سه‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۶
واژه فرهنگ و پيشينه كاربرد آن در متن‌هاي فارسي

دكتر ناصر تكميل‌همايون گفت: بر اثر تحولات اجتماعي، واژه‌هاي جديدي به‌وجود مي‌آيد كه بايد ديد آن واژه‌ها از چه قرني وارد كتاب‌ها شده‌اند و چه تغييرات و تحولاتي پيدا كرده‌اند تا به زمان ما رسيده‌اند. يكي از آن واژه‌ها، كلمه «فرهنگ» است، من اين واژه را در زبان‌هاي اروپايي و حتي سانسكريت و لاتين بررسي كرده‌ام.\

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دكتر ناصر تكميل‌همايون؛ عضو هيأت علمي پژوهشكده تاريخ و علوم‌اجتماعي پژوهشگاه علوم‌انساني و مطالعات فرهنگي در نشست بررسي «مفهوم فرهنگ در شاهنامه فردوسي» كه عصر روز دوشنبه (30 فروردين) در سالن اجتماعات پژوهشگاه علوم‌انساني و مطالعات فرهنگي برگزار شد گفت: تحولات اجتماعي، واژه‌هاي جديدي را بوجود آورده است كه بايد آن‌ها را شناخت و بررسي كرد. به ويژه در پژوهشگاه‌ها بايد درباره واژه‌ها و معاني و كاربرد آن‌ها، ريشه‌يابي عميقي انجام شود. 

وي افزود: خوشبختانه از چندي پيش چنين تحقيقات و بررسي‌هايي انجام شده است. بايد ديد كه آن واژه‌ها از چه قرني وارد كتاب‌ها شده‌اند و چه تغييرات و تحولاتي پيدا كرده‌اند تا به زمان ما رسيده‌اند. يكي از آن واژه‌ها، كلمه «فرهنگ» است. من اين واژه را در زبان‌هاي اروپايي و حتي سانسكريت و لاتين بررسي كرده‌ام و دريافته‌ام معنايي كه واژه فرهنگ در زبان فارسي دارد بسيار وسيع‌تر از زبان‌هاي ديگر است. 

پيشينه واژه فرهنگ به پيش از زبان پهلوي مي‌رسد
نويسنده كتاب «تاريخ ايران در يك نگاه» خاطرنشان كرد: واژه فرهنگ در زبان، ادبيات، فلسفه و كلام ايران، معنايي گسترده دارد. درباره معناي آن برخي گفته‌اند كه پيشينه اين واژه به پيش از زبان پهلوي برمي‌گردد. در زبان پيش از پهلوي «فر» يك معنا و «هنگ» معناي ديگري داشته است. تنها در دوران رواج زبان پهلوي است كه حالت تركيبي آن دو بوجود مي‌آيد. 

تكميل‌همايون يادآور شد: در اين برداشت «فر» به معناي سرافراز و بالا و بلندي است، كه به همين معنا در شاهنامه نيز فراوان به‌كار رفته است. «هنگ» نيز معني قصد و اراده را مي‌دهد. پس فرهنگ به معناي اراده و قصد بلندي و سرافرازجويي است. اين را نيز بايد گفت كه فردوسي نخستين كسي نيست كه واژه «فرهنگ» را به‌كار برده است. 

تاريخ بلعمي و شاهنامه ابومنصوري آوردگاه واژه فرهنگ
نويسنده كتاب «گستره فرهنگي و مرزهاي تاريخي ايران زمين» گفت: پيش از او رودكي سمرقندي و دقيقي نيز اين واژه را در شعر خود آورده‌اند. حتي در «تاريخ بلعمي» و مقدمه «شاهنامه ابومنصوري» نيز به واژه فرهنگ برمي‌خوريم. هم زمان با فردوسي نيز عنصري، منوچهري و اسدي طوسي از اين واژه استفاده كرده‌اند. كيكاووس بن اسكندر در «قابوس نامه» و ابن سينا در «دانشنامه» و غزالي در «نصيحت الملوك» كلمه فرهنگ را آورده‌اند. 

وي افزود: در دو سه قرن بعد، افضل‌الدين مرقي كاشاني مشهور به بابا افضل، كه يكي از بزرگترين فيلسوفان ايراني است، در تصنيفات خود واژه فرهنگ را به‌كار مي‌برد. اين را نيز بگويم كه بابا افضل در تمام مسايل فلسفي، بهترين و اصيل‌ترين واژه‌هاي فارسي را يافته و به‌كار برده است. مثلا او به جاي اصطلاح فلسفي «فلك مدورالدور»، گفته است «گردون گرد گرد». واژه فرهنگ را هم دوازده بار در آثارش ذكر كرده است. 

كاربرد واژه فرهنگ در شاهنامه
مولف كتاب «تاريخ اجتماعي و فرهنگي تهران: دارالخلافه ناصري» گفت: «فريتس وولف» آلماني در كتاب «فرهنگ شاهنامه» تمام واژه‌هاي شاهنامه فردوسي را گردآوري كرده است. وولف حدود 90 كلمه فرهنگ را در شاهنامه يافته و نشان داده است كه اين واژه به صورت‌هاي مختلف آمده است. مانند فرهنگي، فرهنگيان، فرهنگ‌جو، فرهنگ وش و فرهنج. 

نويسنده كتاب «تاريخ اجتماعي و فرهنگي تهران: از آغاز تا دارالخلافه ناصري» افزود: آن‌جايي كه فردوسي از فرهنگ صحبت مي‌كند، اين معاني را در نظر دارد آموختن، فراگرفتن، آموزش عالي و دانش اندوزي. براي نمونه اين بيت‌ها را مي‌توان برشمرد «چو هنگام فرهنگ باشد ترا / به دانايي آهنگ باشد ترا» ؛ يا بيت ديگر «به ياد آمدم فر و اورنگ او/ بزرگي و فرهنگ و ديهيم او»؛ به همين گونه است اين بيت كه به واژه فرهنگ بار ارزشي مي‌دهد «بي آزاري و سودمندي گزين / كه اين است فرهنگ و آيين و دين». 

وي افزود: فردوسي هنگام سپاسگزاري از خدا نيز از واژه فرهنگ استفاده مي‌كند و مي‌گويد «تو دادي مرا فر و فرهنگ و راي/ تو باشي به هر نيك و بد رهنماي». شاعر حماسه‌سراي ما باز در هنگام كاربرد واژه فرهنگ، نكته‌اي اخلاقي را گوشزد مي‌كند و مي‌گويد «دلت دار زنده به فرهنگ و هوش/ به بد در جهان تا تواني مكوش» مي‌بينيد كه فردوسي هنگامي كه از فرهنگ سخن مي‌گويد هم آن را آموختني مي‌داند و هم يك فضيلت و مسأله‌اي اخلاقي. پس براي فرهنگ ارزش‌هاي نهفته‌اي را قائل است. نكته ديگر اين است كه فردوسي از فرهنگ خوب و بد حرف نمي‌زند؛ از نظر او فرهنگ هميشه خوب و دلپذير است و چيزي به اسم فرهنگ بد وجود ندارد. 

كاربردهاي ديگر واژه فرهنگ در شاهنامه
نويسنده كتاب «سرگذشت درياي مازندران» خاطرنشان كرد: فردوسي واژه «فرهنگيان» را كه جمع واژه فرهنگ است، به‌كار مي‌برد و آن را به معناي آموزگار و دانشمند مي‌گيرد. مانند اين بيت‌ها «به داننده فرهنگيانم سپار / كه آمد كنون گاه آموزگار» يا «به فرهنگيانم ده مرا از نخست / چو آموختم زند و استا درست». اين نيز گفتني است كه در تاريخ ما، فرهنگيان اغلب از روستا بر مي‌خاستند و در شهر پرورش مي‌يافتند. فردوسي مي‌گويد «بياورد فرهنگيان را ز شهر / كسي كش به فرزانگي بود بهر». 

وي افزود: واژه «فرهنگ جويان» نيز در شاهنامه، هم به‌صورت مفرد و هم به گونه جمع، آمده است. مثل «هنرمند و جمهور و فرهنگ جوي/ سرافراز و با دانش و آبرو. باز به واژه «فرهنگ وش» يا «فرهنگ فش» در شاهنامه بر مي‌خوريم. اين واژه به معناي دانا و حكيم است و تنها يك‌بار در شاهنامه آمده است «هر آن كس كه هستند فرهنگ وش / كه باشد ورا مايه صد بار كش». واژه «فرهنج» نيز در اين بيت آورده شده است «چنانت به فرهنجم اي بد نهاد/ كه ناري دگر نام ايران به ياد». 

چند واژه كليدي شاهنامه فردوسي
اين پژوهشگر افزود: فردوسي در بيت‌هايي مي‌گويد «يكي داستان زد بر او پيلتن / كه هر كس كه سر بركشد ز انجمن؛ هنر بايد و گوهر نامدار/ خرد يار و فرهنگ آموزگار». او در اين‌جا چهار واژه هنر، گوهر، خرد و فرهنگ را نام برده است. اين واژه‌ها را بايد شناخت و معني كرد. فردوسي به ما مي‌گويد كه انسان داراي گوهر است. يعني از طبيعتي برخوردار است كه با طبيعت حيوان تفاوت دارد. از سويي ديگر، انسان داراي فطرت است. گوهري كه فردوسي از آن نام مي‌برد همين فطرت آدمي است. 

وي افزود: اما اگر فطرت را تغيير ندهيم، بارور نخواهد شد. پس بايد هنري باشد كه فطرت را تغيير بدهد. فردوسي مي‌گويد «گهر بي هنر ناپسند است و خوار/ بدين داستان زد يكي هوشيار». بدين اعتبار، هنر آن توانمندي است كه از درون سرشت آدمي، استعداد را به مرحله آفرينش مي‌رساند. اين حركت در پيوند با نيروي ديگري است كه خرد ناميده مي‌شود «خرد مرد را خلعت ايزدي است / سزاوار خلعت نگه كن كه كيست». 

نويسنده كتاب «آبسكون يا جزيره آشوراده» خاطرنشان كرد: اگر اين خرد را بكار ببريم به دست‌آوردي مي‌رسيم كه آن را دانش مي‌گويند و در چنين صورتي است كه روان آدمي پرورش خواهد يافت «خرد همچو آب است و دانش زمين». آن‌چه هم از اين همه بارور مي‌شود، فرهنگ است. پس فرهنگ پويايي خردمند شدن جامعه در فراگرد زمان و تاريخ است. به اين معنا، انسان موجود فرهنگي متحولي است كه مي‌تواند فرهنگش را از نسلي به نسل ديگر منتقل كند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط