ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
چنان که در غرب کشور اغلب در فصل تابستان مشاهده میشود، هوا تا یک هفته سرد و بارانی بود و ما کنار ساحل نرفتیم. دریا را از تراس در آن سوی چمنها میدیدم. خاکستری و بیجاذبه بود. امواج بلند به خلیج هجوم میآوردند، از کنار فانوس دریایی میگذشتند و فراتر میرفتند. صدای خروششان را در خلیج کوچک مجسم میکردم و فرو نشستنشان را در ساحل شنی. اگر در تراس میایستادم زمزمهی دریا را میشنیدم، ضعیف و غمناک بود. آهنگی گنگ و یکنواخت که هرگز پایان نمیگرفت. مرغان دریایی هم بر اثر بدی هوا به سوی خشکی پرواز میکردند. بالای خانه میچرخیدند، بالها را به هم میزدند و فریاد سرمیدادند. کمکم پی میبردم چرا بعضیها سر و صدای دریا را برنمیتابند. گاه مانند آهنگ عزا است و سماجت و یکنواختیاش، صدای برخاستن و فرونشستن امواجش بر اعصاب فشار میآورد. از این که اتاقهامان در قسمت شرقی بود خوشحال بودم، زیرا وقتی از پنجره به بیرون خم میشدم، باغ گل رز در برابرم بود. زیرا هرگاه خواب به چشمم نمیآمد آرام برمیخاستم و در سکوت شب به سمت پنجره میرفتم، دست به قابش میگرفتم و به بیرون خم میشدم. هوا بسیار ساکن و آرامبخش بود.
صفحات 223 و 224/ ربکا(عاشقانههای کلاسیک)/ دافنه دوموریه/ ترجمه خجسته کیهان/ نشر افق/ چاپ اول/ سال 1391/ 704 صفحه/ 14000 تومان
نظر شما