به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، باروخ اسپینوزا و بعدها «بندیکت دِ اسپینوزا» (۱۶۳۲ - ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. او قابلیتهای علمی فراوانی داشت و گستره و اهمیت آثارش تا سالها پس از مرگ او به طور کامل درک نشد. امروزه اسپینوزا یکی از بزرگترین خردگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به شمار میرود.
اسپینوزا به واسطه نگارش مهمترین اثرش با عنوان «اخلاقیات» که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانهانگاری دکارتی را به چالش کشید، یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ فلسفه غرب به شمار میرود. «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» فیلسوف و مورخ، درباره فیلسوفان همعصر خود نوشت: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید یا اساساً فیلسوف نیستید!»
اسپینوزا عهد عتیق و سایر متون یهودی را به خوبی فرا گرفت، اما با گذر زمان، نظرهای بحث برانگیزی درباره سندیت عهد عتیق و سرشت امر مقدس پیدا کرد که به نظر میرسد در نهایت منجر به تکفیر و رانده شدن او از جامعه یهودیان در سن ۲۳ سالگی شد.
اسپینوزا از جوانی دچار بیماری سل بود و تقریباً تمام عمر ناچار شد از یک رژیم سخت غذایی پیروی کند. او اهل خوشگذرانی و معاشرت نبود، در نهایت سادگی میزیست و پول بازنشستگی را که بنابر وصیت دوستی دریافت میکرد، خودش از 500 گولدن به 300 گولدن کاهش داد! وی هشت ماه پیش از مرگش نامهای نوشت که نشان میدهد با وجود جسمی فرسوده و بیمار، ذهنی از نظر فلسفی و علمی تیز و شاداب داشته است. اسپینوزا ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ در سن ۴۵ سالگی در لاهه چشم از جهان فروبست.
خبرگزاری کتاب ایران به مناسبت سالروز درگذشت او که مقارن با دوم اسفندماه است، گفتگویی را با منوچهر آشتیانی، جامعهشناس، پژوهشگر فلسفه و خواهرزاده نیمایوشیج داشته است. آشتیانی برخلاف هگل معتقد است اسپینوزا فلسفهاش دارای منزلت و اعتبار خاصی نیست چراکه هیچ فیلسوفی از او تاثیر نگرفته است.
وی در ابتدای سخنانش درباره جایگاه افکار و اندیشههای اسپینوزا در فلسفه غرب گفت: فلسفه اسپینوزا یک فلسفه بینابینی است؛ بدین معنی که فلسفه او نه به فرانسیس بیکن و نئوبیکنیها و نه به کانت و نئوکانتیها و نه به دکارت و نئودکارتیها تعلق دارد.
وی ادامه داد: به عبارت بهتر، فلسفه او در تفکر اروپایی جایگاهی ندارد، چراکه اندیشههایش در جریان ایدهآلسیتی، پوزیتویستی و ... قرار نمیگیرد. بنابراین برای اندیشههای اسپینوزا نمیتوان مقام و منزلتی قائل شد. به همین دلیل شما میبینید که بسیاری از فیلسوفان معاصر خود را متعلق به جریان دکارتیها، کانتیها، هگلیها و ... میدانند اما فیلسوفی نداریم که خود را اسپینوزایی بداند!
به گفته آشتیانی، همین دیدگاه در دانشگاههای اروپایی و فیلسوفانی غربی حاکم است و ما در فیلسوفان معاصر غرب نیز کسی را نداریم که خود را اسپینوزایی تصور کند.
وی در پاسخ به این سوال که «اسپینوزا از چه فلاسفهای بیشتر تاثیر گرفته است؟» اظهار کرد: نکته جالب این است که اگر اسپینوزا از عقاید گوناگون بهره میبرد، اما به طور مشخص ردپای فیلسوف و تفکر خاصی مانند دکارت را در آثار او نمیبینیم.
وی همچنین گفت: به طور مثال، شما در نظریات دکارت، کانت و ... فلسفه مشایی ارسطو و اشراقی افلاطون را مشاهده میکنید، به طوری که کانت و هگل از این فلاسفه نام میبردند اما در آثار اسپینوزا چنین چیزی را مشاهده نمیکنید!
این پژوهشگر فلسفه در ادامه با اشاره به مقابله برخی از فلاسفه با اندیشههای افلاطون و ارسطو عنوان کرد: این در حالی است که چنین مسالهای در کارهای اسپینوزا دیده نمیشود و اساساً او از فیلسوفی خاص تاثیر نگرفته است.
وی در بخش دیگری از سخنانش به نظریه انتقادی اسپینوزا درباره دین یهودیت اشاره کرد و گفت: اصلیترین نظریه اسپینوزا، انتقادی است که او به آسمانی بودن دین یهودیت داشته است.
آشتیانی توضیح داد: برای درک بهتر این موضوع ابتدا لازم میدانم به کتاب «تاریخ طبیعی دین» اشاره کنم. در این کتاب بیان میشود که هیچ دین آسمانی وجود ندارد و تمامی ادیان دنیوی بوده و ساخته ذهن انسانها هستند. پس از انتشار این کتاب فوئرباخ و اسپینوزا از این کتاب الهام گرفتند و اسپینوزا به نقد دین یهودیت و فوئر باخ به نقد دین مسیحیت پرداخت.
مولف کتاب «کارل مارکس و جامعهشناسی شناخت» بیان کرد: فوئر باخ با الهام از این کتاب، تثلیث در دین یهودیت را زیر سوال برد و بیان کرد که مسیح نه فرزند خداوند است و نه از سوی خدا مبعوث شده است.
به گفته آشتیانی، اسپینوزا بر همین اساس بیان میکند که یهودیت دین آسمانی نیست و یهود نیز تنها یک قوم صدمه دیده و رنجوری بوده است که به سبب فلاکتهای خود دین را پدید آوردد تا به آن پناه ببرد. همچنین موسی نیز فرد مصری بوده که در برابر قوم خود عصیان کرده است. اسپینوزا به همین دلیل استنباط میکند که وارد شدن موسی به «طوی» و سایر مسایلی که درباره پیامبری او وجود دارد صحت نداشته و ساخته ذهن یهودیت است. او تاکید میکند که موسی قبری ندارد چون اساساً معلوم نیست که چگونه مرده است!
این نویسنده یادآور شد: اسپینوزا تبحر و مهارت خاصی در زبان عبری داشت و توانست ترجمه بسیار دقیق و لغت به لغت را از کتاب «تاریخ طبیعی دین» ارایه کند.
وی با اشاره به واکنشهای یهودیان پس از انتشار این نظر اسپینوزا، بیان کرد: یهودیان او را تکفیر کردند و حتی محکومیت او را روی قبرش نیز نوشتند، اما جامعه نخبگان واکنش خاصی به آن نشان نداند و شاید بتوان گفت که از کنار آن گذشتند.
وی سخنانش با بیان اینکه در فلسفه آنچه میماند آثار وجودشناسی و معرفتشناسی است، گفت: آثار ارسطو و افلاطون به دلیل نظام وجودشناسی و معرفتشناسی که در آن وجود دارد، ماندگار شده است، اما در آثار اسپینوزا هیچ گونه نظام وجود شناسی و معرفتشناسی وجود ندارد. شاید به همین دلیل است که بعد از اسپینوزا هیچ فیلسوف بزرگی از او تاثیر نگرفته است.
جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۰
نظر شما