سه‌شنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۲
۱۶ اصل آزاداندیشی در علوم انسانی

به رغم برخی تصورات که آزاداندیشی در سطحی عالی را ناممکن تلقی می‌کنند، خیلی از اندیشمندان بزرگ در دنیا به ویژه فیلسوفان خود را به این سطح رسانده‌اند. مثال بارز آن در میان فیلسوفات اسلامی، مرحوم ابن‌سینا است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست روش‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی (رویکردهای نوپدید و چالش های پیش رو) به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در ادامه مشروح سخنرانی حجت‌الاسلام غلامی رئیس این پژوهشگاه را خواهید خواند.

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام عرض می‌کنم خدمت شما عزیزان؛ استادان و محققان گرامی. از فرصتی که از سوی گروه پژوهشی مدیریت پژوهشگاه، سرکار خانم دکتر ابراهیمی و جناب آقای دکتر شاکری برای ارائه این بحث ارائه شده است، بسیار سپاسگزارم. موضوع سخن من در این نشست اصول و الزامات آزاداندیشی در علوم انسانی با تاکید بر پژوهش‌های حوزه فلسفه فرهنگی است. اجازه می‌خواهم بحث خود را بدون مقدمه‌چینی شروع کنم.

ما همواره در محیط‌های آکادمیک، با مفهوم مهمی با نام آزاداندیشی یا آزادی فکر روبرو هستیم و جالب اینکه کمتر کسی را می‌توان یافت که خود را طرفدار آزاداندیشی معرفی نکند. با این حال، دو چیز از اهمیت فراوانی برخوردار است: یک. تعمّق در مفهوم آزاداندیشی و الزامات آن، و دو. محک میزان وفاداری خود به آزاداندیشی با شاخص‌های مرتبط.

همانطور که می‌دانید: «آزاد اندیشی دیدگاهی است که معتقد است موضع‌گیری‌های مربوط به حقیقت و آنچه وابسته به حقیقت است، باید بر اساس منطق، عقل، و سطح بالایی از بی‌طرفی شکل بگیرد، به‌جای خرافات، موهومات و جانبداری های عاطفی، متعصبانه، منفعت طلبانه، سیاسی، اقتدارگرایانه یا از سر ترس و احتیاط.

آزاداندیشی مولّد چنان ظرفیتی است که یک اندیشمند را قادر می‌کند تا ایده‌ها و افکار خود را که ممکن است در بدو امر برای بعضی عجیب و نامتعارف جلوه کند خلق کند.

در واقع، به دلیل آزاداندیشی است که ابداعات و نظریه‌های مهمی در فلسفه و علوم انسانی و البته مطلق علم و معرفت شکل می‌گیرد و اگر آزاداندیشی در میان برخی از اندیشمندان و دانشمندانِ علوم انسانی و اجتماعی مجال ظهور و بروز نمی‌یافت، امروز خبری از جریان نوآوری‌های فکری نبود.

نباید از نظر دور داشت که آزاداندیشی، ما را قادر می‌سازد تا ایده‌هایی تولید کنیم که فراتر از بازخوانی مداوم افکار قدیمی و شرح و توضیح آن‌ها که من هر آن به توقف در تاریخ تعبیر می‌کنم، قدرت و پتانسیل تغییر جامعه و حتی جهان را دارند.

در این میان، تفکر انتقادی یکی از مهم‌ترین اضلاع آزاداندیشی است. یعنی اقتضای آزاداندیشی فراهم ساختن بسترها و لوازم منطقی تفکر انتقادی است. تفکری که بتواند با ارائه نقاط قوت و نقاط ضعف یک فکر، البته در چارچوب اخلاق علمی، نه تنها پنجره‌های تازه‌ای را به روی اندیشه بگشاید، بلکه امکان بهبود فکر مورد نقد را فراهم سازد.

از سوی دیگر، در بطن آزاداندیشی بی‌طرفی نهفته است. بی‌طرفی یعنی دست‌یابی به کمترین درجه از جانبداری‌های غیر طبیعی در توصیف و تبیین، در نقادی و یا در قضاوت درباره یک اندیشه که باید از آن به یک هنر بزرگ و کمیاب تعبیر نمود.

بعضی معتقدند در علم چیزی به نام بی‌طرفی وجود ندارد اما به نظر می‌رسد اگر بی‌طرفی مطلق هم وجود نداشته باشد، کوشش برای رسیدن به بالاترین سطح بی‌طرفی، کوششی ممدوح و راهگشا است. حتی می‌توان به صراحت تاکید کرد، دور انداختن بی‌طرفی در علم و عدم رعایت عامدانه آن، امری کاملاً مذموم شمرده می‌شود و علم را از دایره علم‌بودن خارج می‌کند.

یکی دیگر از اقتضائات آزاداندیشی، انعطاف‌پذیری است. انعطاف‌پدیری که نقطه مقابل آن تحجّر و دُگماتیسم است نه سُست‌اندیشی یا نسبی‌گراییِ رادیکال، باب خلاقیت و نوآوری را باز می‌کند. بعضی از تحقیقات نشان می‌دهد، «انعطاف‌پذیریِ شناختی» یک مهارت حیاتی انسان در سازگاری با زمان و مکانی است که دائماً در حال تغییر است. به بیان دیگر، «تفکر انعطاف‌پذیر کلید خلاقیت است یعنی توانایی اندیشیدن به ایده‌های جدید، ایجاد ارتباطات جدید بین ایده‌ها و ایجاد نظریات نو».

ریست کردن ذهن

آزادی فکر و اندیشه، زمانی حاصل می‌شود که متفکر و دانشمند بتواند ذهن خود را آزاد، آرام و آماده ورود به یک موضوع نو کند. ذهن ما هر از گاهی دچار برخی بی نظمی‌ها و یا عادات خاص می‌شود و یا برخی از افکارِ نه چندان معقول در آن رسوب می‌کند. حتی خستگی ذهن نیز می‌تواند در مواجهات ذهن با دانش به ویژه نقد عملکرد صحیحی نداشته باشد. اسم این کار را می‌توان ریست کردن ذهن نیز نامید. ریست یا بازتنظیم ذهن، موجب می‌شود که یک متفکر در زمان ورود به یک بحث تازه، تحت تاثیر افکار و گرایش‌های رسوب‌شده در ذهن خود نباشد ضمن آنکه انرژی و شادابی تازه‌ای را هم وارد ذهن خود کند.

الزامات آزاداندیشی

هرچند درباره الزامات آزاداندیشی زیاد صحبت شده است اما من در اینجا قصد دارم به مطالبی بپردازم که نه تنها مهم تر است بلکه کمتر به آنها توجه شده است. علاوه بر این، تعریف ارائه شده از آزاداندیشی در اینجا با تعریف متداول از آزاداندیشی که بر تجربه‌گرایی را یک اصل غیرقابل عدول معرفی می‌کند، متفاوت است که جلوتر درباره این موضوع توضیحاتی را ارائه خواهم داد. نقطه کانونی در بحث، این است که آزادی فکر و اندیشه، زمانی حاصل میشه که عالم و دانشمند بتواند ذهن و فکر خود را با از یکسری امور خالی کند یا از مجموعه‌ای از رفتارها جدا کند. به نظر می‌رسد این آزاداندیشی در روش نیز باید عینیت پیدا کند، یعنی روش‌شناسی باید تقرب به آزاداندیشی جدی باشد.

یک. کینه‌ها، نفرت‌ها و عقده‌ها

هر قدر هم که یک متفکر ادعا کند که کینه‌ها، نفرت‌ها و یا عقده‌های شخصی یا اجتماعی در کار علمی او بی‌تأثیر است، ذهن به شکل طبیعی و در مواردی خارج از اراده فرد، کینه‌ها، نفرت‌ها و عقده‌ها را در فرایند تبیین، توصیف، نقد و قضاوت علمی دخالت می‌دهد. بنابراین، این خیلی مهم است که یک اندیشمند بتواند با پالایش ذهن خود از این‌ها، وارد میدان علم شود.

دو. باورهای نهادینه‌شده یا پیش‌فرض‌های نامعقول

هرچند هر علمی (چه بخواهیم و چه نخواهیم) به یکسری از پیش فرض‌ها تکیه دارد، اما مهم این است که محقق از عقلانی بودن این پیش‌فرض‌ها اطمینان داشته باشد. این موضوع درباره عقاید و باورها نیز به شکل دیگر قابل طرح است. اگر عقاید و باورهای یک فرد زاییده جهان‌بینی عقلی او باشد، می‌تواند در پیش‌فرض‌های مفید علمی حضور داشته باشد و به آزاداندیشی لطمه‌ای نزند. وقتی ما از تکیه علوم انسانی بر پیش‌فرض‌هایی ناشی از عقلانیت اسلامی صحبت می‌کنیم، منظور همین است.

سه. تعلق به زمان و مکان (تاریخ‌مندی)

برخی از متفکرین در یک زمان یا در یک مکان متوقف شده‌اند. این توقف، ناخواسته عینک خاصی را به چشم آن‌ها زده که همه چیز را از پشت آن عینک مشاهده می‌کنند و به طریق اولی درباره آن قضاوت می‌کنند. توانایی یک محقق و اندیشمند در جایی اثبات می‌شود که توانسته باشد در عین بهره‌گیری از تاریخ، هرکجا لازم بود خود را از تاریخ جدا کند و فرزند زمان خود باشد.

چهار. نگاه‌های تک‌بُعدی یا سطحی

عدم تلاش برای مشاهده جامع، همه‌جانبه و کلی یک پدیده و نگاه به یک بعد یا ضلع یک پدیده مانند داستان مثنوی در باب لمس فیل در تاریکی است که حتماً می‌تواند آزاداندیشی فرد را زیر سوال ببرد. به‌ویژه در مطالعات فرهنگی و آنجا که پای فلسفه به میان می‌آید، یکی از شاخص‌های آزاداندیشی، همه جامع‌نگری و کل‌نگری است.

پنج. حس‌گرایی رادیکال

خیلی از چیزهایی که در گذشته قابل حس نبوده و لذا به آن‌ها برچسب غیرعلمی زده شده بود، بعداً با پیشرفت فناوری‌های پیشرفته، قابل حس شده‌اند. از سوی دیگر، این ادعا که هر آنچه قابل حس نیست اما از قابلیت تعقل برخوردار است، علمی نیست، ادعایی نیست که بتوان روی آن ایستاد. از این گدشته، تمام تجربیات بدون تعقل درون‌ذهنی، از امکان تبدیل شدن به قانون علمی محرومند. بر همین اساس در تعریفی که در اینجا درباره آزاداندیشی بیان شد، تجربه‌گرایی به عنوان یکی از مولفه‌های اصلی آزاداندیشی، کنار گذشته شد.

شش. جزم‌اندیشی (عدم قبول نسبیت منطقی)

جزم‌اندیشی، مهم‌ترین آفت‌های آزاداندیشی است به ویژه زمانی که جزم اندیشی، علم را به عقیده، ایدئولوژی و امری مقدس تبدیل کند. علم هر قدر هم که مهم باشد، نقدپذیر و ابطال‌پذیر است و از شایستگی تبدیل به عقیده، ایدئولوژی یا امر مقدس برخوردار نیست. اجازه دهید کمی درباره لزوم کنار گذاشتن جزمیّت‌گرایی در وادی علم و حتی فلسفه توضیح دهم.

وقتی یک نور را از منشور عبور می‌دهید، نور به شکل بسیار متکثر و متنوعی، از هر نقطه از منشور با یک یا ترکیبی از رنگ‌ها بازتاب پیدا می‌کند. مشاهدات سوبژکتیو و ابژکتیو ما نیز مانند ورود نور به منشور است.

اجازه دهید از یک مثال دیگر استفاده کنم: در نظرگاه یا ایستگاه دیده‌بانی نیز از هر نقطه از نظرگاه به یک شی نگاه کنید، ذهن شما متناسب با همان نقطه شروع به مفهوم‌سازی‌های حتی شبه‌قطعی می‌کند. این در حالی است که یک پدیده از بی‌نهایت نقطه تشکیل شده و هیچ نظرگاه را نیز نمی‌توان پیدا کرد که در یک لحظه بتواند به همه نقاط یک پدیده نظر کند و بر اساس آن به یک برداشت کاملاً قطعی از آن پدیده دست پیدا کند. با همه این‌ها، انسان‌ها برای زندگی خود به چنین توانایی‌ای نیاز ندارند. مهم این است که ظن معتبر، یعنی نزدیک‌ترین نظر به حقیقت یک پدیده حاصل شود.

راسل یک مطالبی دارد که فارغ از قابل نقد بودن آن، در اینجا ذکر آن را خالی از لطف نمی‌دانم: «علم در هیچ لحظه‌ای کاملاً درست نیست، اما به ندرت کاملاً اشتباه است، و به‌عنوان یک قاعده، شانس بیشتری برای درست بودن نسبت به نظریه‌های غیرعلمی دارد. بنابراین، منطقی است که آن را به صورت فرضی بپذیرید.» (برتراند راسل، رشد فلسفی من (۱۹۵۹)، چ. دوم: دیدگاه کنونی من از جهان، ص ۱۷)

هفت. شفافیت و نظم‌گرایی افراطی

شاید برای کسانی که با فلسفه تحلیلی آشنایی دارند، این مطلب قابل درک‌تر باشد. برخی از دانشمندان که شفافیت و نظم و انسجام را یک اصل اجتناب‌ناپذیر در وجاهت‌مندی یک نظریه در نظر می‌گیرند، چنانچه در این عرصه دچار وسواس بشوند، به راحتی یکسری از نظریات را کنار می‌گذارند. این در حالی است که ممکن است یک نظریه‌ی به ظاهر غیرشفاف و یا بی‌نظم، از نظر یک فیلسوف تحلیلی دیگر، کاملاً شفاف یا منظم باشد یا دیگر فیلسوفانی که تعهدی به فلسفه تحلیلی ندارند، مغز این نظریه را بسیار مهم و نزدیک به حقیقت منظور کنند. با این وصف، شاید بهتر باشد، برای باز نگاه داشتن باب آزاداندیشی، تعادل در شفافیت و نظم‌گرایی را دنبال کنیم.

هشت. ترس‌ها و احتیاطات

ثمره ترس و احتیاط بیش از حد در کار فکری و علمی، رکود و ایستایی علمی و به تبع آن، عدم روزآمدی و نداشتن خلاقیت و ابتکار است. البته نقطه مقابل ترس و احتیاط را باید شجاعت و خطرپذیری دانست لکن گاه بعضی شجاعت را با تهور و بی باکی خلط می‌کنند. تهور علمی معمولاً مولود خودنمایی علمی است و از پشتوانه‌های علمی لازم تبعیت نمی‌کند.

نه. هم‌رنگی با جمع

محققی که در کار علمی خصوصاً نقدها و قضاوت‌های خود، اسیر هم‌رنگی با جماعت است، به شدت از میدان حقیقی علم فاصله دارد. هرچند نظر جمعی عقلا در جای خود می‌تواند محل استناد باشد اما اولاً این موضوع در همه جا قابل استناد نیست ثانیاً، همرنگ جماعت شدن اغلب به معنای تابع نظر جمع بودن به خاطر بهره‌گیری از منافع آن یا ترس از تبعات آن است که در جامعه علمی نیز متاسفانه شیوع دارد.

ده. شهرت زدگی

شهرت یک نظریه یا صدور یک نظریه از یک متفکر و نظریه پرداز مشهور، ایجادکننده نوعی اتوریته و اقتدار است که اگر محقق در قبال آن منفعل و تسلیم شود، عملاً قادر به عبور از آن نظریه مشهور نیست. خیلی از محققین یا جامعه علمی به صرف آنکه یک دیدگاه یا نظریه شهرت دارند، از رویارویی با آن یا عبور از آن هراس دارند و همین امر موجب می‌شود که نظریه‌های مشهور سلطه خود را تثبیت کنند و حتی در قامت یک اسطوره یا تابو خودنمایی کنند.

یازده. تمایلات و علایق و ذائقه‌ها

تمایلات، علایق و ذائقه‌ها درونی هر انسانی چه بخواهد و چه نخواهد بر روی توصیفات، تبیین‌ها و قضاوت‌های علمی او اثر می‌گذارد. مثلاً کسی که به یک غذا بی‌علاقه است ممکن است در توصیف فوائد آن غذا مانند کسی که به آن غذا علاقه دارد عمل نکند و برعکس. نکته مهم در اینجا، تبدیل تمایلات، علایق و ذائقه‌ها به مجموعه‌ای از اصول علمی در ذهن اندیشمند است که همین امر موجب می‌شود محقق و متفکر نتواند آزادانه و بی‌طرفانه درباره یک پدیده اظهار نظر کند.

دوازده. عادات ذهنی

عادات ذهنی از جمله مباحث روان‌شناختی است که تاکنون کمتر در تأملات مربوط به آزاداندیشی مورد توجه بوده است. گاه یک محقق و متفکر، به یکسری از مشاهدات و نتیجه‌گیری‌های جزئی و کلی عادت می‌کند و البته عادات مشابه در میان سایر محققین و متفکرین نیز سبب می‌شود آن مشاهدات و نتیجه‌گیری‌ها را بدون آنکه صدق‌شان را به دقت مورد بررسی قرار دهد به مثابه یک اصل مسلم در نظر بگیرد. هیوم معتقد بود اصل علیت ناشی از یک عادت ذهنی است. هرچند من این دیدگاه را قابل نقد می‌دانم اما اینکه یک اصل بسیار سرنوشت‌ساز یعنی علیت به این دلیل که عادت ذهنی است نه یک واقعیت اثبات شده زیرسوال می‌رود، نشانگر این است که محققین و اندیشمندان با یکسری عادات ذهنی روبرو هستند که می‌تواند آزاداندیشی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد.

سیزده. غرور و تکبر علمی

غرور و تکبر، موجب می‌شود فرد به راحتی ذهن خود را به نقطه بی‌طرفی نزدیک نکند؛ یعنی حاضر به آزاد کردن فکر خود از انواع و اقسام پیرایه‌ها نباشد و یا اگر برای او استدلال محکم شد که در اندیشه‌اش دچار خطا شده است، حاضر به پذیرش خطاهای علمی خود نشود.

چهارده. طمع‌ورزی به دنیا

دنیازدگی و میل نامتعادل به شهوات، و طمع‌ورزی‌ها معمولاً اجازه شکل‌گیری بستر آزادی فکر را در انسان نمی‌دهد. ضمن آنکه بی‌طرفی را تقریباً ناممکن می‌کند. محقق بی‌طرف، کسی است که حامل بار کمتری است و رها کردن بازهای اضافی برای او در میدان علم، دشوار نیست.

پانزدهم. از خود جدا نشدن

فرای خود نرفتن و فکر کردن، از خود فاصله گرفتن، یک مسأله روان‌شناختی بسیار مهم است که کمتر به عنوان یکی از الزامات آزاداندیشی به آن توجه می‌شود. از خود جدا نشدن شبیه در زمان و مکان خاص متوقف شدن، فرد را مغلوب ظرف شخصیتی‌ای می‌کند که پیدا کرده است. البته اگر این ظرف شخصیتی مانند سنگ سخت شده باشد، شکستن آن ناممکن است، اما برای یک دانشمند و متفکر، شکستن این ظرف یک هنر بزرگ محسوب می‌شود. به ویژه در مطالعات فرهنگی، کسب تجربه فرهنگی از اهمیت زیادی در توفیق محقق و اندیشمند بهره‌مند است و تا زمانیکه فرد از خود جدا نشود، قادر به تجربه فرهنگی دیگران نخواهد بود.

شانزدهم. جزئی‌نگری و کلی‌گرایی افراطی

هرچند جزئی‌نگری در جای خود مفید و لازم است و بدون آن تحقیقات با مشکل روبرو می‌شود اما اسیر شدن در جزئیات و نداشتن نگاه کلی نیز می‌تواند آزاداندیشی محقق را با مانع روبرو کند. نداشتن نگاه کلی، معمولاً اجازه فاصله گرفتن از یک پدیده و دیدن جمیع نقاط یک آن را از پژوهشگر سلب می‌کند. در نقطه مقابل، همانطور که روشن است، کلی‌نگری افراطی و طفره رفتن از جزئی‌نگری‌های ضروری که خیلی از ظرایف و پیچیدگی‌های پدیده‌ها و واقعیت‌ها را پنهان می‌کند نیز می‌تواند آزاداندیشی را تحت‌الشعاع قرار دهد.

جمع‌بندی:

من مایلم به عنوان جمع‌بندی بر روی چند نکته تاکید کنم:

یکم. بر خلاف تصور، خیلی امور به طور مستقیم و غیرمستقیم آزاداندیشی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و همین امر اهمیت تأمل بر روی آزاداندیشی و لوازم آن را نشان می‌دهد.

دوم. در صورت فقدان آزاداندیشی، نه تنها فرصت‌های توصیف، تبیین و نقد عالمانه از بین می‌رود بلکه زمینه نوآوری و خلاقیت علمی می‌خشکد.

سوم. به رغم برخی تصورات که آزاداندیشی در سطحی عالی را ناممکن تلقی می‌کنند، خیلی از اندیشمندان بزرگ در دنیا به ویژه فیلسوفان خود را به این سطح رسانده‌اند. مثال بارز آن در میان فیلسوفات اسلامی، مرحوم ابن‌سینا است.

چهارم. آزاداندیشی هیچ تعارضی با انتخاب‌های فکری، اجتماعی و سیاسی فرد و مسئولیت‌های ناشی از آن‌ها ندارد، اما مهم این است که فرد بتواند به صورت خودخواسته خود را به درجه بالایی از بی‌طرفی در قضاوت برساند.

پنجم. به نظر می‌رسد روش علمی‌ای از مقبولیت و کارایی بیشتری برخوردار است که توانایی‌اش در تأمین سطح بیشتر از آزاداندیشی محرز باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط