محمدی در نشست «ما و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه» مطرح کرد
وجود 10 هزار نویسنده در روسیه نشاندهنده اهمیت ادبیات برای استالین بود
زهرا محمدی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران گفت: افرادی مانند استالین میدانستند که ادبیات به چه میزان در جامعه تاثیرگذار است، در آن زمان بیش از 10هزار نفر وجود داشتند که شغل نویسندگی داشتند و پس از فروپاشی 9هزار نفر آنها ناپدید شدند و این نشان دهنده این است که حکومت شوروی میخواست ادبیات را به شیوه خودش زنده نگه دارد.
زهرا محمدی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در این نشست با بیان اینکه در روسیه سیستمی حاکم شده بود که ادبیات را آنگونه که خود میخواست اداره میکرد، گفت: البته در درون این سیستم افرادی وجود داشتند که از درون آن خارج میشدند اما بهصورت کلی سیاستمداران همواره با ادبیات سروکار داشتند چراکه ادبیات را در جامعه تاثیرگذار میدانستند و آن را منشأ روشنفکری میخواندند و معتقد بودند که ادبیات آنقدر مخاطب داشته که میتواند ابزاری برای کنترل باشد.
وی ادامه داد: در قرن 19 که پوشکین آثارش را میآفریند نیکولای آثارش را سانسور میکند و این اتفاق ادامه مییابد تا زمان افرادی چون تولستوی و حتی افرادی چون او تا امروز مطرود کلیسا هستند به گونهای که برسر قبرشان هم از گذاشتن یک صلیب پرهیز میشود.
محمدی در ادامه با اشاره به اینکه مارکسیسم روش خاص خود را برای اعتلای ادبیات دارد، افزود: در دهه 30 قرن 20 روشنفکران مارکسیستی نقد مارکسیستی را به وجود آوردند و پایهگذار ادبیاتی شدند که اصول خودشان را ترویج میکرد اما متوجه شدند که ماهیت این انقلاب بهتدریج در حال تغییر است. ما هیچ منتقد شاخص ادبی در عصر استالین نمیبینیم و در این دوره آدمهایی وجود ندارند که آثار ماندگار بیافرینند و در این دوره ادبیات بیچهره میشود و در کمترین اهمیت برخوردار میشود.
این استاد دانشگاه با اشاره به ادبیات اپوزیسیون در عصر شوروی عنوان کرد: بولگاکوف علیرغم اینکه مورد توجه بسیار استالین بود اما کارهایش بهشدت از سوی او سانسور میشد و این فرایند درباره بسیاری از چهرهها وجود داشت بههرحال فشار و فساد در شوروی وجود داشت اما به معنی این نبود که ادبیات در عصر استالین از اهمیت ویژهای برخوردار نباشد چرا که افرادی مانند استالین میدانستند که ادبیات به چه میزان در جامعه تاثیرگذار است جالب است بداند که در آن زمان بیش از 10هزار نفر وجود داشتند که شغل نویسندگی داشتند و پس از فروپاشی 9هزار نفر آنها ناپدید شدند و این نشاندهنده این است که حکومت شوروی میخواست ادبیات را به شیوه خودش زنده نگه دارد.
دو گرایش عمده ایرانشناسی در روسیه
محسن شجاعی، رئیس دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه آزاد نیز در این نشست درباره ایرانشناسی در روسیه و انقلاب اکتبر سخنرانی کرد و گفت: ایرانشناسی رشتهای برای بررسی ایران تاریخی است. درباره ایرانشناسی در روسیه منابع مختلفی چاپ شده که از آن جمله میتوان به کتاب «جستارهایی در بررسی تاریخ زبان ایران» اشاره کرد که در مسکو به چاپ رسیده است همچنین ایرانشناسی و چاپ کتابهای فارسی در شوروری منبع دیگری است که در حوزه ایرانشناسی میتوان به آن اشاره کرد.
وی با بیان اینکه ایرانشناسی در روسیه عمدتا پس از جنگهای ایران و روس در نیمه سده 19 اوج گرفت افزود: ایرانشناسی بهعنوان شاخهای از شرقشناسی در روسیه سرنوشتش جدا از شرقشناسی نبوده است. آثار و دستاوردهایی که در حوزه ایرانشناسی در روسیه شکل گرفته چندان مشخص نیست و برخی از تحقیقات فقط سیاههپردازی است و تحلیل ندارد.
بهگفته این استاد دانشگاه مروری بر پژوهشهای ایرانشناسی نشان میدهد که در روسیه تزاری شرقشناسی دو گرایش عمده کاربردی و پژوهشی داشت؛ در گرایش کاربردی که ریشه در سنتها داشت از زمان پطرکبیر در نهادی شدن شرقشناسی در وزارت امورخارجه صورت میگرفت در بخش پژوهشی نیز افراد نظامی کارهای عملیاتی در حوزه شرقشناسی را انجام داده و به وزارت خارجه تحویل میدادند.
رئیس دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه آزاد با اشاره به برخی از شرقشناسان روسی عنوان کرد: پس از انقلاب اکتبر در روسیه مهاجرت 2 میلیون نفری رخ داد که از روسیه رفتند اما عمده شرقشناسان در روسیه باقی ماندند. بهطور مثال در هیأت علمی موزه آسیایی افرادی که باقی مانده بودند در سمت خود ابقا شدند. بههرحال منظور از شرقشناسی در حکومت جوان شوروی این بود که شرق باید حلقهای از انقلاب جهانی باشد و ما باید شرق را بهخوبی بشناسیم. هنوز هم نسل شرقشناسان تزاری باقی ماندهاند و در روسیه کار میکنند.
وی ادامه داد: بعدها دولت فهمید که باید سمت و سوی پژوهشهای ایرانشناسی و شرقشناسی را تغییر دهد بههمین دلیل در سال 1921 دانشگاه زحمتکشان شرق تشکیل شد.
شجاعی همچنین به شرقشناسی سرکوب شده در روسیه اشاره کرد و گفت: بسیاری از ایرانشناسان و شرقشناسان روسی طی دورهای در روسیه به زندان انداخته شدند و یا با ممنوعیتهای مختلفی مانند اخراج از کار ترور شخصیت، ضبط داراییها، کوچ اجباری، محرومیت و ... مواجه شدند و تمامی این کارهای اواخر دهه 20، 30 و 40 انجام شد. البته براساس تحقیقاتی که انجام شده برخی میگویند آیا روسیه 500 شرقشناس و ایرانشناس داشته است؟ در پاسخ باید گفت که در این فهرستها مترجمان زبان شرقی و حتی کارمندانی هم که با کشورهای شرقی در ارتباط بودهاند آورده شده است.
سرنوشت ناسیونالیسم در انقلاب روسیه
فرجالله احمدی، استاد تاریخ دانشگاه تهران سخنرانی خود را با موضوع «انقلاب اکتبر و ناسیونالیسم روسی» ارایه کرد و گفت: در ابتدا این سوال مطرح میشود که ناسیونالیسم و انقلاب چه نسبت و رابطهای با هم دارند طی دو قرن و نیم اخیر هریک از این دو مقوله به یکدیگر وابسته بودند و انقلابهایی که از نیمه دوم قرن 18 به بعد مانند آمریکا و فرانسه شاهد آن بودیم منشأ پیدایش مفهوم جدیدی به نام ملت شدهاند. اگر بگوییم انقلاب فرانسه منجر به پیدایش ملیت فرانسه شد بیراه نگفتهایم اما بهمعنای این نیست که اصول انقلاب تعارضی با اصول ناسیونالیسم نداشته باشد چرا که گاهی یکی بر دیگری جایگزین میشود.
وی ادامه داد: بهطور مثال در انقلاب فرانسه هرچه انقلاب پیشتر رفت ناسیونالیسم و هویت فرانسوی جایگزین آن شد و شعارهای اولیه انقلاب بهتدریج جای خود را به ناسیونالیسم فرانسوی داد. در انقلاب 1848 که سراسر اروپا را در برمیگیرد مدلی از انقلاب فرانسه را بهعنوان الگو در نظر میگیرد و اینها به طریقی خاتمه مییابد که ناسیونالیسم بر اصول انقلابی پیروز میشود.
این استاد دانشگاه در ادامه به نسبت انقلاب روسیه با ناسیونالیسم روسیه پرداخت و گفت: حال این سوال مطرح میشود که آیا انقلاب روسیه حاصل نیروی محرکه سرنگونی حکومت تزارهاست یا خیر؟ تا دهه 1930 بخش اعظمی از جامعه روسیه جامعه کشاورزی تشکیل داده بود همچنین بلشویکها انقلاب روسیه را تسخیر کردند.
احمدی با بیان اینکه یکی از محورهای وقوع انقلاب اکتبر ناسیونالیسم روسیه بود گفت: چون روسیه دچار مشکلات خارجی و داخلی بود و از سوی دیگر شکستهای مختلفی را تجربه کرده بود این شکستها تزارها را وادار کرد تا نظام اجتماعی و سیاسی خود را ترمیم کند و برهمین اساس ناسیونالیسم روسی اتفاق افتاد. البته ناسیونالیسمهای روسی ابتدای شعارهای ضد ناسیونالیسمی میدادند اما بهتدریج ناسیونالیسم در روسیه نهادینه شد.
این استاد دانشگاه درباره سیاست روسیسازی نیز سخن گفت و یادآور شد: براساس این سیاست تعلیم و تربیت و آموزش زبان روسی مورد توجه قرار گرفت و در دهه 1930 پوشکین نماد ناسیونالیسم روسی شد و دانش روسی بهعنوان ابزاری علمی برای ارتقای مرتبه اجتماعی قرار گرفت. بنابراین ناسیونالیسم در انقلاب اکتبر برخلاف آنچه که در انقلابات دیگر میبینیم ابتدا به مخالفت و بعدها به رسمیت شناخته شد و در میان نیروها نهادینه شد.
وی در پایان گفت: انقلاب روسیه حاصل برخورد نیروهای تولیدی و مولد براساس آنچه که مارکس پیشبینی میکرد نبود.
حافظه تاریخی را درباره روسیه بازخوانی انتقادی کنیم
مرشدلو، استادیار تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در بخش پایانی این نشست با اشاره به محاسبات کهن ایران و روسیه به تبادلات فرهنگی مسلمانها و روسیه اشاره کرد و گفت: ما نیاز داریم بهصورت روشمند، مفصل و ساماندهی شده فرهنگ، سیاست، تاریخ و ادبیات روسیه را بررسی کنیم همچنین در این میان نباید نقش تمدن اسلامی را در مطالعات روسی نادیده بگیریم چرا که تاثیرپذیری این روسها تا سال 1700 بیش از اینکه از غرب باشد از اسلام است.
وی با تاکید بر بازنگری در فرهنگ روسی بیان کرد: باید حافظه تاریخیمان را درباره روسیه بازخوانی انتقادی کنیم و با زاویه متفاوتی به روسیه نگاه کرده و از خاطرات تلخ گذشته عبور کنیم.
نظر شما