مهمترین درسی که از سالها تعلیم و تدریس اسلام و جوامع اسلامی آموختهام هنوز این است که اسلام ـ گرچه روشن اما ـ سخت فهم و دیریاب است. اگر میخواهید بدانید مردم به چه چیزی ایمان و اعتقاد دارند، اگر میخواهید واقعیت زندگانی هر روزه آنها را فراچنگ آورید، باید به قول اصطلاحات تخصصی دانشگاهی هم به متن و هم به شرایط نگاهی دقیق داشته باشید. فهمیدن مذاهب دیگران نه تنها نیازمند آگاهی از منابع مقدس آن مذاهب (متون مقدس، آیین ها، عقاید تعصب آمیز و قوانین) بلکه نیازمند آگاهی از چیزی است که مردم واقعا به آن ایمان دارند و انجام میدهند. به مناسبت انتشار این کتاب با مهدی امینی مترجم اثر گفتوگویی کرده ایم که در ادامه میخوانید:
عنوان کتاب «آینده اسلام» است، نویسنده اثر از چه رو ضرورت پرداختن به این موضوع را حس کرده و اسلام را سوژه قرار داده است؟
اینکه چرا اسپوزیتو به اسلام و آینده آن میپردازد آنچنان که در مقدمه کتاب میگوید به این دلیل است که اسلام از چندین نظر حائز اهمیت است. اسلام سریعترین رشد را در میان کشورهای آفریقایی، اروپایی و آسیایی دارد و بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان در 57 کشور جهان با هم زندگی میکنند. او معتقد است اسلام دینی است که سریعاً رشد را در جهان داشته و امروزه مسلمانان اقلیتهای بسیار بانفوذی در اروپا هستند چنانچه 20 میلیون جمعیت اروپا را تشکیل داده و دومین دین اروپا را ساختهاند و همچنین با احتساب 8 میلیون مسلمان در آمریکا سومین دین این کشور هستند. بنابراین اسلام در این برهه تاریخی بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ با مذاهب و جوامع دیگر در ارتباط است.
اسپوزیتو در این باره تعبیری دارد و درباره پراکندگی اسلام میگوید: اسلام وسعت جهانی دارد و از قاهره تا جاکارتا و از نیویورک و لسآنجلس تا پاریس، لندن و برلین را پوشش میدهد. از همینجاست که معتقد است برای آمریکاییها و اروپاییها و کلاً تمامِ غربیها فهمیدن اسلام و مسلمانان ضرورت داخلی و سیاست خارجی است چون برای غربیها لازم است تا همشهریهای مسلمان خود را بشناسند. امروز در اروپا، فرانسه، هلند، بلژیک، آمریکای شمالی و ... مسلمانان بهسرعت رشد میکنند و شناخت آنها برای غربیها یک ضرورت است چرا که مسلمانان در همسایگیِ ایشان و در محلههایشان سکونت دارند. اسپوزیتو معتقد است امروز شناخت اسلام اولویت سیاسی کشورهای غربی است چرا که موضوع اسلام صرفاً دینی نیست بلکه سیاسی است و مهم است که غربیها ایدئولوژی و جهانبینی که سیاست و جامعه مسلمانان را میسازد بشناسد.
آیا آینده اسلام منوط به اصلاح است یا انقلاب؟
او معتقد است اسلام و کتاب مقدس آن قرآن ظرفیت اصلاح را دارد و ما نمیتوانیم برای اسلام یک «استثناانگاری تاریخی» قائل شویم و بگوییم که با مدرنیته و ارزشهای مدرن سازگاری ندارد و یا اینکه ذاتا مخالف غرب و ارزشهای غربی است. اسپوزیتو معتقد است امروز یک دانشجوی تاریخ ادیان هم میتواند بگوید که ادیان تغییر کردهاند و با توجه به پویایی تاریخی و شرایط اجتماعی امکان بازتفسیر دارند. بنابراین حتی بین محافظهکاران و بنیادگرایان اسلامی نیز موضوع این نیست که آیا در دنیای اسلام تغییر باید باشد یا نه، بلکه موضوع اصلی این است که تغییر چه مقدار و از چه نوعی باید باشد. البته بعد از یازده سپتامبر این موارد جدیتر مطرح شدند که آیا اسلام با مقتضیات روز سازگار است یا نه؟ به هرروی، برخی در پاسخ میگویند که اسلام دین کاملی است و نیاز به تغییر چندانی ندارد اما عدهای دیگر معتقدند که اسلام ذاتا پویاست و در برابر اصلاح و بازتفسیر منعطف و باز است.
این افراد بهدنبال پلورالیزم دینی، ارتقای جنسیتی، و حقوق بشر هستند. او مسلمانان در جامعه اسلامی را به دو بخش مصالحهجو و مرافعهجو تقسیم میکند و میگوید جریان اصلی مسلمانان مصالحهجو هستند، اما باتوجه به سیاستهای غرب، و گروههای مرافعهجو که سر و صدای زیادی با خطابههای آتشین و نفرتپراکن و علمیاتهای تروریستیشان در سراسر جهان ایجاد میکنند بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند و شبکههای رسانهایِ با نفوذِ جهان مانند فاکس نیوز، سیانان و بیبی سی نیز بیش از آنکه به جریان اصلی مسلمانان بپردازند بیشتر اقلیتهای پرسروصدا را مورد پوشش خبری قرار میدهند. او در این باره مثال یازده سپتامبر را مطرح میکند و میگوید اگر یک یهودی این عملیات را انجام میداد آیا بازهم رسانههای غربی همه یهودیها را تروریست میدانستند، و میگفتند که یهودیت ذاتاً مخالف دموکراسی و ارزشهای مدرن است؟
یکی از چالشهایی که اسلام همواره با آن روبهرو بوده سازگاریاش با مدرنیته است گویی که همواره عدهای در دوطیف از حقوق اسلام و حقوق مسلمانان سخن میگویند. به اعتقاد نویسنده اثر آیا اسلام و مدرنیته با هم سازگاری دارند؟
اسپوزیتو معتقد است اسلام با مدرنیته سازگار است و در این باره با سایر ادیان تفاوتی ندارد و با نیازهای برخاسته از تغییرات مکانی و زمانی جوامع کنار میآید و اینگونه نیست که مسلمانان مجبور باشند بین «مکه و مکانیزاسیون» یکی را انتخاب کنند. منتها اسلام و مسلمانان هم نوعِ سازگاری و خوانشِ خاص خودشان را از مدرنیته دارد. در این باره اگر چه عدهای اندک که صدایشان نیز بلند است میگویند باید به قرائتهای خشن و نصمحور از متن مقدس دست زد، اما عده کثیر ِدیگری نیز هستند که جریان اصلیِ (mainstream) مسلمانان را شکل میدهند، و با قرائتهای افراطگرایان جامعه خود سرِسازش ندارند، و متاثر از مصلحان(reformist) جوامعشان هستند؛ روشنفکران و مصلحانی که از مصر تا اندونزی و سایر کشورها را پوشش میدهند و حرفهای نو از اسلام و برای مسلمانان دارند، و رستگاری مسلمانان هم در این دنیا و هم درآن دنیا را وعده میدهند، و یکی را به بهای دیگری قربانی نمیکنند. باری نکته دیگر که به نظر من به شدت حائز اهمیت است اینکه اسپوزیتو میگوید ما بهجای مواجهه با یک مدرنیته با مدرنیتههای متعددی روبهرو هستیم و نباید انتظار داشته باشیم که اسلام و مسلمانان، همان قرائت لیبرالِ سکولار غربیِ ما را انتخاب کنند.
برای مثال وی براساس نظرسنجیهای مراکز آماریِ معتبری همچون گالوپ و پیو متذکر میشود که مسلمانان در بیشترِ کشورهای اسلامی میخواهند که اسلام و شریعت اسلامی، یکی از منابعِ قانونگذاریشان باشد. لذا میبینیم که اسپوزیتو در کنار آمدن مسلمانان با غرب و مدرنیته، نقش محوری برای غربیها و سیاستهای غربی قائل است. نتیجه اینکه غربیها باید با این موضوع کنار بیایند و انتظار نداشته باشند که همانگونه که آنها با مدرنیته کنار آمدهاند مسلمانان هم کنار بیایند، چرا که نسخه اسلام و جهان اسلام از مدرنیته و ارزشهای آن متفاوت با نسخه خودِ غربیهاست و البته اسپوزیتو معتقد است که فرآیند رسیدن به دموکراسی زمانبر است و مشحون از آزمون و خطاهای فراوان است ـ درست مانند تجربه مسیحیت و مدلهای حکومتی غرب ـ که نتیجه هر چه باشد ارزشش را دارد!
با توجه به گسترش بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه و فراتر از آن جهان اینده اسلام از نظر نویسنده اثر چگونه پیش بینی میشود؟ آیا بنیادگرایی اسلامی تهدیدی برای جوامع مسلمان و غرب بهشمار میرود؟
اسپوزیتو معتقد است بنیادگرایی اسلامی تهدیدی جدی است و باید به آن پرداخته شود و البته راهکارهایی نیز برای محدود ساختن آن ارایه میکند. او معتقد است که در این باب هم غرب نقشی اساسی دارد. اروپا و ایالات متحده باید واقعیتهای موجود را بشناسند و بپذیرند. زیرا تا زمانی که غربیها به ویژه ایالات متحده به بهانه قدرت گرفتنِ افراطیون و برهم خوردن ثبات، از حاکمان دیکتاتور منطقه حمایت میکنند، و به بهانه حفظ امنیت دست به «امنیتیسازی» میزنند و دمار از روزگار آزادی در میآورند، نباید امیدی به اصلاح و مصلحان داشت. چرا که اینگونه نحوه عملکرد غرب ادعاهای افراطگرایانِ نصگرا را تایید میکند که غرب خواهان آزادی و دموکراسی در خاورمیانه نیست، و صرفاً بهدنبال منافع خودش است. از طرف دیگر، حمایت غرب از رژیمهای دیکتاتور منطقه تمامی تلاشهای مصلحان برای اصلاح را در درون کشورهای خاورمیانهایِ مسلمان بیثمر میسازد.
از نظر اسپوزیتو، مشکلی که در راه توسعه و ثبات اسلام و کشورهای اسلامی ـ عربی وجود دارد مذهب و جنبشهای مذهبی نیست بلکه نزاع میان استبداد و پلورالیزم است و این نکته بسیار مهمی است که اسپوزیتو بر آن تاکید میکند. او معتقد است مسلمانان جهان، منازعه با غرب را مذهبی و تمدنی نمیبینند و حساب قدرتهای غربی را با توجه به سیاستهایشان مشخص میکنند و به همه کشورهای غربی با یک چشم نگاه نمیکنند. بنابراین آمریکا و اروپا باید دست از حمایت کشورهای دیکتاتور منطقه برداشته و سیاستهای دوگانه خود را کنار بگذارند. اگر ارزشهای حقوق بشری برای کشورهای غربی مهم است همین خطمشی و احترام به حقوق اقلیتها و آزادی تجمع در کشورهای عربی ـ اسلامی و خاورمیانهای نیز باید به رسمیت شناخته شده و حمایتی از حاکمان دیکتاتور صورت نگیرد. برای مثال چرا باید بهترین دوستان خاورمیانهایِ ایالات متحده، عربستان سعودی و مصر که از مرتجعترین و مستبدترین رژیمهای منطقه هستند باشند. چرا غرب به این بهانه که آزادی در کشورهای عربی باعث شکلگیری حرکتهای رادیکال مذهبی میشود از حاکمان و رژیمهای مستبد منطقه حمایت میکند. اسپوزیتو مهمترین پیشنهادش این است که کشورهای غربی با به رسمیت شناختن مسلمانان و با بهادادن به حقوق آنها باید زمینه فعالیت قانونی آنها را فراهم کنند و جامعه را نیز به سمت مدنیسازی سوق دهند تا تحدید بنیادگرایی اسلامی صورت گیرد.
یکی دیگر از چالشهایی که متفکرانی چون فرید زکریا نیز به آن پرداختهاند این است که آیا جوامع اقلیت مسلمان میتوانند شهروندانی وفادار در آمریکا و اروپا باشند و اساسا تکلیف هویت مسلمانان مهاجر در کشورهای غربی چیست. اعتقاد نویسنده کتاب در این باره چیست؟
او معتقد است خشمی که مسلمانان از غرب به ویژه آمریکا و اروپا دارند به واسطه سیاستهای آنها و اشغال سرزمینهای اسلامی، زورگویی و تحقیر توسط غرب است. او معتقد است افرادی که توسط غرب تحقیر شدهاند از اسلام بهعنوان عنصر محرک و بسیجکننده برای عملیاتهای خشن استفاده میکنند. او در همین باره مثالی از نیروگیری داعش از مسلمانان در غرب بیان میکند و میگوید اینها مسلمانان معتقد واقعی نیستند بلکه مسلمانزادههایی هستند که به واسطه تحقیرهای شدید در غرب جذب داعش شدند و نهایتا همه چیز دست به دست هم داده تا عملیاتهای ترویستی برای انتقامگیری علیه غرب صورت گیرد. برای دو تن از نیروهایی که از غرب به داعش پیوستند دو هفته قبل از پیوستن خود از سایت آمازون کتابهایی درباره آشنایی با اسلام خریدند و این امر عمق مسلمان بودن آنها را نشان میدهد! بههر حال مسلمانان در غرب میتوانند شهروندان وفادار باشند، به شرطی که حقوقشان به رسمیت شناخته شود. اسپوزیتو میگوید دموکراسی سکولار غربی تنها به مساله آزادی بیان اهمیت نداده بلکه آزادی مذهب هم باید مورد توجه قرار گیرد و امنیت تجمعهای مذهب بی آنکه تحقیر شوند باید جزو حقوق مسلمانان شمرده شود و امنیت اجرای مناسک دینی تضمین شود.
اسپوزیتو معتقد است کشورهای غربی همانگونه که از کفر حمایت میکنند باید از ایمان هم حفاظت کنند و در جامعه تکثرگرا باید چیزهایی که مقدس شمرده میشوند نیز پذیرفته شوند. مسلمانان مهاجر نیز باید هویتشان به رسمیت شناخته شود و همانگونه که از ادیان دیگری چون یهودیت در سطوح بالای حکومتی استفاده میشود مسلمانان نیز باید امکان حضور در سطوح بالای مدیریتی را داشته باشند و این در حالی است که امروز مسلمانان در بدترین شرایط و در محلههای بیکیفیت زندگی میکنند و همین مسایل باعث سرخوردگی و بیگانهشدن آنها با غرب میشود. چنانچه هویت آنها به رسمیت شناخته شود میتوانند شهروندان وفادار باشند و در فرهنگ غربی ادغام شوند و جزء موزاییک تکثرگرا در غرب شوند.
نظرات