به بهانه 11 مهر؛ سالمرگ عمران صلاحی
علومي: صلاحي هرگز قلمش را نفروخت/ شاعری که شاگرد خلف سعدی و عبیدزاکانی بود
محمدعلي علومي، داستاننويس درباره اختصاصات طنزپردازی در آثار عمران صلاحي گفت: «صلاحي از كاريكاتور و شعر كه ظاهرا دو قلمرو متفاوتاند، با مهارت بسیاری در طنز استفاده ميكرد. او با تسلطي كه به ادبيات كلاسيك فارسي داشت، حكايت را به شعر آورد و در نگاه به موضوع انسانیت فرزند زمانه خود بود.» به باور علومی، این هنرمند و شاعر با اينكه امكانش را داشت تا زندگي مالي بهتري داشته باشد، هيچ گاه قلمش را نفروخت.
نويسنده رمان «من نوكر صدامم» افزود: صلاحي به شعرهاي كوتاه كه در ايران به عنوان هايكو مطرح بود، تسلط داشتن و بنابراين فرم و بينش هايكو را در لايههاي طنز قرار داد. در مفهوم جديد طنز، يكي از كساني كه سعي داشت اين مفهوم را وارد ادبيات كند، استاد عمران صلاحي بود كه با بيژن اسديپور كتابهاي «طنزپردازان» را منتشر كرد.
علومی توضیح داد: باید توجه داشت که خيلي وقتي نيست مفهوم طنز در کشورمان روايج يافته است. تا پيش از اينها اغلب نويسندگان و شاعران خود را فكاهينويس ميدانستند و نشريات طنز به عنوان نشريه فكاهي توزيع ميشد. حتي نشريه طنزي مانند «توفيق» و «فكاهيون» هم چنين بود.
اين داستاننويس افزود: طنز اجتماعي تا چندي پيش مفهومي ناشناخته بود، اما زندهياد صلاحي از ظرفيتهاي زبان فارسي كه زباني شاعرانه است و استعارهها در آن دارای كاركرد وسيعي است و همچنين زبان علمي دنياي جديد که هم بيش و كم در كنار اين زبان كهن جايگاه خاصي ندارد، با شناخت درست، بهره برد. البته استاد صلاحي همچنين ميتوانست از ظرفيتهاي زبان انگليسي در داستانها و شعرهايشان استفاده كند و مفاهيم جديدي بيافرينند.
وي اضافه كرد: البته صلاحي در اواخر رويكرد تازهاي به طنز داشت و به مفاهيم هستيشناسي و فلسفي نگاه ميكرد كه به هيچ وجه انتزاعي نيست. يعني برخلاف گذشتگان كه بحثهاي هستيشناسي و معرفتشناسي را جداي از جامعه ميدانستند، او آنها را در هم تنيد. به همين دلیل صلاحي شاگرد خلف و شايسته دو تن از بزرگان ادبيات كلاسيك يعني عبيد زاكاني و سعدي است؛ به ويژه شاگرد سعدي که بحثهاي عرفاني برایش کمتر از روابط انسانها نبود. به طور مثال سعدي ميگويد: «عبادت به جز خدمت خلق نيست/ به تسبيح و سجاده و دلق نيست.»
علومي ادامه داد: در كارهاي آخر صلاحی رويكرد هستيشناسي و نگاه به جايگاه انسان و بهرهمند شدن از زبان فارسي قوت بيشتر دارد. ايشان نمونه برجسته و كموبيش نادري از هنرمنداني بود كه فرزند زمانه خود محسوب ميشدند. پيش از اين و در دهههاي 40 و 50 بحثهاي پيش روي جامعه و انساني كه در ايران زندگي ميكند، بحثهاي عدالت اجتماعي و توجه به حل مسايل اجتماعي به طور آني و ضروري در طنز خيلي نفوذ داشت، اما آنچه در دهههاي قبل به آن بحثها اضافه ميشود و عمران صلاحي از معدود كساني بودند كه به اين موضوع پا گذاشتند، موضوع جايگاه انسان در هستي و مجبور یا مختار بودن اوست.
نويسنده مجموعه داستان «اندهگرد» يادآور شد: رگههايي از توجه عمران صلاحي را به ويژه در كتاب «موسيقي عطر گل سرخ» درباره بحثهاي ازلي و ابدي فلسفي و شعرهاي اخيرشان ميبينيم. منتها چون او زود و نابهنگام درگذشت، نتوانست اين رويكرد تازه طنزنويسي را در ايران جا بيندازند و همچنان كه مهارت داشت اين كار را به توجه در خور همگان برساند. او كار بزرگي را شروع كرد اما به آنچه در اين مفهوم شايسته خودش بود، نرسيد. در عين حال موضوع طنزآميز و رقتآور اين است كه مانند بسياري از بزرگان اين سرزمين كه اهل خودنمايي، هياهو و خودشيفتگياند، تا زماني كه موجوديت فيزيكي داشت و در كنار ما بود، مورد بي مهري خاص و عام و دولتمردان و مردم عادي قرار ميگرفت و به محض درگذشتشان، كتابهايش به وفور چاپ شد و مطبوعات نيز به وی توجه كردند.
نويسنده رمان «شاهنشاه در كوچه دلگشا» گفت: آثار عمران صلاحي پيش از درگذشتش به سختي پيدا ميشد ولي بعد از آن چندين ناشر آثار ايشان را چاپ كردند. با توجه به اينكه مخاطب امروز در سردرگمي خاصي قرار دارد و تصور مردم از طنزپردازي لودگي و مسخره بازي است و شايد يك مجري نمايش يا هجوگو را، همه از راننده تاكسي تا استاد دانشگاه بشناسد اما كسي كه مانند عمران صلاحي رويكرد عميقي به طنز داشته باشد، متأسفانه حتي در ميان كتابخوانهايمان، كمتر شناخته شده است.
اين داستاننويس توضيح داد: اگر عمران صلاحي براي مطبوعات كار طنز نميكرد، همان سرنوشت بهرام صادقي را داشت. آنها از عمق عمق انديشهشان نسبت به جهان و اخلاقيات ويژه انساني در مداري بالاتر از سطح پسند عام و خاص جامعه قرار داشتند و به همين دلیل مهجور واقع شدند، چرا كه ارزش ادبيات و طنز را براي هجو گفتن و مسخرگي و هوچيگري پايين نميآوردند.
وي اضافه كرد: بخش قابل توجهي از كمسوادي جامعه به دولتمرداني مربوط ميشود كه مسئوليتهاي رسمي فرهنگي را بر عهده داشتند. البته در يك سال گذشته گرچه فاصلهها با آنچه بايد باشيم زياد است اما خوشبختانه عقلانيت در بخشهاي فرهنگي رواج پيدا كرده.
علومی تاکید کرد: جامعه كم سواد با ذوق و سليقه ناهنجار در شناخت زيبايي و هنر، سليقههايش زمخت ميشود و زيبايي طنز را درك نميكند و كنايهها را نميفهمد و استعارهها را نميشناسد و بايد برايش به شكل بدوي و ابتدايي به جاي طنز، هجو گفت و شوخيهاي ناهنجار كرد تا طرف بفهمد. عمران صلاحي مثل بهرام صادقي و منوچهر احترامي ورودي به اين مسايل نداشتند.
اين رماننويس افزود: احترام زيادي براي صلاحي و آثارش قائل بوده و هستم و افتخار اين را داشتم كه به عنوان يك شاگرد و دوست كوچك با ايشان مرتبط باشم. در همان زمان دريافتم كه در پس اخلاق و رفتارش چه قدر انسان است. اصلا نديدم كه حسود يا شهرت طلب باشند و ديگري را نابود كنند تا خودشان به نان و نامي برسد. او بدون اينكه ادعاي اخلاق داشته باشد، مصداق اخلاقيات ارزشمندي بود. حتي چه بسا به شيوهاي قلندرانه و ملامتي قديم وانمود ميكردند كه با ارزشهاي اخلاقي عوام در تقابل قرار دارد.
علومي گفت: صلاحی انسان دوست بود و انسان دوستياش مبناي فلسفي و اجتماعي داشت. دوستان زيادي هم داشت. او مانند هر هنرمند اصيل قلم خود را نفروخت. با اينكه زندگي شخصياش به دشواري ميگشت و خانهاش در مكان دور افتادهاي بود و ماشين رفت و آمدش از يك پيكان معمولي هم پايينتر بود و اين امكان برايشان وجود داشت كه به شرط انصراف و عدول از باورهايش به انسانیت، پول زيادي به دست آورد، ولی حرمت قلمش را نفروخت.
صلاحي متولد 1325 شاعر، نويسنده و طنزپرداز دارای آثار متعددی است که از آن میان میتوان به «موسيقي عطر گل سرخ» ، «يك لب و هزار خنده»، «طنظ سعدي در گلستان و بوستان»، «مرا به نام كوچكم صدا كن»، «ملانصرالدين»، «هزار و يك آينه» و «خندهسازان و خندهپردازان» اشاره کرد.
این شاعر و طنزپرداز 11 مهر 1385 در اثر سکته قلبی درگذشت.
نظر شما