پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۵
آیا رواقی‌گری می‌تواند درگیر امور سیاسی شود؟

منتقدان مدرن رواقی‌گرایی ادعا می‌کنند که این فلسفه درگیر خود است و فاقد منابعی برای مشارکت معنادار در سطح سیاسی است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: سال 133 ق.م. مکان: روم. تیبریوس گراکوس، از خطبای بزرگ روم، همراه با 300 نفر از هوادارانش در خیابان‌ها کشته می‌شوند. او با حمایت از قوانین ضد اشرافی، به ویژه توزیع مجدد زمین، کوتاه شدن خدمت سربازی‌ و دسترسی گسترده به امتیازات شهروندی رومی، بسیاری را در سنا خشمگین کرده بود. این ‌قسمتی شناخته‌شده در تاریخ روم باستان است.

چیزی که کمتر شناخته شده است این است که تیبریوس در تمام دوران مورد حمایت فیلسوف رواقی، گایوس بلوسیوس، یکی از نمونه‌های متعدد رواقیونی که عمیقاً با سیاست و اصلاحات اجتماعی درگیر بود، قرار داشت و از وی درس می‌گرفت. گایوس سال‌ها با تیبریوس برای بهبود وضعیت مردم عادی کار کرده بود. بلوسیوس وقتی دوستش را ذبح‌شده دید، روم را ترک کرد و به این نتیجه رسید که زمان بازی بر اساس قوانین گذشته است.

پلوتارخوس (از تاریخ‌نگاران، زندگی‌نامه‌نویسان و مقاله‌نویسان یونان باستان) به ما می‌گوید که بلوسیوس به استان آسیا (غرب ترکیه امروزی) نقل مکان کرد، جایی که به شورش علیه روم به رهبری یومنس سوم، مدعی تاج و تخت پرگامون پیوست. این شورش در ابتدا موفقیت‌آمیز بود. یومنس توانست تعدادی از شهرهای آناتولی را تصرف کند، جزیره ساموس (جایی که فیثاغورث و اپیکور در آن متولد شده بودند) را تسخیر کند و کنسول روم، پوبلیوس لیسینیوس کراسوس را بکشد. با این حال، سنای روم در نهایت کنسول با تجربه دیگری به نام مارکوس پرپرنا را به منطقه اعزام کرد و او توانست شورش را خاموش کند. هنگامی که قیام شکست خورد، بلوسیوس به شیوه معمولی رواقی خودکشی کرد.

رواقی‌گری در سال‌های اخیر احیای شگفت‌انگیزی داشته ‌‌و به یک فلسفه زندگی محبوب تبدیل شده است، نوعی پاسخ غربی به بودیسم (که اشتراکات زیادی با آن دارد). با این حال، این موضوع همچنان موضوع تعدادی از انتقادات است که برخی موجه‌تر از دیگران هستند. علی‌رغم اپیزودهای متعددی مانند اپیزود بلوسیوس، منتقدان مدرن رواقی‌گرایی ادعا می‌کنند که این فلسفه درگیر خود است و فاقد منابعی برای مشارکت معنادار در سطح سیاسی است.

به عنوان مثال، «گرگوری هیز»، محقق کلاسیک و مترجم آثار مارکوس اورلیوس، امپراتور رواقی، اشاره می کند که رواقیون باستان با مستبدان فردی مانند نرون مخالف بودند، اما نه با مفهوم استبداد. آنها طرفدار برخورد با برده‌داران به عنوان انسان‌هایی بودند که از کرامت و احترام برخوردارند، اما نه از لغو برده‌داری به عنوان یک نهاد کلی. آن‌ها در در نظر گرفتن توانایی فکری زنان به اندازه مردان از زمان خود جلوتر بودند، اما از هرگونه سیاست جامع برابری جنسیتی کوتاهی کردند.

هیز درباره نظام‌های حکومتی می‌نویسد: «پیوند بین رواقی‌گری و استبداد به نوعی پیوندی طبیعی است. به هر حال رواقی‌گرایی در مورد کنترل افکار و عواطف خود، حاکم مطلق در ارگ ذهن است.» مفهوم این است که، برای یک رواقی، مهم نیست که چه سیستم سیاسی اجرا می‌شود، چرا‌که فیلسوف بدون توجه به شرایط بیرونی، توانایی اعمال فضیلت را دست‌نخورده حفظ می‌کند. با این همه، شاید جامع‌ترین نمونه دخالت رواقیون در سیاست، به‌اصطلاح «مخالفان رواقی» باشد، گروهی از سناتورها و فیلسوفان در روم باستان که فعالانه با ظلم سه امپراتور (‌نرون، وسپاسیان و دومیتیان) مخالفت کردند.

پریسکوس رواقی ابتدا تبعید شد و سپس به دستور وسپاسیان کشته شد، اما، همانطور که اپیکتتوس می‌گوید، فداکاری او بیهوده نبود، زیرا بسیاری از افراد پس از او را برانگیخت تا نبرد علیه ظلم را ادامه دهند. این نمونه‌ها و نمونه‌های مشابه نشان می‌دهند که شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که رواقی‌ها با استبداد مخالفت کردند و از آرمان جامعه‌ای که دارای برابری و آزادی بیان بود دفاع کردند. البته این را باید در چارچوب محدودیت‌های فرهنگ آن زمان فهمید. وقتی کاتو با سزار مخالفت کرد، به فکر آزادی برای مردان سفیدپوست غیر‌برده بود. و ما نباید افرادی مانند پریسکوس و دیگرانی را که مارکوس از آنها یاد می‌کند، به عنوان شخصیت‌های مدرنی مانند مارتین لوتر کینگ جونیور یا نلسون ماندلا تعبیر کنیم.

با این حال، این نمونه‌ها تنها ثابت می‌کنند که تعدادی از افراد رواقی، اگر برجسته باشند، درگیر سیاسی بوده‌اند، و گاهی تا حدی که زندگی و آزادی را به خطر می‌اندازند. با این حال، این کاملاً مشابه اثبات این نیست که فلسفه رواقی از دست‌اندرکارانش می خواهد به گونه‌ای درگیر امور سیاسی شوند که ممکن است آنها را - اگر شرایط ایجاب کند - تا مرز زیر سوال بردن سیستم و نه فقط کنشگران فردی در آن سوق دهد.

به طور کلی، اخلاق فضیلت - که رواقی‌گرایی مصداق خاصی از آن است - با این مفهوم مشخص می‌شود که پاسخ «درست» به این سؤال که چگونه باید عمل کنیم، همیشه «بستگی دارد» است. این نسبی گرایی اخلاقی نیست، و نه شیطنت‌گرایی. این یک تشخیص است که جوامع و روابط انسانی متنوع و پیچیده هستند و آنچه در یک مجموعه از شرایط کار می‌کند ممکن است در شرایط دیگر کارایی نداشته باشد.

تنها یک پیوند صریح بین فلسفه رواقی‌گری و اعمال رواقیون برای پاسخ به نگرانی‌های افرادی مانند هیز کافی است و در اینجا همه چیز به طور قابل توجهی پیچیده‌تر می‌شود.
 
 
این مقاله ترجمه خلاصه‌ای از منبع زیر است: 
https://aeon.co/essays/when-stoicism-is-a-political-not-just-a-personal-virtue

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها