دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۲
ظهر روز دهم

در این مطلب نگاهی به منظومه بلند «ظهر روز دهم» اثر قیصر امین‌پور انداخته‌ایم که برای نوجوانان نوشته شده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، چند داستان و شعر خوانده یا چند فیلم دیده‌اید که در خاطرتان مانده و احساس کردید نمی‌توانید فراموشش کنید؟ یعنی کتاب را بسته و کنار گذاشته‌ یا فیلم را دیده‌اید ولی ساعت‌ها و روزها به موضوع آن فکر کرده‌اید؟ بله درست است؛ همه ما چنین تجربه‌ای داشته‌ایم. همه ما کتاب‌هایی را خوانده و بارها و بارها به مضمونش فکر کرده‌ایم. اصلا بعضی شعرها و داستان‌ها کهنه نمی‌شوند و بارها و بارها می‌شود تکرارشان کرد. یکی از این شعرها، منظومه بلند «ظهر روز دهم» از قیصر امین‌پور برای نوجوان‌هاست؛ البته که پدر و مادرها هم می‌توانند خواننده آن باشند و با تصاویر شاعرانه‌اش همراه شوند.
 
«روز عاشوراست
کربلا غوغاست
کربلا آن روز، غوغا بود
عشق، تنها بود»
 
و با قلم سحرآمیزش کاری کرده که ما از دیوار زمان بگذریم و خودمان را در آن لحظه­‌های سخت، کنار خیمه‌های امام حسین (ع) ببینیم:
 
«آتش سوز و عطش بر دشت می­‌بارید
در هجوم بادهای سرخ
بوته­‌های خار می‌­لرزید
از عرق پیشانی خورشید، تر می­‌شد»
 
سایه‌ها کوتاه کوتاه می­‌شدند، ظهر می­‌رسید و میدان نبرد از خود می‌پرسید: «نوبت جولان اسب کیست؟» اما دوستی باقی نمانده. همه‌ هفتاد یار امام به شهادت رسیده‌اند و کسی نیست که درخواست پسر حضرت زهرا (س) را پاسخ بدهد:

 «هست آیا یاوری ما را؟»
 
به نظر می­‌رسد که سردار شجاع کربلا باید به تنهایی با دشمن، رو در رو شود. اما ناگهان
 
 «کودکی از خیمه بیرون جست
کودکی، شور خدا در سر
با صدایی گرم و روشن
گفت: « اینک من،
یاوری دیگر! »
 
 
شاعر از زبان آسمان و زمین با تعجب می­‌گوید:
« کودک و میدان؟! »
کار کودک خنده و بازی است!
در دل این کودک اما شوق جانبازی است!»
 
گفت‌وگوی میان سیدالشهدا با کودک، خواندنی و پر احساس است. امام از او می­‌خواهد که بازگردد. اما قهرمان کوچک که اسمش را نمی­‌دانیم، می‌گوید که دوست دارد پا جای پای پدرش بگذارد.
 
و صدای آشنا پرسید:
«آی کودک! مادرت آیا خبر دارد؟ »
 
فکر می کنید جواب بچه چه باشد؟
 
کودک ما گرم پاسخ داد:
«مادرم با دست‌های خود
بر کمر، شمشیر پیکار مرا بسته است!»
 
و آخرین سرباز، این‌گونه راهی نبرد با لشكر هزاران نفر­ی دشمن می‌شود و نقش کودک در سروده قیصر امین‌پور، پررنگ و پررنگ‌تر....
 
من پس از آن لحظه­‌ها، تنها
کودکی دیدم
در میان گرد و خاک دشت
هر طرف می‌­گشت
 
می­‌خروشید و رجز می­‌خواند:
«این منم، تیر شهابی روشن و شب سوز!
بر سپاه تیرگی پیروز!
سرورم خورشید، خورشید جهان افروز!
برق تیغ آبدار من
آتشی در خرمن دشمن! »
 
تنهایی و شجاعت این کودک به زیبایی در شعر به تصویر کشیده شده و شاعر از کودکی گفته که با شمشیر بلندش، کربلا را شخم می­‌زند!

شاعر در «ظهر روز دهم» به آسمان و زمین و دشت و دمن جان بخشیده و کودکی را جاودانه کرده که امروز، سرخی رنگین کمان از خون اوست. 
 
 
مرحوم قیصر امین پور، منظومه­ «ظهر روز دهم» را شهریور ماه سال 1364 سروده و به شهید جمشید افتخار تقدیم کرده است. اگر دوست داشته باشید می‌توانید نسخه­ چاپی این شعر را  که انتشارات سروش منتشر کرده، تهیه کنید؛ علاوه بر آن می‌­توانید این شعر بلند و پر از احساس و تصویرهای شاعرانه را در اینترنت جست‌وجو کنید و بخوانيد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها