عمران صلاحی صمیمی ترین شاعر معاصر بود که وقتی زندگی از دم در قصد رفتن داشت به مرگ سلامی مهربانانه داد و در یازدهم مهر ماه به آرامی از میان ما رفت. فرهاد خاکیان دهکردی کتابی در باره زندگی وشعر عمران نوشته که هنوز منتشر نشده است . این یادداشت کوتاه درباره مجموعه شعر «گریه در آب» و شعر «من بچه جوادیه ام » ، بخشی از آن کتاب است که مولف در اختیار خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) قرار داده است.
«سال 47 شوهرخالة من سرطان گرفته بود. در بیمارستان سانترال بستری بود. خیلی وحشتناک بود و صدای ناله و فریاد مریضها از زیرزمین شنیده میشد. مریضهایی که حالشان بهتر بود، در طبقة بالا بودند؛ اما بالاخره آنها هم میرفتند زیر زمین! از کوچه پشتی هم آنها را با برانکارد و آمبولانس میبردند. از بیمارستان که بیرون آمدم؛ درب وداغان بودم. روی نیمکتی در بولوار نشستم و آن شعر را نوشتم:
مرگ از پنجره بسته به من مینگرد
زندگی از دم در
قصد رفتن دارد »
و این همان شعری است که عمران برای مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو میفرستد و او آن را در مجله منتشر میکند. توصیف یک از ویژگیهای شعری عمران صلاحی است. او برای این که بتواند تصویر درست تری از وخامت حال کسی که رو به موت است بدهد از قدرت توصیف شاعرانه استفاده میکند:
در تنم خرچنگی ست
که مرا میکاود
که تهی خواهد شد
و فرو خواهم ریخت
شاعر با همذات پنداری سعی میکند حس درد و زجر و بیماری را به خواننده منتقل کند. گرچه او بیمار نیست اما در جلد بیمار میرود و حس خود را به درستی به خواننده انتقال میدهد. خودش دراین باره میگوید:
«اتفاقاً خیلیها میگویند: تو کی مریض شدی؟ در حالی که من از زبان آن شخص گفتهام. من در قالب آن بیمار رفتم که جای او خوابیدم روی تخت. وقتی میگویم آدم با مخاطبش در شعر یکی میشود، منظورم همین است. من دقیقاً خودم را جای آن بیمار گذاشتم. همه احساس او را از زبان خودش بیان کردم.»
زبان طنز عمران در همان اولین سرودههایش پیداست آنجا که در پایان شعر اشاره به کسانی میکند که برای دیدار پرستار نه دیدار بیمار به بیمارستان میآیند:
توده زشت کریهی شدهام
بچههایم ازمن میترسند
آشنایانم نیز
به ملاقات پرستار جوان میآیند
عمران صلاحی در زندگی اجتماعی و زندگی ادبی چندان با جریانهای سیاسی و ادبی همراه نبوده است. او کار خودش را میکرد. شعر میگفت و منتشر میکرد. در دهه 40 بهترین شعر امروز از زبان شاعران بزرگی چون نیما و اخوان و فروغ و شاملو سروده شده بود اما حال و هوای شعرهای صمیمانه صلاحی بیشتر به دهه سی و نوعی شعر رمانتیک اجتماعی نزدیک بود. طنز تلخ و گزنده ای که در زبان شعر عیادت دیده میشود نشانه نوعی طنز موقعیت است که شاعر با حس آن فضا و موقعیت به ادراک تازه ای از ارتباط شاعرانه در زبان دست مییابد.
عمران صلاحی در اولین مجموعه شعر خود با عنوان «گریه در آب» شاعری معنا گراست. در حقیقت معنا مقدم بر شکل و زبان است. از همین رو فرم شعر او بعد از معنا به وجود میآید برای همین اگر بخواهیم میتوانیم معنا و فرم را از هم تفکیک کنیم. این خصوصیت تا پایان آخرین دوره شاعری با شدت و ضعف وجود دارد. او هیچ گاه دغدغه فرم و شکل شعر نداشته است. چرا که او شاعری را با دل و جان خود تجربه کرد و شعر سرود و آن گاه پس از سالها با نیما و شاملو و اخوان آشنا شد.
یکی از ویژگیهای مجموعه شعر گریه در آب به جز توصیف، مساله روایت است. شاعر در اغلب شعرهایش راوی لحظههایی که آنها را در زندگی خود تجربه کرده است. برخی از این روایتها بسیار ساده هستند مانند شعر «در غربت» که با لایه ای طنزآمیز طرز پختن برنج را آموزش میدهد اما در عین حال به فقر و خود و فقر و گرسنگی مردم جهان اشاره میکند «هم به زبانی کاملاً طنز آمیز:
من میتوانم امشب
بنشینم و بگویم
شعری برای قحطی و فقر و گرسنگی
در " هند " یا " بیافرا "
اما روای شعرهای او هیچ گاه پیچیده نیستند بنابراین خواننده با راوی و اصل حکایت همواره احساس همذات پنداری میکند به دلیل این که کلامی که از زبان شاعر خارج میشود از دل او بر میآید. شعر معروف «من بچه جوادیهام» که با ساختاری روایی بیان میشود قصه درد رنج و زخم مردم کوچه پس کوچههای کشتارگاه و نازی آباد و جوادیه است. روایت تصویری شاعر که با احساس درونی او آمیخته است فضایی سرشار از همدلی و همراهی را برای خواننده فراهم میکند. کمتر خواننده ای که با خواندن این شعر احساس او با احساس شاعر یکی نشود. این شعر در قیاس شعرهای شکوهمند فروغ و اخوان که در دهه 40 سرودهاند اهمیت ادبی ندارد اما از آنجا که یک زبان تجربی را به شکل ساده ای در زبان خود به کار برده است اهمیت دارد. البته تأثیر زبان فروغ به شکلی در این سروده دیده میشود. فروغ سعی داشت به زبان مردم کوچه و بازار حرف بزند اما شعرهای که فروغ در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد به زبان ساده سروده در عین سادگی از نوعی ادبیت رسمی نیز برخوردار است. فروغ در شعر هدیه میگوید:
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ به یار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
این فضاسازی شاعرانه را عمران در شعر من بچه جوادیهام به شکلی ساده و صرفاً با تکیه بر بیان محتوایی این گونه میسراید:
یک روز اگر محله ما آمدی
همراه خود بیاور چترت را
اینجا هوا همیشه گرفته است
اینجا همیشه ابر است
اینجا همیشه باران است
عمران یک روایتگر ساده زندگی است. بنابراین آنچه در شعرهایش میگوید برخاسته از دیدگانی که روزی آنها را با چشم سر دیده است. باران برای او و بچههای محلهاش همراه با اشک و غم و فقر است. برای این که باران که ببارد بام کاهگلی خانههایشان خانههایشان فرو میریزد:
باید دعا کنیم
و از خدا بخواهیم
نیرو دهد به بام کاهگلی مان
باید دعا کنیم
دیوارها
تابوت سقفها را
از شانه بر زمین نگذارند
تعبیر تابوت سقفها که بر شانه دیوار ایستادهاند تصویر زیبا و در عین حال غم انگیزی است شاعر با هوشیاری تصویری غمناک را برای لحظه های بارانی میآفریند تصویری که احساس هر خواننده اهل دردی را بر میانگیزد.
نام و یاد عمران جاودان باد
نظر شما