هیچ شخصیتی در ادبیات وجود ندارد که بیشتر از هنری هشتم دربارهاش کتاب و داستان نوشته شده باشد اما «هیلاری منتل» در کتاب «تالار گرگ» در پس روایات تاریخی از این دوره، داستانهایی پرشور از زندگی اجتماعی مردم را حکایت کرده است.
در توضیح ناشر از کتاب تالار گرگ آمده است: «این کتاب سرشار از وصف زندگی اجتماعی و اعتقادی مردم انگلستان قرن شانزدهم است. همچشمیهای سیاسی که دامنه آن به خیابان و محلهها و خانهها هم کشیده میشود، دورنمایه تاریخی رمان تاریخی «تالار گرگ» است. زندگی هنری هشتم، توماس کرامول، آن بولین، توماس مور، کاردینال وولزی، و دیگران دستمایه نویسنده برای ورود به زندگی و روان مردم پنج قرن پیش انگلستان است تا به این پرسش بپردازد که انسان در گیر و دار حادثهها تا چه حد میزان استعداد تباهی یا رستگاری دارد. زبان این رمان پرکرشمه و جذاب است. تمام متن در واقع مرور بر یادگاران پررنگ گذشته و عبور از یادمان و خاطرههاست، بی هیچ دقت یا اصرار بر دستهبندی و رعایت تقدم زمانی.»
داستان هنری هشتم که بعد از مرگ برادرش برای حفظ تاج و تخت با همسر برادر از دنیارفتهاش ازدواج کرده و پس از مدتی از آنجا که صاحب فرزند پسر نمیشده میل دارد همسر دیگری اختیار کند تا وارث تخت و تاجش باشد. در این میان زنی به نام آنبولین را انتخاب میکند که در میان عوام شهرت خوبی نداشت برای مخاطب انگلیسی ناآشنا نیست. هنری هشتم برای ازدواج با این زن و طلاق همسر قبلی خود برای پاپ کلیسای کاتولیگ نامهای نگاشت تا حکم طلاق را بپذیرد اما وی نپذیرفت. پادشاه نیز راه دیگری جز زیر پا گذاشتن قسم خود به کلیسای کاتولیک پیدا نکرد و اینجا بود که در قرن شانزدهم کلیسای ملی انگلیس یا همان «اَنگلیکان» شکل گرفت و پادشاه خود را بالاترین مقام مذهبی کلیسای ملی نامید و هرگونه ارتباط خود با کلیسای کاتولیک را به طور کلی قطع کرد. حرکتی که هنری هشتم انجام داد باعث کشتارهای بسیاری پس از کنار رفتنش شد. وقتی دختر «کاتری»ن همسر اول پادشاه به حکومت رسید با کسانی که به کلیسای «اَنگلیکان» ملحق شدند روی خوش نشان نداد و بسیاری از آنها را تبعید کرد و تعداد زیادی را به تلافی بلایی که سر مادر وی آورده بودند به زیر تیغ گیوتین کشاند. زمانی هم که «الیزابت» فرزند «آن بولین» به حکومت رسید بار دیگر کاتولیکهای کشور انگلستان شقاوت بسیاری را متحمل شدند.
پشت پرده تالار گرگ
دامنه و وسعت این رمان بسیار گسترده است. «مانتل» تلاش دارد یک دوره پرهرج و مرج در تاریخ انگلیس را پوشش دهد اما نه قصه هنری هشتم و همسرش «آنبولین» بلکه ترجیحا قصه انسانهایی را بگوید که در پشت صحنه ماجرا با کشمکشهای زیادی روبهرو بودهاند. «توماس کرامول»، صدراعظم پادشاه در پایان کتاب عنوان میکند که این پادشاهان نیستند که دنیای واقعی را میسازند بلکه این افراد عادی کنارشان که سعی میکنند با کشورهای مختلف مذاکره کنند دنیا را تغییر میدهند و به نظر میرسد «مانتل» به این مسئله بسیار پایبند است و داستان کتابش را بر پایه اتفاقات اصلی زمان موردبحث قرار نمیدهد. نویسنده تلاش میکند خانواده «کرامول» و گفتگوهای عادی آنها را نیز به خواننده منتقل کند و در این راه «توماس مور»، یار شفیق پادشاه را که به دلیل تمکین نکردن به حکم وی در تبعیت از کلیسای ملی انگلیس و عدم پایبندی به کلیسای کاتولیک به دستور وی به قتل رسید نیز به خواننده معرفی میکند. اگرچه پیشینه «کرامول» برای انگلیسیها همیشه در سایه ابهام قرار داشته است اما «مانتل» تلاش میکند با قدرت خیالپردازی خویش این جای خالیها را پر کند.
انتقادات مخاطبان
ایراد و انتقاد اساسی که صاحبنظران به نویسنده وارد میدانند این است که «مانتل» برای پوشش دادن اتفاقات جزئی داستان که به نظرش بسیار اهمیت دارند مجبور است اتفاقات اصلی را که قرن شانزدهم انگلیس بسیار تحت تاثیر آن بوده شرح دهد و در خلال این توصیفات گاهی چنان سرگرم جزئیات پیروزیها و شکستهای هنری هشتم شده که حوصله خواننده را سر برده و او را از خط روایی داستان دور میکند و حتی این جزئیات تا حدی پیش میرود که داستان «کرامول» را زیر سایه قرار میدهد. منتقدان اعتقاد دارند قاعدتاً خوانندهای که به سمت خواندن این کتاب میرود اطلاعاتی هرچند اندک از شخصیتهایی که در کتاب نقشی ایفا میکنند دارد بنابراین واگویی همه اتفاقات برای مخاطب از کیفیت کتاب «مانتل» میکاهد.
دستهای دیگر از صاحبنظران اعتقاد دارند کتاب بیش از هرکس دیگر برای کتابدوستان انگلیسی جذابیت خواهد داشت. قصه پیروزی و شکست ملتی در چندین ورق با تمام جزئیاتش انسانهایی را جذب میکند که بخشی از آن بودهاند. در سوی دیگر هستند صاحبنظرانی که اعتقاد دارند «مانتل» روی آتشی پا گذاشته که روزی دامنگیر مسیحیان بوده و این کتاب نه فقط داخل مرزهای این ملت بلکه حداقل برای همه مسیحیان جذابیت خواهد داشت.
دیگر ویژگی قابلتوجه «تالار گرگ» شکل نوشتن آن و تکنیک داستاننویسی «مانتل» است. نویسنده آنچنان داستان را شخصی مینویسد گو اینکه در جایجای اتفاقات حضور دارد. نویسنده در مورد داستان کتابش سالهای متمادی پژوهش کرده است و نکته جالب اینکه سعی میکند به همه شخصیتهای تصنعی و خشمی که خواننده در کتب تاریخی میخواند روح ملایمی ببخشد و دوباره آنها را به زندگی بازگرداند. «مانتل» در کتابش از دوطرف قضیه استفاده میکند. اینطور نیست که از فتوحات، شکستها و تصمیمات افراد مهم جامعه بگوید اما عکسالعمل عوام را پوشش ندهد و این نکتهای است که کتاب نویسنده را از دیگر آثار در اینباره متفاوت میکند.
«مانتل» در داستانش از نقلقول استفاده بسیاری میکند اما در بسیاری موارد از گذاشتن گیومه اجتناب میکند و مخاطب در تمییز اینکه این جمله از آن چه کسی است دچار مشکل میشود. مشکل دیگری که مخاطب با آن روبرو است استفاده بیش از حد از ضمیر سوم شخص مذکر است. وی در جملاتش به صورت مکرر از «او» استفاده میکند. آن هم در جاهایی که صحبت از چند شخصیت مرد به صورت همزمان است و اگرچه خواننده با مسئله اول کنار بیاید مشکل دوم را برنمیتابد. وی حتی در جاهایی فقط از اسم کوچک شخصیتهای داستانش استفاده میکند و این برای کتابی که در آن چندین اسم «ماری»، «آن» و «توماس» دارد کار درستی نیست تا جایی که خواننده برای اینکه بفهمد منظور نویسنده دقیقا کدام شخصیت است مجبور است چندین ورق به عقب برگشته و برای چندین و چندمین بار نگاهی به لیست اولیه شخصیتهای داستان بزند.
«مانتل» موفق شد در همان سال که کتاب خود را به چاپ رسانده است، جایزه بوکر ادبیات را نیز از آن خود کند. کتابی که البته نامزد جوایز مختلفی در همان سال شد اما تنها جایزهای را که با خود به خانه برد جایزه بوکر 2009 است.
داستان «تالار گرگ» نوشته «هیلاری مانتل» با ترجمه «علیاکبر قاضیزاده» و از سوی انتشارات «کتابسرای تندیس» روانه بازار کتاب ایران شده است.
نظر شما