملو "کیسه سیاه"، مهری یلفانی "ریشهها".
در سال 2010 برای بزرگداشت بیست و پنجمین سالگرد گشایش مرکز زبان و فرهنگهای شرقی کتاب "خنده نمنم" با آثار نویسندگان کشورهای شرقی تجدید چاپ شد.
در آن داستانهایی از نویسندگان ایرانی گردآوری شدهاند. داستانهایی از مهشید امیرشاهی "خانواده آینده داداش"، ناهید طباطبایی "مهمان"، "جورابها"، "کجا را گفتید؟"، فریده خردمند "بچه کامپیوتری"، فیلمنامه مینو فرشچی "حاج خانم" - با ترجمه من و نمایشنامه حسن مقدم "جعفر خان از فرنگ آمده" با ترجمه ماریو آپّن که فارغالتحصیل رشته ایرانشناسیست.
در سال ۲۰۱۳ بعد از استقبال خوب خوانندگان از کتاب "خنده نمنم" در بلغارستان، از مرکز زبان و فرهنگهای شرقی کتاب "اتود با لبخند" با آثار نویسندگان کشورهای شرقی تجدید چاپ شد. داستانهای ایرانی که در آن قرار دارند از این قرارند: ناهید طباطبایی "حساسیت"، فریبا وفی "حلوای زعفران"، بهرام صادقی "کلاف سر درگم"، ترجمه من.
در سال ۲۰۱۴ کتاب "این قدر نزدیک، این قدر دور" به مناسبت سیمین سال تأسیس مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی به چاپ رسید. این کتاب حاوی داستان و شعر معاصر از نویسندگان و شاعرانی از افغانستان، ایران، هند، مراکش، سوریه، ترکیه، تانزانیا و اتیوپی است. این ترجمهها کار استادان "مرکز زبانها و فرهنگهای شرقی" اند و فهرست داستانهای ایرانی آن به شرح زیر است: علی اشرف درویشیان "هندوانه گرم"، علی رضا محمودی – ایرانمهر "ابر صورتی" و " سمفونی زنانه"، زهره حکیم "ابر پنبهای سفید سرگردان" "گلهای یاس" "بعد از ردیف درختها" "صبح خاکستر"، محبوبه میرقدیری "نامهای برای پروین"، مهری یلفانی "روزی که مادرم پیر شده بود"، منیرو روانیپور "خانه اشباح" و "تهران ۲۰۰۶"، ناهید طباطبایی "مرا ببوس" و "این شهریها…"، ترجمه من.
در سال ۲۰۱۴ نشر " Janet 45" رمان "سهم من" پرینوش صنیعی را چاپ کرد که امسال به چاپ دوم رسید.
امسال هم این نشر رمان دوم پرینوش صنیعی با نام "پدر آن دیگری" را چاپ و منتشر کرد. مترجم هر دو رمان هم من هستم.این رویداد در سایت "مرور" نیز منعکس شد. با این وصف، به نظر میرسد خوانندگان بلغاری اکنون بیش از هر زمان دیگری با ادبیات معاصر ایران آشنایی پیدا کردهاند و مشتاقتر از هر زمان دیگری باشند.
آیا تاکنون خواستهاید از بلغاری نیز به پارسی متونی را ترجمه کنید؟
نه تنها خواستم، بلکه انجام دادهام. من چند داستان کوتاه از نویسندگان معاصر بلغاری از جمله Zdravka Evtimova، Boyan Biolchev، Deyan Enev، ترجمه کردم که در سایت ادبیات "مرور" با کمک دوست نازنینم و نویسنده معروف ایرانی میترا داور منتشر شدهاند. یک داستان سیریل توپالوف، نویسنده معروف ما همراه با بیوگرافی کوتاه وی، در مجله "پایاب" thanks to با تشکر از یاری نویسنده مشهور ایرانی و دوست خوبم فرخنده آقایی چاپ شد.
من میخواهم در پرانتز درباره مرد ایرانی - ذکر شده در بالا - هادی آزادی بیشتر توضیح بدهم. خوانندگان ایرانی نیز در طول سالها امکان آن را یافتند که با چند نویسنده و شاعر سرشناس بلغاری که آثار آنها به زبان فارسی ترجمه و چاب شده آشنا شوند. این کار بزرگ به دست هادی آزادی خبرنگار، استاد زبان فارسی و دکتر علوم تاریخ انجام شد. مردی که وطنش را دوست داشت و بلغارستان را به عنوان وطن دوم خود میدانست. تمام زندگی کوشش میکرد فرهنگ این دو کشور را به هم نزدیک کند. وی نیز از نام احمد فروزان استفاده میکرده است. درباره ترجمههای وی در سایت مرور میتوانید بیشتر بخوانید.
این روزها خبر خوشی از ایران دریافت کردم که کتاب با داستانهای کوتاه از نویسنده بلغاری زدراوکا اوتیمُوا (Zdravka Evtimova) به زودی در ایران منتشر خواهد شد. شاید خوانندگان ایرانی درباره وی در مجله "گلستانه" خوانده باشند که در آن چند سال پیش او را معرفی کرده بودند و داستان معروف وی "خون" را که به چند زبان ترجمه شده، به فارسی چاپ کرده بودند.
غیر از شما چه کسانی پیش و همراهتان به ترجمه متون پارسی پرداختهاند؟
من بیشتر عمدتا درباره ادبیات معاصر صحبت میکنم. چون فکر میکنم درباره آن خیلی کم صحبت میشود. در سال1980 مارتا سیمیدچیِوا کتابی با عنوان "مردی که آفتاب را میبخشید" شامل 14 داستان را به انتشار رساند: از محمدعلی جمالزاده "سیاستمند"، صادق هدایت "سه قطر خون"، صادق چوبک "زیر چراغ قرمز خیابان"، محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین)، جمال میرصادقی "این برف، این برف لعنتی"، غلامحسین ساعدی، محمود دولتآبادی "مرد"، هوشنگ گلشیری "عروسک چینی من"، نادر ابراهیمی "مردی که آفتاب را میبخشید"، علی اشرف درویشیان "مرض"، احمد محمود "باهم"، فریدون تنکابنی "روی ریلها"، و یک داستان از سیمین دانشور، با پیش گفتاری از امیر نظامی.
و رمان جلال آل احمد "مدیر مدرسه" هم با ترجمهی مارتا سیمیدچیِوا در سال 1986 منتشر شده است.
در سال 1990 مارتا سیمیدچیوا برای اولین بار مجموعهای از آثار شاعران معاصر ایران (نیما یوشیج، اسماعیل شاهرودی، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی و فریدون مشیری) را از زبان فارسی ترجمه کرد و به انتشار آنها همت گماشت.
تدریس زبان پارسی در بلغارستان چگونه است و تا چه مقطعی صورت میگیرد؟
تدریس زبان فارسی در بلغارستان در سال 1959 میلادی بهصورت واحد درسی اختیاری در رشته ترکشناسی در دانشگاه صوفیه آغاز شد و سپس با افتتاح رشتههای هندشناسی و عربشناسی، زبان فارسی جزء واحد درسی این رشتهها نیز قرار گرفت. در سالهای تحصیلی 1992-1991 میلادی زبان و ادبیات فارسی بهعنوان رشتهای فرعی در دانشگاه صوفیه ایجاد و زبان فارسی، دستور زبان، تاریخ ایران، ادبیات کلاسیک و ادبیات معاصر ایران جزو برنامه درسی آن قرار گرفت. در همان سال بهدلیل علاقه زیاد به این زبان، رشته "زبان و ادبیات فارسی" بهعنوان رشته دوم رسمیت یافت.
سپس رشته ایرانشناسی به عنوان رشته دانشگاهی مستقل در بخش شرقشناسی دانشکده زبانها و فرهنگهای شرقی دانشگاه صوفیا طی سالهای تحصیلی 1994 میلادی تاسیس شد و از آن پس تاکنون دانشگاه صوفیا هر سال اقدام به پذیرش دانشجویانی در این رشته میکند. امسال ما 25 سال از تاسیس کردن ایرانشناسی را جشن میگیریم.
برای آموختن زبان فارسی سه کتاب درسی داریم: مقدماتی- نوشته ایوتا زلاترووا، برای سال اول – نوشته انگل اربتسوف و برای سال دوم که من نوشتم. من هم کتابی با 26 داستان از 26 نویسندگان معاصر جمع آوری کردم. چون برای آموختن زبان فارسی ما به متون مدرن نیاز داریم و هم برای آشنا کردن دانشجویان با نویسندگان معاصر.
چند بار به ایران سفر کردهاید و هر بار به چه برداشت تازهای از این کشور و زبان رسمیاش رسیدهاید؟
شاید چهار بار – بار اول برای "اولین مجمع استادان زبان فارسی"، یک بار برای نمایشگاه کتاب؛ بار دیگر با دانشجویان ما و بار آخر با هیات زنان فعال در حوزههای فرهنگی بلغارستان. هر زمانی که میآیم با بسیاری از افراد معروف آشنا میشوم: ملاقات فراموش نشدنی من با نویسندگان ایرانی: گلی ترفی، فرخنده آقایی، میترا داور، ناهید طباطبایی، فرشته ساری که به دیدن من آمدند. دیدارم با محمود دولتآبادی نویسنده بزرگ ایرانی و صحبتی که با ایشان داشتم درباره صادق هدایت. زمان فراموش نشدنی که با دوستان عزیزم مینو فرشچی و پوران درخشنده صرف کردم. گفتوگوهای جالب با تهمینه میلانی و پرینوش صنیعی و بسیاری دیگر از نویسندگان و هنرمندان ایرانی. برخورد غیرمنتظره با فرهاد آییش و رضا کیانیان بازیگران بزرگ سینمای ایران. باید تاکید کنم که "عشق" دوم من – سینمای ایران است.
آیا شناختی از دیگر زبانهای موجود در ایران مثل کردی، بلوچی و مانند اینها دارید؟
خیلی کم با زبان کردی آشنا هستم ولی دوستان کردی دارم که با بعضی از آنها با هم در دانشگاه تهران درس خواندیم.
با نویسندگان ایرانی چقدر آشنایی و ارتباط دارید؟
ما دائما در تماس نیستیم ولی مطمئنام که هر وقت بخواهم و هر کجا که باشند، میتوانم با آنها تماس بگیرم و از آنها کمک بخواهم. فورا به من جواب میدهند. منظورم بیشتر نویسندگان زن است. بیشتر از ده سال پیش وقتی تصمیم گرفتم کتاب 26 داستان را جمعآوری کنم و تصمیم خود را در میان گذاشتم و از آنان خواهش کردم به من یاری کنند. با وجود گرفتاری روزمره با من بیدرنگ تماس گرفتند و بعد آثارشان را فرستادند.
ادبیات کلاسیک ایران چقدر برای شما جذابیت داشته است؟
در بلغارستان، نامهای فردوسی، عمر خیام، نظامی، سعدی، حافظ به خوبی آشنا است. من خودم دوست دارم به رباعیات خیام با خوانش احمد شاملو گوش کنم. ولی این که برای من جالب بود شاعران زن هم زمان شاعران مذکور درباره آنان اصلا حرفی نمیشود: مانند رابعه بلخی نخستین شاعر زن پارسی همدوره با سامانیان و رودکی بوده، مهسادی گنجوی (که پس از خیام، برجستهترین رباعیسرای ایران بهشمار میآید و او را پایهگذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی میدانند) هم زمان خیام و نظامی، جهان ملک خاتون هم زمان حافظ. تا آنجا که من میدانم برخی از آثارشان به زبانهای خارجی ترجمه شده است.
برای دانشجویان یک مقاله در مورد این شاعران زن ایرانی نوشتم، شاید بعدها، یک ایرانشناس تحقیقات کاملتری درباره این زنان شاعر همدوره آنان به عنوان برابر با آنها، خواهد کرد.
ارزیابیتان درباره ادبیات معاصر ایران چیست؟
از ادبیات معاصر ایران خیلی خوشم میآید، تعارف نمیکنم. اگر این طور نبود هیچ وقت شروع به ترجمه کارهای بعضی نویسندگان نکرده بودم. من تنها نیستم دانشجویان من و خوانندگان بلغاری هم علاقمند ادبیات معاصر پارسی هستند و میپرسند آیا چیزی جدیدی خواندهام و یا کار جدیدی در دست ترجمه دارم؟
فردای روشنی پیش روی ادبیات ایران هست؟
البته که هست. وقتی واکنش دانشجویان را بعد از خواندن یک داستان معاصر میبینم به این نتیجه میرسم. به نظر نویسنده معاصر بلغاری و دوست صمیمی من، زدروکا اوتیماوا، بهتر از من توضیح داده (بعد از خواندن کتابم "حق مساوی") به خصوص درباره ادبیات معاصر نویسندگان زن ایرانی: "ادبیات معاصر ایران با زیبایی، شرافت و روحی انسانی خود حرفی برای گفتن به همه ما دارد و نویسندگان زن خردمندانه و با اطمینان همچون اساتید واقعی بیان چنین رسالتی را به انجام میرسانند. "* .
بودن ارتباط بین زبان پارسی و بلغاری منجر به چه اتفاق تازهای در این دو کشور خواهد شد؟
ایران و بلغارستان را پیوندهای دیرین سیاسی، بازرگانی، ادبی و هنری به هم نزدیک میکند. بلغارها حتی پیش از آغاز دوران پانصد ساله اسارت خود به دست ترکان عثمانی با ایران و هنر و فرهنگ بالنده این سرزمین آشنا بودهاند. بسیاری از بازرگانان بلغاری کالاهای خود را به ایران میفرستادند و کالاهای متنوع ایرانی را به بلغارستان میآوردند. همچنین یک افسانه زیبا در مورد گل رز که معتقدم چند قرن پیش از ایران به بلغارستان آورده شده است وجود دارد.
فارسی و بلغاری زبانهای هند واروپاییاند و دارای مبانی مشترکی هستند. بسیاری از کلمات از زبان فارسی به زبان بلغاری از طریق زبان عثمانی نفوذ کردهاند. بسیاری از ایرانیانی که از بلغارستان بازدید میکنند میگویند آنها برایشان ایران یادآوری میشود و بلغاریها نیز در ایران احساس خوبی میکنند. یادم هست زمانی که با پدر و مادرم ایران بودم، برخی از افرادی که با آنها برخورد کرده بودیم شبیه بعضی از همسایگان و دوستان مان در بلغارستان بودند. با مادرم اغلب در این مورد شوخی میکردیم.
علاوه بر ادبیات معاصر ایران در بلغارستان علاقه زیادی به سینمای ایران وجود دارد. هر سال در ماه ژانویه جشنواره فیلم "منار" برگزار میشود، فیلمهای ایرانی مخاطبان زیادی در بلغارستان دارند. با این حال، نظر من این است که برنامههای فرهنگی در زمینه سینما و ادبیات بسیار کم است، با وجود این که در صوفیا نمایندگی فرهنگی وجود دارد، برنامههای جالب توجه زیادی وجود ندارد طوری که آخرین ملاقات با کارگردان و بازیگران بعد از نشان دادن یک فیلم ایرانی به چند سال پیش برمیگردد. من فکر میکنم ادبیات و فرهنگ مردم را به هم نزدیک میکند.
نظر شما