شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۳
ریشه منفور شدن ماکیاولی چیست؟/کتابی که قرن‌هاست جامعه بشری را عذاب می‌دهد

مردی که آوازه بدنامی‌اش سده‌ها بر سر زبان‌هاست و کمتر کتاب و نظریه‌پرداز سیاسی است که درباره اندیشه‌ها و رفتار سیاسی وی سخن نگفته باشد. وی با نوشتن دو کتاب «گفتارها» و «شهریار» شهرت یافت؛ کتاب‌هایی که قرن‌هاست جامعه بشری را عذاب داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) «شهریار»  و «گفتارها» دو کتاب مهمی هستند که نیکولو ماکیاولی، نویسنده ایتالیایی آنها را بر سر زبان‌ها انداخت و هنوز پس از گذشت پنج قرن، تاثیر و نقش آنها در سیر تطور تفکر سیاسی در دوران گذار غیرقابل انکار است. در این گزارش به نظر برخی متفکران سیاسی درباره ماکیاولی و ریشه بدنامی وی پرداخته شده است.

دیدگاه نظریه‌پردازان سیاسی درباره ماکیاولی

ماکیاولی از جمله پایه‌گذاران فلسفه سیاسی جدید است که جایگاه والایی در میان نظریه‌پردازان و عالمان سیاسی دارد. اغلب نویسندگانی که آثار با ارزشی در رابطه با نظریه سیاسی یا تحول اندیشه سیاسی در غرب به نگارش در آورده‌اند، بخش یا فصلی از آثار خود را به این متفکر و دولتمرد سیاسی اختصاص داده‌اند.

«شارل بنوا» در اهمیت کتاب «شهریار» ماکیاولی و پایان زندگی سیاسی ماکیاولی و آغاز زندگی دیگر او می‌نویسد: «همه چیز از دست رفت، اما همه چیز به دست آمد. ماکیاولی مقام خود را از دست داد، ولی ما ماکیاولی را به دست آوردیم.» (عبدالرحمن عالم، «نیکولو ماکیاولی»، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، بهار 1377، شماره 39)


«جان پلامناتز» در «انسان و جامعه ماکیاولی» وی را متفکری که بیرون از سنت اصلی تفکر سیاسی اروپاست قلمداد کرده و معتقد است «او به شیوه‌ای متفاوت با نویسندگان بزرگ قرون وسطا و نیز متفاوت با نویسندگان بزرگ قرون شانزدهم و هفدهم، مردانی چون بودن، هابز، هوکر و لاک به جامعه و حکومت اندیشید و از آنها سخن می‌گوید.» (جان پلامناتز، انسان و جامعه (نظریه‌ سیاسی و اجتماعی در اروپا)، تهران: نگاه معاصر، 1382)

جواد طباطبایی در «تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا» اساسا بر این بار است که نیکولو ماکیاولی سرآغاز اندیشه سیاسی دوران جدید و بنیادگذار نظریه نوآیین جمهوری خواهی فلورانس ایتالیا است و نیز تشکیل دولت و مفهوم مصالح دولت ملی که هیچ واقعیت دنیوی برای آن وجود ندارد، ریشه در آرای وی دارد.» (جواد طباطبایی، تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، تهران : نگاه معاصر، 1382)

«برایان ردهد» قضاوت دیگران در مورد ماکیاولی را در «اندیشه سیاسی از افلاطون تا ناتو» را چنین می‌نویسد: «از او به عنوان یک موجود ضد اخلاق و پلید یاد شده است، او الهام‌بخش پایه‌گذاری علوم سیاسی جدید شناخته شده و به دیو شرارت و پیامبر وحدت ایتالیا نیز شهرت یافت. این گونه جرّ و بحثِ تمام نشدنی و نیز جذابیت زوال ناپذیر قلم او در مجموع دلیل اصلی شهرت اوست.» (برایان ردهد، اندیشه سیاسی از افلاطون تا ناتو، مترجم: مرتضی کاخی و اکبر افسری، تهران: آگه، 1375)

همچنین «برتراند راسل» در «تاریخ فلسفه غرب» از ماکیاولی به عنوان فیلسوف سیاسی یاد می‌کند و بدنامی او را نتیجه خشم ریاکارانی که نفرت دارند از اینکه کسی بدکاری را به صراحت اعتراف کند» می‌داند و چنین «صداقت فکری» را در «بی‌صداقتی سیاسی» می‌ستاید.» ( برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، مترجم: نجف دریابندری، تهران :پرواز؛ 1359)

ژان ژاک شوالیه، نویسنده «آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیتلر»، قدرت مخرب اندیشه و سبک ماکیاولی را این چنین به نمایش می‌گذارد: «شهریار چهار قرن بشر را عذاب داده، زیرا مسئله روابط اخلاق و سیاست را بی‌پرده عیان کرده و تفرقه عمیق و جدایی همیشگی آنها را تشخیص داده است. این اثر همچنان بشر را عذاب می‌دهد و بر فرض که چنان‌که گفته‌اند این عذاب جاودانه نباشد، ولی دست کم تا زمانی که بشر کاملا از نوعی فرهنگ اخلاقی که در غرب از بزرگان کهن و به ویژه مسیحیت به ارث رسیده، چشم پوشی نکرده است، شهریار همچنان او را عذاب خواهد نمود.» (ژان ژاک شوالیه، آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیتلر، تهران : مرکز نشر دانشگاهی، 1373)


در زبان گفتمان سياسي واژه‌اي بدنام‌تر از ماكياوليسم نيست

درباره اين‌كه اهميت «شهريار» در فلسفه سياسي دنيا چه بوده و هست، سخنان بسیاری گفته‌اند و كتاب‌های زیادی نوشته شده است. داريوش آشوري، مترجم «شهريار»، در نوشتاري در ابتداي كتاب چنين مي‌آورد: «در زبان گفتمان سياسي واژه‌اي بدنام‌تر از ماكياوليسم نيست. اين اصطلاح را نخستين بار فرانسويان ساختند تا بيزاري خود را از كاترين دو مديسي، شهبانوی فرانسه نشان دهند كه از خاندان ايتاليايي مديچي بود و نيز از هرآن‌چه رنگ و انگ ايتاليايي داشت. اما اين اصطلاح در زبان سياسی رفته‌رفته همه‌گير شد و معناي فريب‌كاری و نيرنگ‌بازی و پايبندنبودن به هيچ‌گونه اصل اخلاقی در زندگي سياسي به خود گرفت.»

وی در ادامه می‌گوید: «بنياد اين برداشت، رهنمودهايي است كه ماكياولي در كتاب شهريار به كساني می‌دهد كه جوياي قدرت‌اند. ماكياولی نيرنگ‌بازي و فريب را در بازي قدرت، اصلي ضروری و ناگزير می‌ديد. بسياری نيز برداشت و دانششان درباره‌ ماكياولی و انديشه‌های وی بيش از اين نيست. ماکیاولی در زیر ضرب بدترین تهمت‌ها و دشنام‌ها قرار گرفت و نام وی نزد بسیاری کسان هم‌نام شیطان شد. اما حق آن است که ماکیاولی به رغم این بدنامی، در تاریخ اندیشه سیاسی جایگاهی بس بلند دارد و پیشتاز کسانی است که در شکستن چارچوبه اندیشه قرون وسطایی و فرابردن آن به قلمروی اندیشه مدرن نقشی بزرگ بر عهده داشته‌اند.»

ماکیاولی در «شهریار» از حُسن ذاتی اخلاق سخن می‌گوید

افکار و اندیشه‌های سیاسی ماکیاولی ابعاد مختلفی دارد، اما به نظر می‌رسد ریشه بر سر زبان‌افتادن‌ و مورد نفرت و یا تمجید واقع شدن وی، (همانطور که در سخن ژان ژاک شوالیه در بالا گویاست) در اعتقادات وی در رابطه با ارتباط «اخلاق و سیاست» است؛ هوادارای پرشور و نامحدود ماکیاولی در کتاب «شهریار» از یک فرمانروای بسیار قدرتمند که اقدامات او را هیچ ملاحظه اخلاقی نباید محدود کند، وی را در سراسر زمان‌ها نامدار کرده است.

ماکیاولی در «شهریار» بارها از حُسن ذاتی اخلاق سخن می‌گوید اما آن را با در نظر گرفتن سرشت بشر ناکارآمد می‌داند. او چنین می‌نویسد: «شکاف میان زندگی واقعی و زندگی آرمانی چندان است که هرگاه کسی واقعیت را به آرمان بفروشد به جای پایستن خویش راه نابودی را در پیش می‌گیرد. هرکه بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو، شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، می‌باید شیوه‌های ناپرهیزگاری را بیاموزد و هرگاه که نیاز باشد، به کار بندد.» (شهریار، ص 102)

ماکیاولی دریافته است که خوی و خصلت‌هایی وجود دارد که «فضیلت» به شمار می‌آید اما اگر به کار گرفته شود به نابودی می‌انجامد. در برابر، خوی و خصلت‌هایی هست که رذیلت به شمار می‌آید اما موجب ایمنی و پیروزی می‌شود. تصویر قدرت‌گرایانه، زورمدارانه و نفع‌طلبانه از بشر و ناکارآمدی اخلاق متعالی، ماکیاولی را به سوی اخلاق سودگرایانه می‌راند. در جای جای شهریار و گفتارها، آموزه‌های ماکیاولی همه بر مدار سودگرایی می‌گردد. ...در قلمرو اخلاق سودگرایانه، ارزش‌های برین را نیز می‌توان یافت، اما برای آنها ارزش فی نفسه نمی‌توان قائل شد. از این‌گونه ارزش‌ها می‌توان استفاده ابزاری کرد و آنها را در مدار قدرت که غایت بشر است به کار گرفت؛ همانگونه که «ویرتو» در خدمت قدرت قرار می‌گیرد.» (سیدعلی محمودی، ماکیاولی و نگرش نو به اخلاق و سیاست ماکیاولی، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، 1380)

با این تفاسیر، تصور این نکته که ماکیاولیسم را پدیده‌ای ضد اخلاق یا روش انحصار قدرت برای حاکم و تعدی به حقوق مشترک مردم بپنداریم، مساله‌ای گمراه‌کننده است و همان‌طور که عبدالرحمن عالم، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌گوید: «هرکس می‌تواند از دیدگاه خود بگوید که ماکیاولی یک میهن دوست بود یا یک شیطان و روح پلید؛ اما ارزیابی هوشمندانه از او باید با ملاحظه وضع و حالی که به او الهام بخشید صورت گیرد. به هرحال فلسفه سیاسی ماکیاولی نو به نظر می‌رسد، بدان سبب که ماکیاولی نظریه سیاسی را از قالب و محتوای مدرس‌گرایی هزار ساله بیرون آورد و از آن مستقل کرد.» (عبدالرحمن عالم، همان)

هیچ سخنی برای مدح نام ماکیاولی کافی نیست؟!

اما سخن اینجاست که چرا با گذشت پنج قرن نام نیکولو ماکیاولی هنوز زنده است و برخی وی را شیطان و حیله‌گر و عده‌ای هم از وی تمجید و ستایش می‌کنند؛ چنانکه ایتالیایی‌ها در چهارصدمین زادروزش، در بزرگداشت او بر لوحی، «طلایه‌دار دلیر و پیش‌بین وحدت ملی» و «بنیادگذار نخستین ارتش مستقل»اش خوانده‌اند و دوک بزرگ «توسکانا» در سال 1787، زمانی که 250 سال از درگذشت ماکیاولی سپری شده بود، بنای یادبودی برای او در کنار آرامگاه دانته، گالیله و میکل آنژ برپا کرد و بر آن این جمله را به زبان لاتین نگاشت: «هیچ سخنی برای مدح دارنده این نام کافی نیست.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها