«تانا فرنچ»، نویسنده آمریکایی ساکن «ایرلند» نگارنده مجموعه رمانهای جنایی «مجموعه قتل در دوبلین» است. مجله «نیویورکر» طی مطلبی ضمن اشاره به چند نکته درباره داستانهای وی داستانهای جنایی را در زمره داستانهای جامعهشناختی به حساب آورده است.
به همین دلیل مجموعه کتابهای «مجموعه قتل در دوبلین» نوشته «تانا فرنچ» تصویری از «ایرلند» معاصر به خواننده میدهد. این تصویر بی شک از کیفیتت بالایی برخوردار است. خود «فرنچ» اهل «آمریکا» است اما 26 سال است که در «ایرلند» زندگی میکند.
این مجموعه دارای شش کتاب و داستان است و خوانندگان آن نظرات متفاوتی درباره هر کتاب دارند.
در بیشتر داستانهای جنایی این موضوع مطرح است که قاتل کیست؟ در داستان «فرنچ» این موضوع مطرح است که کارآگاه داستان کیست؟ در داستانهای معمول جنایی مانند «پوآرو» و «خانم مارپل» در همه آنها کارآگاه داستانها یکی است اما «فرنچ» در هر یک از داستانهای خود یک کارآگاه جدید معرفی میکند. بعضی از شخصیتها در پایان داستان را ترک میکنند.
قتل در داستان حرکتی ایجاد میکند. فقط ماجرای قتل نیست که خواننده را جذب میکند بلکه ترسی بزرگ در داستانهای او وجود دارد. جدا از ماجرای قتل اینکه خواننده نمیداند چه کسی این کار را کرده است غیرقابلتحمل است. برای حل مشکل کاراگاه داستان است که باید به تدریج اتفاقات مختلف را واکاوی کند. چیزهای کوچک در داستان در کنار هم قرار میگیرند تا معمای داستان رمزگشایی شود و البته مجرم داستان در نهایت مشخص میشود. در پایان داستان عدالت برپا میشود اما موضوع جذابتر این است که رازی در ذهن خواننده باقی نمیماند و به همه سؤالهای وی پاسخ داده میشود.
البته اولین کتاب «فرنچ» تحت عنوان «در جنگل» که در سال 2007 منتشر شد از این الگو پیروی نمیکند. سه بچه وارد جنگل میشوند اما فقط یکی از آنها از جنگل جان سالم به در میبرد اما هیچ چیز از اتفاقاتی که در جنگل برای او و داستانش رخ داد به یاد نمیآورد. پسرک بزرگ میشود، به دانشگاه میرود، پلیس میشود و داستان «در جنگل» را روایت میکند. دختر نوجوانی در همان جنگل گم شده و این موضوع به پلیس گزارش داده میشود. در نهایت خواننده درمییابد چه بلایی بر سر دختر آمده است اما چیزی از خود پلیس داستان و بلایی که سر آنان آمده بود نمیفهمد.
نویسندگان آثار جنایی سعی میکنند با حفظ روش نگارش خود نظر دیگران را جلب کنند اما در داستانهای مختلف «فرنچ» راوی تغییر میکند. البته پیشینه خود نویسنده نیز در چگونگی واکاوی رموز داستان تأثیرگزار است. به عنوان نمونه «آرتور کانون دویل»، خالق «شرلوک هلمز» پزشک بود بنابراین شخصیت هلمز را یک «جرمشناس علمی» خلق کرد. «فرنچ» در دانشگاه «ترینیتی» تئاتر خواند و ده سال در کار تئاتر بود. بنابراین همه کاراگاههای داستانهای او بازیگر داستان هستند و نقش اصلی آثار او را نیز دارند و دیگران را به بازی میگیرند. حتی برای به حرف آوردن شاهدین و مظنونین بسیار صحنهسازی میکنند.
البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که با وجود اینکه کاراگاههای به یادماندنی در داستانهای «فرنچ» وجود دارد اما در ذهن خواننده ماندگار نخواهند بود. تاکنون کاراگاهی محبوبتر از «شرلوک هلمز» در ادبیات خلق نشده است. کاراگاههای داستانهای مختلف درباره جنایت در کتاب تحقیق میکنند اما «فرنچ» به دنبال رموز داستان است. رموزی که ممکن است هیچگاه کاملاً حل نشود اما ارزش تلاش کردن را دارد.
نظر شما