رمان هزار و یک جشن, نثری ساده و روایتی خوش خوان دارد که از دیدگاه اول شخص مفرد، از زبان نوروز معلم روستای چشمه سیبی که خود نیز برای این جشن دعوت شده نقل می شود. از یک هفته قبل از برگزاری جشن در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۲۹ داستان آغاز می شود.
نویسنده محمد محمودی نورآبادی برگزاری این جشن در روستای «چشمه سیبی» که توسط افراد وابسته به حکومت؛ مثل ارباب و خان و کدخدا و... مصداقی از اوضاع و اجتمایی و سیاسی ایران در آن ایام قرار داده که عنوان کتاب نیز در واقع کنایه از همین جشنها دارد.
روایت رمان بستر حقیقی دارد، نویسنده در ابتدای رمان را به عمویش تقدیم کرده که از آن جشن خاطرات خواندنی به یاد داشته و با این فرض نویسنده شنیدههای خود را از عمویش و دیگر راویها که در چنین جشنهایی حضور داشته اند را به ساحت داستان آورده و با آمیختن آن با عنصر تخیل، برای دراماتیک ساختن آن به زبان داستانی و همچنین استفاده از ویژگیهای بومی منطقه نورآباد ممسنی فارس که نویسنده در آن زیسته و آشنایی داشته، رمانی خواندنی و بومی به تصویر میکشد.
رمان هزار و یک جشن, نثری ساده و روایتی خوش خوان دارد که از دیدگاه اول شخص مفرد، از زبان نوروز معلم روستای چشمه سیبی که خود نیز برای این جشن دعوت شده نقل می شود. از یک هفته قبل از برگزاری جشن در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۲۹ داستان آغاز می شود.
وقتی برگزار کنندگان جشن از نوروز برای شرکت در این مراسم وعده میگیرند، رمان آغاز میگردد. دعوت معلم روستا که رعیت زادهای بیش نیست (!) به مذاق برخی از افراد با نفوذ روستا به ویژه کدخدا خوش نمیآید؛ به خصوص اینکه نوروز به عنوان یک آموزگار به الگوی برای بچه ها و والدین تبدیل شده. اما این همه ماجرا نیست، نوروز خود دلباخته دختر کدخداست که در ادامه داستان رازش از پرده برون میافتد.
نویسنده پابه پای این جشن، برگزاریاش و حواشی آن و همچنین با در آمیختن آن با ماجراهای زندگی مردم روستا، تصویری ملموس از تلخیها و شیرینیهای زندگی مردم بومی منطقه ارائه می کند. مهمتر از همه اینکه فقر حاکم بر زندگی آنها را در قیاس با ریخت و پاشهای آن جشن قرار داده و به شکلی نمادین از اوضاع و احوال حاکم بر آن روزگار ایران سخن می گوید.
گزیده کتاب
آنچه که روز قبل در محوطه قلعه ی کدخدا دیده بودم، رنگین کمان نبود؛ رنگین کمان حالا معنا و مفهوم پیدا کرده بود. هر چه رقاص ها منظم تر می رقصیدند، آوای دهل بلندتر می شد. جمعیتی که بر لبه های طویله ها ایستاده بودند، شده بودند دو تا ث و فقط نگاه می کردند. روح در کالبدشان نبود. انگار همان جا خشکشان زده بود.
رمان «هزار و یک جشن» برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب و ناشر آن شهرستان ادب است.
نظر شما