
گفتگوی صمیمی با امیرعلی جوادیان، عکاس فعال دفاع مقدس
خرمشهر را خدا آزاد کرد/ عکسها حجم ویرانی خرمشهر و آوارگی مردم این سرزمین را روایت میکنند
امیرعلی جوادیان، عکاس فعال در حوزه دفاع مقدس یکی از افرادی است که اتفاقاتی چون فتح خرمشهر را که یکی از نقاط عطف تاریخ ایران و دفاع مقدس است را در تاریخ به ثبت رسانده است. وی میگوید: «با چه زباني غير از عكس ميشد آن حجم از ويراني خرمشهر و بلاهايي كه بر مردمش گذشت را روايت كرد. عكاسان تاريخنگاران معاصر هستند و عكسهاي جنگ، تاريخ معاصر ما را صادقانه روايت ميكنند.»
زبان گوياي عكسها
جواديان زبان عكس را گوياتر از ساير زبانهاي هنري ميداند و ما هم با او موافقيم، از وقتي كه انسان معاصر براي ارتباط بيشتر متوسل به زبانهاي ديگري غير از زبان كلامي شد عكس، موسيقي، نقاشي و حتي سينما هم زبان درآورد و تمام اينها شدند زبان هنر.
زبانهاي هنري به مراتب كاراتر و پوياتر از زبان كلامي است چرا كه ميتواند غير از اصل ماجرا، انديشه، حس و جهانبيني را انتقال دهند.
اما به عقيده جواديان زبان عكس ناطقتر و گوياتر از زبان كلامي و حتي ساير زبانهاي هنري است. ميگويد «زبان عكس موثرترين و متداولترين زبان براي ارتباط متقابل آدمهايي است كه چه زبان كلامي مشترك دارند و چه ندارند. با چه زباني غير از عكس ميشد آن حجم از ويراني خرمشهر و بلاهايي كه بر مردمش گذشت را روايت كرد. عكسها سند معتبري هستند براي چيزي كه بر يك ملت گذشته است. عكاسان تاريخنگاران معاصر هستند و عكسهاي جنگ، تاريخ معاصر ما را صادقانه روايت ميكنند.»
جواديان تمام اينها را گفت تا برسد به اين جا كه حالا عكسهاي جنگ به مراتب گوياتر از عكسهاي ديگر هستند. زبان عكسها ناطقتر ميشوند وقتي پاي جنگ تحميلي ايران و عراق در ميان باشد. چرا كه جنگي را روايت ميكنند كه بر ملتی مظلوم تحميل شده است. اين عكسها بيشتر از هر عكس جنگي ديگري ميتوانند نشانگر ددمنشي دشمن باشند. از طرفي عكاسي در خرمشهر باز هم متفاوت از عكاسي در ساير جبههها بوده است.»
جنس متفاوت عكاسي در خرمشهر
وقتي ميان هياهوي تير و خمپاره و صداي ضدهوايي فرصت پيدا كني و صبح سوم خرداد از آدمهايي عكس بگيري كه ميان غم از دست دادن همرزمشان، صورتسشان پر از لبخند شده از پس گرفتن خاك وطن، آن وقت عكسهاي خرمشهر ويژگيهاي منحصر به فردي نسبت به ديگر عكسهاي جنگ پيدا ميكنند.
شايد همين دليل و يكي دو دليل ديگر باعث شد جواديان بگويد: «عكاسي در خرمشهر برايش تجربه منحصر به فردي بوده است. براي عكاسي فتح خرمشهر ديگر نميشد پشت خاكريزها كمين گرفت و زاويه لنز دوربين را تنظيم كرد و تيليك تيليك پشت هم عكس گرفت. باید میزدی به آتش و رو در روی دشمن لنز و شاتر دوربین را تنظیم میکردی.»
جواديان بيشترين تفاوت عكاسي در خرمشهر را همين زير آتش رفتنها و عكس گرفتنها و از طرفي شور و شعفي ميداند كه توي خرمشهر و ميان سربازها موج ميزد.
جواديان چيزي حدود 40 حلقه عكس از آزادسازي خرمشهر گرفت، انگار همين ديروز بود خوب يادش هست كه عكسها را ساعت 2 بعد از ظهر با هواپيماي باربري كه براي بردن مجروحها وسط خرمشهر نشسته بود، فرستاده بود تهران و رسانده بود به خبرگزاري ايرنا.
عكسها بايد همينقدر تند و سريع مخابره ميشد تا جلوي رجزخواني عراق گرفته شود. جواديان و احتمالا خيلي از بزرگترها حالا خوب يادشان هست كه تا دم دماي غروب روز سوم خرمشهر هنوز راديو عراق اعلام ميكرد «خرمشهر را از دست نداده و همچنان دست نيروهاي بعثي است» اما به محض مخابره عكسها راديو عراق خفه شد.
و اين همان زبان گويای عكس است كه سند محكمي ميشود براي جوانمردي مردان ايران و كفايت ميكند تا رجزخواني راديو عراق بعد از آن تمام شود.
وقتي عكاسها براي خودشان نوشابه باز كنند
باز پسگيري خرمشهر چند مرحله داشت، چرا كه نه تنها شهر بلكه حدود 10 كيلومتر بيرون شهر و حتي مرز بينالمللي ايران و عراق دست بعثيها بود. جواديان خوب يادش هست كه در مرحله اول، بهمنشير و دارخوين را پس گرفتند و بعد رسيدند به جاده اهواز- خرمشهر و مرز را هم دوباره چسباندند به گوشه نقشه اين سرزمين.
سوم خرداد ديگر تا سه كيلومتري خرمشهر رسيده بودند و هنوز سحر نشده بود كه تيپها و گردانهاي مختلف هر كدام از يك جهت راه افتادند، بچهها يكي يكي جلو رفتند و شهيد شدند و رسيدند وسط شهر و كنار مسجد جامع تا آنها كه ماندهاند فرصت كنند براي خودشان نوشابه باز كنند.
جواديان ميان مرور خاطراتش ميرسد به آن جا كه «من داشتم از شادي و كف و سوت زدنها و تكبير فرستادن رزمندهها عكس ميگرفتم كه يكي از ارتشيها با عجله آمد و كف دستش را گرفت جلوي لنز و گفت: «ممنوع است، عكس نگير» هنوز جملهاش تمام نشده بود كه يكي از سپاهيها آمد و گفت: «نه اتفاقا بايد از اين پيروزي بزرگ عكس بگيري»
و او دوباره از پشت لنز زل زد به رزمندهها، جوادیان هنوز ته ماندۀ خندۀ آن روزش را دارد و با لبخند ميگويد: «بعد نفهميدم از كجا و اين قدر سريع در ميان آن همه هياهو يك كاناداي زرد خنك برايم باز كرد. نوشابه را يك ضرب سر كشيدم و كلي سرحال شدم و حسابي عكس انداختم.»
ما میخندیم و میگوییم: «پس ماجرای این که برای خودت نوشابه باز کردی. از آن کانادای خنک و شما و خرمشهر افتاد سر زبانها؟»
جوادیان هم لبخند میزند و میگوید«شاید...»
خرمشهر را خدا آزاد كرد
تا همين چند روز پيش و قبل از گپ و گفت با عكاس روزهاي جنگ و آزادسازي خرمشهر من هم مثل تو خيليهاي ديگر اين جمله «خرمشهر را خدا آزاد كرد» را گذاشته بود توي فايل شلوغ شعاري ذهنم و فكر ميكردم از آن جملههاي قصاري است كه هر رهبري احتمالا در مواقع خاص به زبان ميآورد و بعد جمله ميآيد و ميچسبد به يك گوشه از تاريخ، اما وقتي از جواديان خواستيم خاطرات آزادسازي خرمشهر را مرور كند. اولين تصويري كه از آن روزها در ذهنش جان گرفت بلاتكليفي و سردرگمي سربازها و فرماندهان عمليات بيتالمقدس يك روز قبل از آزادي شهر بود!
جواديان ميگويد«بلاتكليفي و سردرگمي» و ما سكوت قبل از طوفان تعبيرش ميكنيم كه اصولا چيزي جزء اين معنا نميدهد.
ميگويد: «بچهها خسته بودند و كمتوان، يك ماه از مبارزه گذشته بود. كلي شهيد داده بوديم و ديگر مثل روزهاي اول عمليات، فرماندهي منسجمي وجود نداشت. مدام در حال جلو رفتن و يك لحظه بعد در حال عقب نشيني بوديم. اما دم دماي صبح سوم خرداد، بچهها يكي يكي از جهتهاي مختلف به صورت پراكنده جلو رفتند و ما يكدفعه ديديم حول و حوش ساعت 8 و 9 صبح وسط خرمشهر، كنار مسجد جامع ايستادهايم!
لحظات اول فتح خرمشهر شادي بچهها پر از بهت و حيرت بود. خيلي جاها بود كه از شدت باران آتش نميتوانستيم سر بالا بياوريم. من همراه 70 نفر بودم كه وقتي رسيديم خرمشهر همه شهيد شده بودند. در همان روز 19 هزار اسير عراقي گرفتيم كه در طول جنگهاي تاريخ كشورها، اين تعداد اسير گرفتن در يك روز بيسابقه است!»
جواديان خاطره تعريف ميكند و هنوز آن سردرگمي و گيجي توي ذهنش تاب برميدارد كه جمله معروف(خرمشهر را خدا آزاد كرد) ميآيد توي ذهن شعار زدهام و ميگويم: «پس اين جمله شعار نبود؟ واقعاً خرمشهر را خدا آزاد كرد؟»
خرمشهري كه خرم نشد
وقتي يك ماه تمام جنگيده باشي و 10 كيلومتر از جاده اهواز- خرمشهر و رود بهمنشير و دارخوين را هم پس گرفته باشي، تا شكل اين گربه دست نخورده بماند براي نسلهاي بعد. وقتي در 575 روز اشغال خرمشهر، آب خوش از گلوي هيچ مردي پايين نرفته باشد و آدمهايي باشند كه طاقت نياورند اجنبي گوشۀ چشمي به اين گربه داشته باشد آن وقت وطن ميشود پاره تني كه 7 هزار نفر شهيد ميشوند تا خونين شهر دوباره خرم شود.
حالا خيلي از رفقا و همرزمان رزمندههاي آن روزها نيستند و جايشان خالي است، از محمد جهانآرا و سرهنگ محمد نياكي و خيليهاي ديگر گرفته تا سربازهاي وظيفه، جواديان معتقد است: «در آزادي خرمشهر نميتوان گفت كس خاصي نقش داشت. همه بودند همه اقشار و طبقات مردم حضور داشتند و موثر بودند.»
هنوز بعد از سالها جواديان، چيزي براي پز دادن دارد و افتخار میكند كه جزء اولين نفراتي بوده كه در لحظۀ آزادي خرمشهر وارد شهر شده است. اما انتظاراتش، همپاي افتخاراتش پيش نرفته و كمي گلهمند است از اين كه بعد از گذشت بيش از 30 سال از آزادي خرمشهر هنوز شهر آنطور كه بايد و شاید آباد نشده است و حتي هنوز ميتوان رد گلولهها را توي كوچه پس كوچههاي شهر ديد.»
نظر شما