یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
این قلب معمولی نمی‌زند(مجموعه شعر)

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

جمعه می‌ریزد از گلوگاهم 

و هنوز گاهی
جمعه می‌ریزد از گلوگاهم
غروب
می‌گرید پیراهنی سرخ
هستی اما دور
آن‌قدر که ریزش خاکسترت
از آبشار پلک‌هایم اما
هستی دور
دور
ادامه‌ات گم شده است
«خال»ی‌ست درون حنجره‌ام
خالی‌ست
مچاله‌ می‌کنم بوی جمعه را در سبدی پر از هسته‌ی گیلاس یا تمبر هندی
با چمبره‌ی عبوس مارهایش
«خال»‌ی ست درون حنجره‌ام
هستی دور
ادامه‌ات گره می‌خورد به دو فنجان کوچک چای در دو سوی ساکت میز
که یخ زده است
در آستین پیراهنی سرخ

هستی دور
خط‌های پنجره می‌شوند تو
زاویه‌هایت باران
نیشکرهای حنجره‌ام سبز می‌شوند
خال
تو
آستین پیراهنی سرخ
و بوی جمعه در چنبره‌ای عبوس
عبوس‌تر از «جمعه‌ می‌ریزد از گلوگاهم»

صفحه 50 و 51/ این قلب معمولی نمی‌زند(مجموعه شعر)/ فریبا صدیقیم/ انتشارات مروارید/ چاپ اول/ سال 1391/ 114 صفحه/ 4500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها