دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۱
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از روزنامه شرق،«خانواده موسکات» رمانی است مفصل با تعدد و تنوع شخصیت. در بخشی از توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این رمان، درباره آن چنین میخوانیم: «این کتاب روایت زندگی تعداد زیادی کاراکتر است و بازه زمانی تقریبا سیسالهای را از ١٩١١ تا شروع حمله آلمان به لهستان در جنگ جهانی دوم دربر میگیرد. در این تصویر پانورامیک، سینگر به یهودیان حسیدی و ارتدکس، برآمدن سکولاریسم، فروپاشی سنتهای قرن نوزدهم، و... میپردازد. سینگر در این رمان ضمن روایت سرگذشت کاراکترهای خود روش زندگی و سنتهای یهودیان ورشو پیش از جنگ جهانی دوم را روایت کرده است، روایتی که نخواسته موضوع خود را بستاید یا دربارهاش گزافهگویی کند. بنابراین سینگر همکیشان و هموطنان خود را با تمام سایه-روشنهای اخلاقی ایشان تصویر کرده است.»
سینگر نویسندهای بود که آثار خود را به زبان ییدیش که زبان مادریاش بود مینوشت. این آثار تحت نظارت خود او به زبان انگلیسی ترجمه میشدند. ترجمه فارسی «خانواده موسکات»، چنانکه در توضیح پشت جلد این ترجمه آمده است، از متن انگلیسی این رمان انجام شده است. «خانواده موسکات» رمانی است در ده بخش. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از فصل دوم از بخش پنجم این رمان: «اغلب یهودیان مرفه ورشو که در حومه اتوتسک خانه ییلاقی داشتند تا آغاز تعطیلات روش هشانا در خانههای تابستانیشان میماندند. بقیه صبر میکردند تا تعطیلات به پایان برسد. اما امسال همه زودتر به ورشو برگشتند. جنگ بود. مواد غذایی کمیاب بود، و کمبود ساعت به ساعت بیشتر میشد. ارتش آلمان پیروزمندانه پیش میرفت؛ روسها مرتب عقبنشینی میکردند؛ جنگ داشت نزدیکتر میشد. در چنین روزهایی کی حوصله داشت در ییلاق لم بدهد؟ به روال سالهای گذشته، زنهای خانواده موسکات وزن اضافه کرده بودند و مردها آفتابسوخته شده بودند. وقتی برگشتند دیدند که آپارتمانهایشان نیاز به نقاشی و تعمیرات دارد، اما فعلا وقت انجام این کارها نبود. زنها فوری به بازار رفتند تا مواد غذایی بخرند و ذخیره کنند، اما پیداکردن فروشندهای که موجودی زیادی داشته باشد دشوار بود. درها و پنجرههای اغلب مغازهها بسته بود، و مغازهداران با کتهای بلندشان جلوی مغازهها ایستاده بودند. آنها با مشتریان دائمیشان درگوشی حرف میزدند و آنها را از در پشتی به مغازه میبردند. برخی از مغازهداران از قبول پول کاغذی خودداری میکردند و اصرار داشتند پولشان را با سکه نقره یا طلا بگیرند. مستاجران خانههای موسکات، انگار دستبهیکی کرده باشند، پرداخت اجاره را متوقف کردند. خانواده موسکات بهخود آمد و دید که درآمدی ندارد. ناتان، پینی و نیونی برای دیدن کوپِل به دفتر رفتند، اما از دست کوپِل کاری برنمیآمد. توقیف اثاثه، یا اقدام برای گرفتن حکم تخلیه ناممکن بود. اعزام مردان جوان آغاز شده بود. هنوز داراییهای مشولام بین وارثانش تقسیم نشده بود. ناتان، که معمولا در تیرهوتارترین روزها از همه خوشبینتر بود، مصرانه میگفت که جنگ مدت زیادی طول نخواهد کشید.»
نظر شما