شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
راس و دروغش گردن مردم

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

غزل

دوباره ثانيه‌ها را خدا نوشت
چيزي نداشت نه، ـ بي‌ادعا نوشت
با اينكه جاي خدا را بلد نبود
ناچار ساده و بي‌رد پا نوشت
تا يك دقيقه خودش را نشانه رفت
از لابلاي خودش قصه‌ها نوشت
... حتماً خدا به خودش غبطه مي‌خورد
اين را براي كسي بيصدا نوشت
بايد مدار خودم را بلد شوم
شايد مدار مرا جابجا نوشت،!
آهسته توي دلش گفت اينچنين
ميخواست فكر كند، منتها نوشت:
شايد نگاه خدا منصفانه نيست
اما وجود خدا را جابجا نوشت
بعد از كمي به درونش رجوع كرد
نفرين نكرد خدا را دعا نوشت
اينها براي خدا كسر شان نيست
شاعر نشست و از اين ماجرا نوشت
حالا كه جاي خدا را بلد شدي...
برخاست نام خودش را گدا نوشت
تا چند ثانيه لبخند ـ بعد از آن
يكباره نام غزل را خدا نوشت

صفحات 33 و 34/ راس و دروغش گردن مردم/ ناصر نديمي/ موسسه انتشاراتي بوتيمار/چاپ اول/ سال 1390/ 92 صفحه/ 29500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها