پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۳
نویسندگان راوی رنج‌هایشان شدند

نشست «روایت رنج» درخوانش پنج روایت از رنج نویسندگان در نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا در این نشست که در نخستین روز برگزاری سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار شد، حامد آقاجانی، متنی را با عنوان «رنج گناه نابخشوده» خواند: «رنج های ناخواسته و ناچاری در زندگی هر انسانی هست که با اولین گریه‌اش، با او به دنیا می‌آید و تا آخرین دردهای قبل از مرگ، پا به پای او خواهد آمد. اما در کنار همه این رنج‌ها، خود خواسته‌های دردناک تری نیز هست که انگار بدون اینها، انسان، انسان نمی‌شود. دو راهی‌های سر راه هر آدمی سبز می‌شود؛ مانند سیب سرخ حوا.... ولی کششی از درون زبانه می کشد که تو را به چشیدن آن فرا می خواند، برای یکی ماه ها طول می کشد و برای یکی هفته ها و روزها. و برای من به یک دقیقه هم نرسید؛ درست مثل داستان نا گزیر تصادفی که چند لحظه است اما اثرات آن تا سال‌ها می‌ماند که اگر فرمان را محکم‌تر گرفته بودم اگر ترمز را جور دیگری فشار می‌دادم، یا اگر یک لحظه زودتر ماشین روبه‌روی را دیده بودم، امروز مسافرهایم زنده بودند.... در زندگی هر یک از ما لحظه‌هایی هست که راهی را انتخاب کرده‌ایم که از انتهای سیاه و تاریکش، به مسیر طی شده نگاه می کنیم و باورمان نمی‌شود که چطور آن زمان، انتخاب جاده درست آن قدر برایمان سخت بوده است که ناممکن به نظر می‌رسیده است. چه می‌شد اگر وارد این راه نمی‌شدم. چه می شد اگر در آن لحظه جور دیگری فکر می‌کردم و در آغاز تصمیم به پایان این مسیر سیاه نگاه می‌کردم…»

در ادامه افروز مهدیان، نویسنده و مستندنگار، روایتی با موضوع مهاجرت خواند که نام این روایت «انواع درد» بود.

«پله‌های بیمارستان را دوتا یکی می‌روم بالا، بدو خودم را می‌رسانم. تمام راه را دویده‌ام. می‌ایستم و کمی نفس تازه می‌کنم. از لای جمعیتی که جلوی در تجمع کرده‌اند، سرک می‌کشم و خودم را به زور از بینشان سر می‌دهم داخل. مامور دم در مانعم می‌شود، چشم می‌چرخانم و پدر را می‌بینم که دارد دور خودش گیج می‌خورد. صدایش می‌کنم، می‌آید با مامور صحبت می‌کند و اجازه می‌گیرد بروم تو. رنگ و رویش مثل گچ دیوار شده است، چشم‌هایش عین دو تا تیله قرمز. با دست اشاره می‌کند به تخت گوشه دیوار. پاهایم جلو نمی‌رود. پرده کشیده شده، همان پشت سایه‌ها را می‌بینم. چند تایی دکتر و پرستار می‌روند و می‌آیند. گلویم خشک شده و زبانم سنگین، نمی‌توانم سوالی بپرسم. می‌زنم زیر گریه. می‌خواهم پدر اشک‌هایم را نبیند، اما نمی‌شود. سرم را می‌گذارم به چهارچوب در و خیره می‌شوم به صفحه مانیتور کنار تخت. منحنی‌ها کوتاه و بلند می‌شوند....»

سومین روایت نشست رنج را سیده‌تکتم حسینی، شاعر افغانستانی ساکن قم خواند. وی روایتی مرتبط با افغانستان خواند: «پا نداشت، پای چپش را در انتحاری گم کرده بود. پاچه پای راستش را به بر زده بود و در آب حوض تکان می‌داد. پایش فربه بود و ماه گرفتگی داشت. می‌گفت گلرخ شانه‌اش گل داشته. می‌گفت هر کس را ماه بگیرد عزب می‌ماند، گلرخ اما عروس شد. بیچاره گلرخ زن یک مرد هفتاد ساله شد. می‌گفت رفته بود میدان هوایی کابل، پدر کلانش را بیاورد که از زیارت امام رضا می‌آمده، در میدان هوایی یکباره انفجار شده و از پسش سیاهی آمده …»

روایت چهارم نشست را زهرا قدیانی، نویسنده و مستندنگار خواند: «بیا بغلم الیوت. دخترم در دوسالگی، به کتاب‌های برادر بزرگش بی‌اعتنا بود. می‌دانست که درگیر یک داستان پیچیده خواهد شد. پیچیده برای دوسالگی. داستان مقاومت گوسفندان فشل و ناآگاه در برابر گرگی که به قدرت تکیه زده. قصه‌ای که می‌تواند الهام‌بخش هر مقاومتی در مقابل قلدرهای تاریخ باشد. داستان سگی که دزد مزرعه را می‌بیند اما شناسایی‌اش نمی‌کند. داستانی از هیتر تکاور که شبیه قصه‌های مولوی است… کتاب الیوت فیل خال خالی، روی زمین باز مانده بود. علی ورق زده بود و رها کرده بود. دختر داشت رد می‌شد که روی آن صفحه ماند. الیوت فیل کوچولو روی نوک پا خودش را کشیده بود بالا و با اینکه یک اسکناس یک دلاری هم دستش بود، دستش به پیشخوان شیرینی‌فروشی نمی‌رسید و خانم شیرینی‌فروش، متوجه حضور و درخواستش نمی‌شد. از آن روز من سه ضربدر سیصد و شصت و پنج روز است که دارم الیوت، فیل خال خالی را می‌خوانم. الیوتی که توی ازدحام مترو زیر دست و پا می‌ماند. دستگیره در برایش چالش است و تاکسی ها بدون اینکه او را ببینند، لجن چاله‌های خیابان را رویش می‌پاشند…»

«رنج و رنجش از دعا» عنوان آخرین روایت است که آن را اجرایی خواند: «خدا هست اما چگونه هست؟ چگونه است می‌شنود و می‌بیند. همان طور که ما عاشقانه و گرم و همدلانه یا تماشاگرانه و سر و بی‌واکنش. ما کدام خداوند را می‌پرستیم؟ خدایی که دست کم در وضعی ویژه، دعاهای ما را می‌شنود و برایمان دل می‌سوزاند و دست به اجابت می‌زند یا خدایی منزه که بزرگ‌تر و پرجلال‌تر از آن است که جایگاه کبریایی‌اش به چیزهای ناچیز که البته چنگ به جان و قلب انسان‌ها می‌زند، توجه کند. قبل از اینکه پیش‌تر برویم، در ذهنتان به این سوال جواب بدهید…»

نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ تهران با شعار «بخوانیم و بسازیم» از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در محل مصلای امام خمینی (ره) به شکل حضوری و در سامانه ketab.ir به صورت مجازی برگزار می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها